خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

داستان فاطوش، مورد علاقتون هست؟

  • زیاد، و تنها دلیلش تفاوت موضوع و برقراری ارتباط با شخصیت‌هاست..

  • تا حدودی؛ اما امید دارم به بهتر شدنش.

  • خوب نیست!

  • عالیه... درست مثل همیشه و انتظاری که ازت میرفت.

  • بدک ‌نیست. زیاد خو نگرفتم با داستان.

  • ایده‌هاتو دوست دارم!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمی‌دانم چندمین بار است؛ اما ایندفعه هم سخت شرمسار شدم!
دلم می‌خواست زمین دهان باز کند و ببلعدم.
حتی نمی‌توانستم به امیرسالار نگاهی بندازم.
با سر به زیر انداختن، رو به مامان گلی گفتم:
-می‌رم چایی بیارم.
لبه‌های چادرم را حرصی به چنگ کشیدم و از مقابلشان گذشتم که صدای درشت مردانه‌اش شنیده شد:
-مادربزرگ از دست بـوسی خوششون نمی‌یاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 15 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهی به درب یخچال که پر از عکس‌های خانوادگی‌مان بود، انداختم و در دل دعا-دعا می‌کردم نگاهِ امیرسالار به آنطرف‌ ندود!
چهره‌ی خفه در مقنعه‌ی سفید و پشت لـ*ـب سبزم... لعنتی!
لـب تر کردم که به آهستگی گفت:
-اذیتت می‌کنه؟
شانه به هوا انداختم و دلگیر گفتم:
-مهم نیست.
نگاهِ پر حرفش خیره‌ی چشمانم بود که تند گفتم:
-فالگوش ایستاده بودید؟!
ابروهای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 13 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
وَ من مات مانده از حرکتش، بینی‌ام را دست می‌کشیدم.
این اولین بارها... آخ که اولین‌های زندگی همیشه مجذوب کننده‌اند.
همیشه یک طور خاصی گوشه‌ی قلبت جای باز می‌کنند.
مرا بـوسید!
لمسم کرد!
با بازو و بسته کردن چشمانم دست کشیدم سـ*ـینه‌ی به خواب رفته در خفگی‌ام را.
با لبخند آشفته‌ای و دست‌هایی که به شدت می‌لرزیدند چای‌ها را تعویض کردم.
باز هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 13 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
با گردنی صاف و ابروانی رو به هوا، متشکرانه سر تکان داد و استکانش را از روی عسلی برداشت.
لـب‌هایم را تر کردم که بی‌مقدمه پرسید:
-شیراز رو دوست داری؟
در جوابش گفتم:
-البته خب… زادگاهمه.
یک تای از ابرویش بالا پرید‌.
ابروان نارنجیِ هلالی شکل و چشمان ریرِ سبز... تضاد جالبی با یکدیگر داشتند!
به خصوص پوست سفید و کمی رنگ پریده‌اش، چهره‌‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 11 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی‌تفاوت نسبت به سوالم، چند باری پلک زد‌.
-کُنار خورد.
بهت‌زده پرسیدم:
-کُنار؟!
نگاهم کرد و با چشمانی ریز از موشکافی لـ*ـب گشود:
-آره... کنار سمی.
با تک خنده‌‌ای صدایم را بالا بردم:
-کنار سمی؟!
اخم کرده غرید:
-آره! مگه کری؟
با دست زدن به گوش‌هایم، طوری نگاهم کرد که انگار یک احمق تمام عیارم.
-آخه تعجب کردم.
-تعجب نکن... تو که احمق نیستی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 11 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
مامان با ذوق، به شانه‌های گوشتی‌اش تکانی داد و با خنده رویی از حرف مادربزرگ استقبال کرد.
با صدای زنگِ در، آب دهانم را بلعیدم و دیگر جلوتر نرفتم.
می‌دانستم که به دنبال مادربزرگش آمده است.
مامان گلی به ثانیه نکشیده در را باز کرد و یک جفت چشم مشکی، قفل نگاهِ مشتاقم شدند.
او، بدون تواضع نگاهم می‌کرد و من، از روی شوق مدام پلک می‌زدم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 4 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
به دل من هم!
این پسر… این مرد… این کوهیانیِ پدر صلواتی عجیب خودش را در دلم جای داده بود.
اما این رفتارها از مامان گلی بعید است؛ تمام قوانین باید و نبایدها را زیر پا گذاشته است و مرا هم همراه با خودش؛ از خط قرمزهای زندگی‌مان عبور می‌دهد و این موضوع، اولین بار زندگی‌ام است.
تا آنجایی که حاج بابا فهمیده بود، امیرسالار تحصیلات درست و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 4 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناتوانی مدام بیشتر می‌شود.
ناتوانی در برابر خاموش کردن روزها… به آرامی کشاندن دل بیقرارم.
صبر، مدام کم‌تر می‌شود.
صبر در برابر سپری کردن روزهایم.
کم‌کم از انسان بودن فاصله می‌گیرم و مثل تکه‌ای سنگ می‌شوم.
زبان در دهان نمی‌گردد برای بازگو کردن دردودل‌هایم.
درد دل بسیار است و گوش‌ها عجیب ناشنوا شده‌اند!
من تو را در خواب‌های آشفته‌ام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 4 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
چقدر نفرت‌انگیز است کسی اندیشه‌های درب و داغانش را به دیگری تحمیل کند.
به قهرمان نیاز دارم.
به یک حامی که توان امنیت بخشیدن به افکار پریشان حالم را داشته باشد.
اما اکنون، حامی دوست داشتنی‌ام هم مثل بقیه، پشتم را خالی کرده و از درس خواندن و رفتن به دانشگاه نهی‌ام کرده است.
چون دخترم!
چون دخترم! وَ چه درد جان سوزی است دختر بودن و تلاش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 4 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستش دور دسته‌ی کاناپه مشت شد.
ساعت جدیدی روی مچش خودنمایی می‌کند.
دست‌های بزرگ و زمختی دارد!
-خوبی؟
دوباره صدای آرامش و سکوت من.
خواست تا دوباره چیزی بگوید که مامان گلی سینی به دست، با لبخند نزدیک‌مان شد.
-خوش اومدی پسرم، بخور جیگرت حال بیاد.
با تشکر، شربت آلبالویی را که پر شده بود از تکه‌های ژله را برداشت که فرخنده پشت سر مامان گلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا