خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع

پری
*یک هفته بعد*

"آخيش خسته شدم."
روی کاناپه لم میدم، کنترل تلویزیون رو میگیرم و کانال‌های ماهواره رو عقب جلو میکنم، آخ جون این فیلم خنده داره!
با هیجان به سرعت میرم سمت آشپزخونه، چیپس و پفک و تخمه هارو از توی کابینت برمیدارم. میپرم روی کاناپه و همرو عین بساط جلوم پهن میکنم. آخيش به موقع رسیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، YeGaNeH و 13 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
پریا

بلخره فیلم تموم شد.
به سمت ارشام و امیر برمیگردم که میبینم عین دوتا پسر خوب، نشستن یه گوشه، حرف میزنن.
احتمالا راجب شرکته چون؛ ارشام خیلی جدی داره به حرف‌های امیر گوش میده.
به سمت آشپزخونه میرم تا یه چیزی بیارم بخوریم.
صدام رو روی سرم میندازم و داد میزنم.
-چی میخورین بیارم؟ اب، قهوه، شربت، چایی؟!
امیر:شربت. خیلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 15 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
با خستگی روی صندلی کافی شاپ ولو میشم و به مردم نگاه میکنم که با تعجب بهم نگاه میکردن.
با حرص دوباره به خودم نگاه میکنم، اما هیچ ایرادی نمیبینم.
به سمت ارشام برمیگردم که میبینم داره سفارشامون رو میاره با خوشحالی گنده‌ترین بستنی رو ازش میگیرم. بستنی‌هارو بین پسرا پخش میکنه و کنارم میشینه.
هممون گرد نشسته بودیم‌ منم وسط امیر و ارشام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: MaRjAn، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 13 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرشام

با خستگی ماشین رو پارک میکنم و به ساعت نگاه میکنم 2:30 .
با دستم چشم‌هام رو میمالم و به سمت پری برمیگردم تا بگم پیاده بشه.
-پری...
هنوز حرفم رو کامل نکرده بودم که چشمم به صورت معصومش میوفته.
"اخی چقدر ناز خوابید."
برای یه لحظه دلم براش قش میره، اما سرم رو تکون میدم تا به خودم بیام.
-پری، پری؟ بلند شو رسیدیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 14 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
پریا

با هول و گریه به سمت گوشی ارشام میرم تا شماره امیر رو بگیرم اما با صفحه قفل ارشام مواجه میشم.
به سمت ارشام برمیگردم که میبینم چشم‌هاش بستس با ترس جلو میرم و صداش میکنم.
-ارشام؟ ارشام؟!
"وای خدایا چرا جواب نمیده؟ نکنه مرده؟"
"حالا چه خاکی تو سرم بریزم؟"
"وجی:خاک رس"
"الان وقت شوخیه بنظرت؟"
"وجی: نه!"
"پس حرف نزن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 14 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرشام

هنوزم سردرد داشتم. آروم دستم رو روی باند میکشم و به سمت اتاقم میرم تا بلیز تنم کنم. معلوم نیس چیکارم کرده؟! والا صبح لباس تنم بود، چشم باز کردم دیدم پر از خالیم.
دختره دیوونه مثل میمون پرید روی من، نمیگه من چیزیم بشه میخواد چیکار کنه.
"وجدان: یه جور میگی من چیزیم بشه میخواد چیکار کنه، انگار عاشق دل خسته توعه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 15 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر دستی به ریش نداشتش کشید و با حالت متفکری نگاهم کرد.
-شاید آموزش دیدی؟!
شونه ایی بالا میندازم و نگاهش میکنم.
-نمیدونم والا!
-بیخیال. مهم اینه که کارت رو خیلی خوب انجام دادی.
لبخند میزنم و سرم رو بالا پایین میکنم.
امیر: ناهار خوردی؟
-نه کی میخواستم بخورم که!
-بیا بریم پایین یچی درست کنیم بخوریم.
-تا اطلاع ثانوی، نمیخوام ارشام رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 13 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
ز ارزیابی یخچال و مهارت های عالی خودم تو پختو پز به این نتیجه میرسم که من جز تخم مرغ چیز دیگه ای بلد نیستم!
بشکنی تو هوا میزنم و از بین تخم مرغ ها چهارتا تخم مرغ تپل بر میدارم. میخوام مثل گاو بخورم. "نخوره هم خودتونید."
ماهیتابه بزرگی رو روی شعله گاز میزارم و بعد اینکه روغن داغ شد با قر تخم مرغ‌هارو توی ماهیتابه مشکنم و با نشونه گیریه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 14 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرشام

با عصبانیت پروندها رو زیرو رو میکنم تا خیالم راحت شه که همشون سر جاشونن.
امیر: ارشام چرا پس هیچ چیزی تغییر نکرده؟
ابروم رو بالا میندازم و با کلافگی به ادامه کارم میرسم.
-نمیدونم. همه چیز سرجاشه.
-این چجور دزدی بود که هیچی نبرد؟
-خب نگهبان فهمیده. اونم فرصت نکرده چیزی به دزد.
تق تق تق
-بیا تو.
منشی: تلفن باهاتون کار داره.
-کیه؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 15 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_58

#پریا

پشت میله‌های بالکن پناه میگیرم تا از دید ارشام دور بمونم.
با کنجکاوی از لای میله‌ها به پایین نگاه میکنم که میبینم داره یواش یواش نزدیک پله‌ها میشه.
هرچی بیشتر نزدیک میشد بیشتر به این پی میبردم که ارشام انقدر چاق نیست.
امیرم که ماشاالله کلا عضله.
یعنی این....؟!
یعنی؟
یا امام زاده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 16 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا