خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

داستان فاطوش، مورد علاقتون هست؟

  • زیاد، و تنها دلیلش تفاوت موضوع و برقراری ارتباط با شخصیت‌هاست..

  • تا حدودی؛ اما امید دارم به بهتر شدنش.

  • خوب نیست!

  • عالیه... درست مثل همیشه و انتظاری که ازت میرفت.

  • بدک ‌نیست. زیاد خو نگرفتم با داستان.

  • ایده‌هاتو دوست دارم!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
سکوتم را که دید، دوباره گفت:
-نظر منو بخوای خوبن… اصالت دارن و سرشناسن. شاید این یکی واقعاً خوب باشه خواهری!
دست به سـ*ـینه شدم و گیج، شانه به هوا انداختم.
-همه می‌گن؛ اما نمی‌تونم به حرف همه اعتماد کنم.
دست روی پایم گذاشت و با نگاهِ گرمش، کلام برادرانه‌اش را خرجم کرد:
-همه رو وِل کن… عقلت چی می‌گه؟ دلت چی می‌خواد؟
معذب از حرفش، نگاه از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 29 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
شلوار پایش را تکاند و تند گفت:
-بدو خواهر، بدو بریم تا مامان خانم سر از گردن جدا نکرده!
خواستیم به داخل برویم که صدای فریاد مستاجر طبقه‌ی بالا متوقفمان کرد.
خشونت مردی که نامردانه، ناسزا بار همسرش می‌کند و این کار وقیحانه، برای اولین بارش نیست!
خشونتی که تکرارش هر باره است.
اکبر غرید:
-باز چخبره؟
این بار صدای پدر از پنجره به هوا خاست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، SelmA، YeGaNeH و 25 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
من!
این من بودن چقدر سخت است.
من بودن‌هایی که بعدها به "ما" تبدیل می‌شود و بعضی‌هایشان تکه‌هایی از درد و مرگ را به دنبال خواهند داشت.
این من، چه ناباورانه در همین ابتدای جوانی و در اولین بار از زندگی‌ام عاشق شده‌است.
عشق؟!
دست روی‌ قلبم می‌گذارم و با بستن چشمانم، به تصورات خجولم اجازه‌ی وارسی‌ شکل و شمایلش را می‌دهم.
اولین دیدارها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 26 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
چرخی به چشمان بی‌آرایش؛ اما ملیحش داد و گفت:
-عمتو!
خنده‌ای کردم و سر به زیر انداختم که دوباره گفت:
-همون کوهیانیِ پدر صلواتی رو می‌گم دیگه دختر.
لرز دلم بیشتر شد.
تند سر بلند کردم و با شرمندگی گفتم:
-نه مامان گلی… نه بخدا اینطوری‌ها که فکر می‌کنی هم نیست.
نگاهش رنگ لبخند گرفت.
می‌دانستم که می‌داند دلباخته‌ی کوهیانیِ پدر صلواتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 26 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
-بسم‌الله بگو بندازش تو دیگ دیگه! این ادا و اصول چیه؟!
عصبی از ترس بیخودم، نق زدم:
-خب می‌ترسم مامان گلی!
"هوف" طولانی‌ و پر خشمی کشید.
با بستن چشم راستم، فکم را کج و کوله و با بردن جسم هراسیده‌ام به عقب، دست دراز کردم و ظرف را بالای دیگ گرفتم که دوباره غرید:
-داری اذیتم می‌کنی‌ فاطوش!
با اتمام گفته‌اش، ظرف پر از حبوبات را رها کردم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 24 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
-سلام.
صدای ظریف و شکننده‌ای در گوش‌هایم به جریان افتاد!
سر چرخاندم و با بی‌حواسی، متقابلاً جواب دادم:
-سلام…
وَ ادامه‌اش را بلعیدم!
حواس رفته‌ام به آشیانه بازگشت و چشمان خسته‌ی خوابم، موشکافانه زن روبه‌رویم را می‌پایید.
نمی‌دانستم چه بگویم!
انگشتانش درهم گره خوردند و با درست کردن چادرش، گلو صاف کرد برای گفتن چیزی.
پوست زیتونی‌‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 24 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
زبان زدم لـ*ـب‌های پوسته شده‌ام را و مغموم از هفده ساعت ندیدنش پچ زدم:
-یعنی الان کجا می‌تونه باشه؟ خدایا! کمک کن…
ادامه‌ی حرفم را گنگ بلعیدم و با بستن چشمانم، قاشق را در ماهیتابه رها کردم.
جداً عشق همین است؟
به همین سادگی آغاز می‌شود و به سوزناکی پدرت را در می‌آورد؟!
انگار که کارد را درون استخوان‌هایت فرو می‌برند و تو حتی توان ناله کردن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 24 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
گره‌ی ظریفی میان ابروها مرتبش خانه کرد. ظرفش را جلویش گرفتم و نا راضی از دری وری‌هایش گفتم:
-بگیرش… تا الان دیگه آش آماده شده.
نگاهش رنجور شد و کلامش تیز:
-چیه؟ تو هم شدی مثل حاج بابات؟ بی‌جنبه!
ظرف را از دستم کشاند و بدون هیچ حرف دیگری از آشپزخانه خارج شد.
شاید فرخنده بتواند… اما من نه!
او می‌تواند هر طور که دلش می‌خواهد لباس بپوشد،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 24 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
-حاج سعید خونه هستن؟
همان صدای درشت کم فرکانسی بود که هر بار به هنگام شنیدنش فاطوش را دل به دل می‌کرد.
مامان گلی لبه‌ی چادرش را به دندان کشید و خندان گفت:
-نه والا، املاکی‌ان… حالا شما تشریف بیارید داخل، حاجی هم کم کم پیداش می‌شه.
لبخند ذوق زده‌ام در تلخیِ افکارم حل شد که فرخنده پر تمسخر گفت:
-نمی‌خوای سورمه و سرخیِ ناخونات رو به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 22 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
دهان باز کرد تا حرف نثارم کند؛ اما آتشی مزاج تر از قبل دندان قرچه‌ای کرد.
حتی ندیدم چهره‌ام را در آیینه‌ای که قرار بود رنگش بدهم!
قبل از خارج شدنم، صدایش را شنیدم که بغض آلود؛ اما عصبی غرید:
-یه خانواده‌ی مذهبیه بو گندو.
لـب گزیدم تا نخندم.
به سمتش برگشتم و با جدیت گفتم:
-به مامان گلی می‌گم! بعدش، بو گندو هم خودتی.
در را بستم و پا تند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 16 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا