خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_69
*پریا*

با درد از خواب بیدار میشم.
تو این مدت که اینجام نمیدونم کی شبه کی روز.
اه این درد لعنتی چیه توی این وضع.
-آی کمرم درد میکنه.
چه غلطی کنم الان!؟
بیشور منو چنان هول داد که کمرم ضربه دیده.
ای خدا جون دردش زیاده چیکار کنم.
دیگه داشت از درده زیاد اشکم در میومد.
دستم رو روی کمرم میکشم که همچین میسوزه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 22 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
*ارشام*
پری سرش رو پایین میندازه و چیزی نمیگه اما از قیافش داد میزنه که داره درد میکشه اما من که هرچی نگاهش میکردم نمیفهمیدم کجاش درد میکنه.
خداروشکر پری رو پیدا کردم.
باید باهاش حرف بزنم، حتما خیلی اذیت شده تو این مدت.
به سمتش میرم و کنارش میشینم که سرش رو بالا میاره و گذرا نگاهم میکنه.
با دیدن چشم‌های بی حال و پوست رنگ پریدش، نگرانی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 23 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
*ارشام*

توی دلم هرچی فحش مثبت هیجده بود نثار رزا و دارو دستش کردم.
آروم موهای پری رو ناز میکنم.
پری: تو گفتی اینی که مارو گرفته نامزد توعه، چرا منو گرفته؟
چشم‌هام رو، به روبه‌رو دوختم، میخواستم همه چیز رو راجب رزا بهش بگم بلکه دل خودمم یکم اروم بگیره.
نفس عمیقی میکشم و با فکر به رزا میرم تو گذشته.
-خب من از وقتی یادمه بابام همش تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 21 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
رزا خوشحال از تلاشش برای کنار زدن امیر از نقشه‌اش، بعد از مدت‌ها به دیدن آرشام می‌رود.

او که انتظار داشت آرشام بعد از ملاقاتشان ابراز دلتنگی و پشیمانی کند با دیدن ارشام که خونسردانه به او خیره شده بود آه از نهادش بلند میشود.
پوزخندی تلخ روی صورتش نقش میبندد و به سختی چشمانش را از آرشام جدا میکند.

رو به پری میکند تا با تهدید چیزی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 16 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
*دانای کل*

آرشام مانند دیوانه‌ها طول و عرض اتاق ۶ متری را طی میکرد و لحظه ایی با یاد خاطراتی که با امیر داشت میخندید و لحظه ایی بعد با یاد نبودش دیوانه وار مانند شیری وحشی نعره میکشید.
پری که از ترس جرعت نزدیک شدن به ارشام را نداشت، گوشه اتاق سرد و نمناک کز کرده بود و با گریه به حال زار آرشام غصه میخورد.
ارشام با عصبانیت خم میشود و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 16 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
با بغضی که سیبک گلوم رو به درد اورده بود به چشم‌های پر از اشک پری نگاه میکنم و برای بار صدم خودم رو لعنت میکنم که دوباره دلش رو شکستم.
نفس عمیقی میکشه و سرش رو بالا پایین میکنه.
با صدایی که از بغض میلرزید به دیوار رو به روش خیره میشه با سردی میگه:
-امکان داره رزا الکی گفته باشه!
تا اذیتت کنه؛ چون میدونه که شما خیلی به هم وابسطه بودین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 15 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
*آرشام*
چشمکی میزنه و رو زمین دراز میکشه پاهاش رو توی شکمش جمع میکنه و شروع به جیغ‌وداد میکنه.
خودم رو هول زده نشون میدم و محکم به در میکوبم، با صدای لرزون داد میزنم.
-کمک! تروخدا، دروباز کنین! کمک!
دیگه داشتم ناامید میشدم که پنجره رنگ‌و‌ رو رفته اهنی روی در، با صدای گوش خراشی کنار رفت.
با دیدن قیافه درب و داغون مردی که صورتش پر از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 15 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
از پلها بالا میریم.
برعکس پایین که عین یه خرابست، این طبقه خیلی شیک و تمیزه.
یه راه‌رو با پارکت های قهوه ایی روشن، دیوارهای کاغذدیواری شده کرمی با چهار تا اتاق.
دوتا در قهوه ایی سوخته سمت راست و دوتا در سمت چپ.
همینجور که یارو با آرنجش کمرم رو سوراخ میکرد راه افتادم و پشت سر ارشام وارد اتاق اخری سمت راست شدم.
رزا روی صندلی چرمش نشسته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 16 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
با تعجب به سمت ارشام برمیگردم، انتظار شنیدن همچین حرفی رو از اون نداشتم. اونم حالا که بخاطرم تااینجا اومده و خودشم تو دردسر انداخته!
یعنی من اشتباه فکر میکردم که آرشام بهم توجه میکنه؟
همونطور که با چشم‌های از حدقه در اومده به آرشام نگاه میکردم به سمتم برمیگرده زل میزنه تو چشم‌هامانگشت اشارش رو به سمت من میگیره و با لحن سردو خشنی خطاب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 6 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
رزا حالت متفکری به خودش میگیره و دستش رو زیر چونش میزاره:

-خب پس چه دلیلی داره زنده از اینجا بیرون برین، حالا که جفتتون هم برام منفعتی ندارین؟!

بشکنی رو هوا میزنه و با چشم‌های درشت شده که خوشحالی و ذوق زدگی ازش میبارید میگه:

-نظرتون چیه شماام عین امیر تو آتیش بسوزین؟!

"قطعا این دختر دیوونست"

با چشمای ترسیده به آرشام نگاه میکنم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا