خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


از پلها بالا میرم و عین زندانی های توی کارتون، که یه میله به پاشون وصله و نمیتونن راه برن؛ خریدهارو پشت خودم، روی زمین میکشیدم.
به سمت در اتاقم رفتم، اما با صدای آرشام متوقف میشم وبه سمتش برمیگردم.
_بیا برو تو اتاق بـ*ـغلی من، اونجا اتاق مهمانه، توام ک دیگ اینجا مهمون نیستی.
با نیش باز و خندون، با یه تشکر سر سری خودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 17 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


همون جور که سرم توی کتاب آشپزی بود؛ با اومدن صدای کوبیده شدن در به خودم میلرزم!
به پذیرایی نگاه میکنم که میفهمم امیر رفته و آرشام تنها نشسته و سرش رو بین دست‌هاش گرفته.
الهی دلم براش سوخت!.
ناخودآگاه به سمتش رفتم تا یکم دلداریش بدم.
کنارش روی کاناپه نشستم و زیر چشمی نگاهش کردم.
با دیدن صورت ترسناکش که از ده متریم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 17 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


با ذوق به سمتش میرم و تند تند لباس هام رو عوض میکنم.
جلوی آینه قدی وایمیستم و به خودم نگاه میکنم.
دامن کوتاه مشکی و چیندار که یک وجب بالای زانوم بود و تاپ گردنی قرمز، تا روی ناف.
موهای بازم رو با دوتا کش موی قرمز خوشگل خرگوشی میبندم و با یه رژ لـ*ـب قرمز آتیشی کارم رو تموم میکنم.
دوباره تو آیینه نگاه میکنم.
"اوه چقدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 16 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


تا به در اتاقم نزدیک شدیم،
به سمت آرشام برگشتم.
آرشام با تصور اینکه میخوام ببوسمش، چشمهاش رو بست و سرش رو جلو آورد؛ اما من تاجایی که قدرت داشتم بازانوم کوبیدم وسط پاهاش تا از دنیا سقط شه.
"حقته بچه پرو".
تا به خودش بیاد به سمت اتاقم هجوم بردم و در رو از پشت قفل کردم.
دستم رو روی قلبم که با سرعت میزد گذاشتم و نفس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 17 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


با احساس خفگی چشمهام رو باز میکنم. همجا تاریک بود اما احساس خفگی ولم نمیکرد.
کور کورانه دست میندازم تا پتو رو که دور گلوم گره خورده بود رو از خودم جدا کنم.
نفهمیدم چیشد که پاهام به هوا رفت و با کله از تـ*ـخت سقوط کردم.
عین بچهای دوساله دستم رو روی سرم میزارم و میزنم زیر گریه.
"چیه خو سرم درد گرفت. بچه ننم خودتونین."...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 19 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


*آرشام*
با کلافگی دستی لای موهای لـ*ـختم میکشم و به سمت بالا هول میدم، اما بازم تیکه ایی از موهام روی پیشونیم میوفته.
بیخیال میشم و به سمت در میرم، معلوم نیست دارن چیکار میکنن سه ساعته ور ور میکنن یواشکی.
با یاد امروز که اصلا اون دختر دیوونه رو ندیدم حتی نیومد یه صبحانه یا ناهار اماده کنه با حرص دستم رو مشت میکنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 17 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


*پریا*

تو ماشین سفید و خوشگل امیر میشینم.
از پنجره به بیرون خیره میشم.
از وقتی اینجا بودم این دومین باری بود که بیرون رو میدیدم، خیلی جای قشنگ و سرسبزی بود.
_امیر اینجا کجاست؟
_شمال.
_خیلی جای قشنگیه همجا سر سبزه.
امیر لبخند میزنه، تا به مقصد برسیم جفتمون ساکت میشینیم.
"نه که خیلی حرف دارین اخه. "
چشمام رو میبندم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 16 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


امیر: خوش اومدی.
_ممنون. خونه‌ی قشنگی داری. ولی چرا انقدر دلگیر و تاریکش کردی.
امیر: تم مشکی رو دوس دارم.
سری تکون میدم و چشمهام رو روی امیر زوم میکنم. معلومه حسابی خستس، ولو شده روی مبل و سرش رو تکیه داده به پشت و چشم هاش بسته هست.
_تو خونه به این بزرگی تنها زندگی میکنی؟
امیر: اره. البته بیشتر پیش ارشامم تا خونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 18 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


خب اینجا که عادیه, دعوامون شد. اونم رفت بالا, منم رفتم بیرون.
یکم دیگه جلو میزنم, همچنان از در اتاق بیرون نیومده.
به هوای اینکه چیزیش شده, دوربین اتاقش رو چک میکنم.
با دیدنش که عین مدلها لباس جدیدش رو تنش کرده بود و راه میرفت عشوه میریخت هنگ میکنم.
"مگه این الف بچم از این چیزا بلده؟"
البته همچینم الف بچه نیس فقط...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 16 نفر دیگر

*Fatemeh*

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/8/20
ارسال ها
101
امتیاز واکنش
1,877
امتیاز
163
زمان حضور
3 روز 1 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع


همین طور داشتم فحش میدادم و حرص میخوردم که صدای ایفون بلند شد. دکمه قفل رو میزنم و تا امیر بیاد یکم لباس‌هام رو مرتب کردم و موهام رو توی شال سفید فرو کردم با صدای زنگ در به سمت در میرم و در درو باز میکنم که قامت بلند امیر نمایان میشه.
وارد خونه میشه و کفش‌هاش رو با دمپایی روفرشی عوض میکنه.
امیر:سلام. خوبی؟
لبخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.a.H.r.A☆ و 18 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا