نویسنده این موضوع
نمیدانم چندمین بار است؛ اما ایندفعه هم سخت شرمسار شدم!
دلم میخواست زمین دهان باز کند و ببلعدم.
حتی نمیتوانستم به امیرسالار نگاهی بندازم.
با سر به زیر انداختن، رو به مامان گلی گفتم:
-میرم چایی بیارم.
لبههای چادرم را حرصی به چنگ کشیدم و از مقابلشان گذشتم که صدای درشت مردانهاش شنیده شد:
-مادربزرگ از دست بـوسی خوششون نمییاد...
دلم میخواست زمین دهان باز کند و ببلعدم.
حتی نمیتوانستم به امیرسالار نگاهی بندازم.
با سر به زیر انداختن، رو به مامان گلی گفتم:
-میرم چایی بیارم.
لبههای چادرم را حرصی به چنگ کشیدم و از مقابلشان گذشتم که صدای درشت مردانهاش شنیده شد:
-مادربزرگ از دست بـوسی خوششون نمییاد...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: