نویسنده این موضوع
چیزی نگفتم.
به کناری رفت تا دراز بکشم.
حرفهای سارا در ذهنم میچرخد... رفتار غریبانهی امیرسالار!
-من برم... الاناست که اکبر سر برسه.
رو برگرداندم و دلخور گفتم:
-بهش بگو خیلی نامردی؛ شامش رو هم از مامان گلی بگیر، ببر بهش بده.
با خندهای که سعی در دلجویی داشت، جواب داد:
-خودت میدونی اگه شیفت نبود؛ میومد. بازم خود دانید، من دخالتی...
به کناری رفت تا دراز بکشم.
حرفهای سارا در ذهنم میچرخد... رفتار غریبانهی امیرسالار!
-من برم... الاناست که اکبر سر برسه.
رو برگرداندم و دلخور گفتم:
-بهش بگو خیلی نامردی؛ شامش رو هم از مامان گلی بگیر، ببر بهش بده.
با خندهای که سعی در دلجویی داشت، جواب داد:
-خودت میدونی اگه شیفت نبود؛ میومد. بازم خود دانید، من دخالتی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com