خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
اسلام‌ به‌ راستی‌ پیامی‌ تازه‌ بود

۱۸-۱۴- زبان‌ تازی‌ پیش‌ از آن‌، زبان‌ مردم‌ نیمه‌وحشی‌ محسوب‌ می‌شد و لطف‌ و ظرافتی‌ نداشت‌. با این‌ همه‌، وقتی‌ بانگ‌ قرآن‌ و اذان‌ در فضای‌ ملک‌ ایران‌ پیچید، زبان‌ پهلوی‌ در برابر آن‌ فرو ماند و به‌ خاموشی‌ گرایید. آنچه‌ در این‌ حادثه‌ زبان‌ ایرانیان‌ را بند آورد، سادگی‌ و عظمت‌ «پیام‌ تازه‌» بود. و این‌ پیام‌ تازه‌، قرآن‌ بود که‌ سخنوران‌ عرب‌ را از اعجاز بیان‌ و عمق‌ معنی‌ خویش‌ به‌ سکوت‌ افکنده‌ بود. پس‌ چه‌ عجب‌ که‌ این‌ پیام‌ شگفت‌انگیز تازه‌، در ایران‌ سخنوران‌ را فرو بندد و خردها رابه‌ حیرت‌ اندازد. حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ از ایرانیان‌، آنها که‌ دین‌ را به‌ طیب‌ خاطر خویش‌ پذیرفته‌ بودند شور و شوق‌ بی‌حدّی‌ که‌ در این‌ دین‌ مسلمانی‌ تازه‌ می‌یافتند، چنان‌ آنها را محو و بی‌خود می‌ساخت‌ که‌ به‌ شاعری‌ و سخن‌گویی‌ وقت‌ خویش‌ به‌ تلف‌ نمی‌آوردند. علی‌الخصوص‌ که‌ این‌ پیام‌ آسمانی‌ نیز، شعر و شاعری‌ را ستوده‌ نمی‌داشت‌ و بسیاری‌ از شاعران‌ را در شمار گمراهان‌ و زیانکاران‌ می‌شناخت‌. آن‌ کسان‌ نیز، که‌ از دین‌ عرب‌ و از حکومت‌ او دل‌ خوش‌ نبودند، چندان‌ عهد و پیمان‌ در «ذمّه‌» داشتند که‌ نمی‌توانستند لـ*ـب‌ به‌ سخن‌ بگشایند و شکایتی‌ با اعتراضی‌ کنند. از این‌ روست‌ که‌ در طی‌ دو قرن‌، سکوتی‌ سخت‌ ممتد و هراس‌انگیز بر سراسر تاریخ‌ و زبان‌ ایران‌ سایه‌ افکنده‌ است‌ و در تمام‌ آن‌ مدت‌ جز فریادهای‌ کوتاه‌ و وحشت‌آلود اما بریده‌ و بی‌دوام‌، از هیچ‌ لبی‌ بیرون‌ نتراویده‌ است‌ و زبان‌ فارسی‌ که‌ در عهد خسروان‌ از شیرینی‌ و شیوایی‌ سرشار بوده‌ است‌ در سراسر این‌ دو قرن‌، چون‌ زبان‌ گنگان‌، ناشناس‌ و بی‌اثر مانده‌ است‌ و مدتی‌ دراز گذشته‌ است‌ تا ایرانی‌، قفل‌ خموشی‌ را شکسته‌ است‌ و لـ*ـب‌ به‌ سخن‌ گشوده‌ است‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
ایرانیان‌ و زبان‌ گمشده‌

۱۸-۱۵- آنچه‌ از تأمل‌ در تاریخ‌ برمی‌آید این‌ است‌، که‌ عربان‌ هم‌ از آغاز حال‌، شاید برای‌ آنکه‌ از آسیب‌ زبان‌ ایرانیان‌ در امان‌ بمانند، و ان‌ را همواره‌ چون‌ حربه‌ی‌ تیزی‌ در دست‌ مغلوبان‌ خویش‌ نبیند، در صدد برآمدند زبانها و لهجه‌های‌ رایج‌ در ایران‌ را، از میان‌ ببرند. آخر این‌ بیم‌ هم‌ بود که‌ همین‌ زبانها خلقی‌ را بر آنها بشوراند و ملک‌ و حکومت‌ آنان‌ را در بلاد دورافتاده‌ی‌ ایران‌ به‌ خطر اندازد. به‌ همین‌ سبب‌ هر جا که‌ در شهرهای‌ ایران‌، به‌ خط‌ و زبان‌ و کتاب‌ و کتابخانه‌ برخوردند با آنها سخت‌ به‌ مخالفت‌ برخاستند. رفتاری‌ که‌ تازیان‌ در خوارزم‌ با خط‌ و زبان‌ مردم‌ کردند بدین‌ دعوی‌ حجّت‌ است‌. نوشته‌اند که‌ وقتی‌ قتیبه‌بن‌ مسلم‌، سردار حجّاج‌، بار دوم‌ به‌ خوارزم‌ رفت‌ و آن‌ را بازگشود هر کس‌ راکه‌ خط‌ خوارزمی‌ می‌نوشت‌ و از تاریخ‌ و علوم‌ و اخبار گذشته‌ آگاهی‌ داشت‌ از دم‌ تیغ‌ بی‌دریغ‌ درگذاشت‌ و موبدان‌ و هیربدان‌ قوم‌ را یک‌ سر هلاک‌ نمود و کتابهایشان‌ همه‌ بسوزانید و تباه‌ کرد تا آنکه‌ رفته‌ رفته‌ مردم‌ امّی‌ ماندند و از خط‌ و کتاب‌ بی‌بهره‌ گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش‌ شد و از میان‌ رفت‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
این‌ واقعه‌ نشان‌ می‌دهد که‌ اعراب‌ زبان‌ و خط‌ مردم‌ ایران‌ را به‌ مثابه‌ی‌ حربه‌ای‌ تلقی‌ می‌کرده‌اند که‌ اگر در دست‌ مغلوبی‌ باشد ممکن‌ است‌ بدان‌ با غالب‌ درآویزد و به‌ ستیزه‌ و پیکار برخیزد. از این‌ رو شگفت‌ نیست‌ که‌ در همه‌ی‌ شهرها، برای‌ از میان‌ بردن‌ زبان‌ و خط‌ و فرهنگ‌ ایران‌ به‌ جدّ کوششی‌ کرده‌ باشند. شاید بهانه‌ی‌ دیگری‌ که‌ عرب‌ برای‌ مبارزه‌ با زبان‌ و خط‌ ایران‌ داشت‌ این‌ نکته‌ بود که‌ خط‌ و زبان‌ مجوس‌ را مانع‌ نشر و رواج‌ قرآن‌ می‌شمرد. در واقع‌، از ایرانیان‌، حتی‌ آنها که‌ آیین‌ مسلمانی‌ پذیرفته‌ بودند، زبان‌ تازی‌ را نمی‌آموختند و از این‌ رو بسا که‌ نماز و قرآن‌ را نیز نمی‌توانستند به‌ تازی‌ بخوانند. نوشته‌اند که‌ «مردمان‌ بخارا به‌ اول‌ اسلام‌ در نماز، قرآن‌ به‌ پارسی‌ خواندندی‌ و عربی‌ نتوانستندی‌ آموختن‌ و چون‌ وقت‌ رکوع‌ شدی‌ مردی‌ بود در پس‌ ایشان‌ بانگ‌ زدی‌ بکنیتان‌ کنیت‌، و چون‌ سجده‌ خواستندی‌ کردی‌ بانگ‌ کردی‌ نگونیانگونی‌ کنیت‌» با چنین‌ علاقه‌ای‌ که‌ مردم‌، در ایران‌ به‌ زبان‌ خویش‌ داشته‌اند شگفت‌ نیست‌ که‌ سرداران‌ عرب‌، زبان‌ ایران‌ را تا اندازه‌ای‌ با دین‌ و حکومت‌ خویش‌ معارض‌ دیده‌ باشند و در هر دیاری‌ برای‌ از میان‌ بردن‌ و محو کردن‌ خط‌ و زبان‌ فارسی‌ کوششی‌ ورزیده‌ باشند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
داستان‌ کتاب‌سوزی‌

۱۸-۱۷- ( روایت‌ استاد زرین‌ کوب‌ از قضیه‌ کتاب‌ سوزان‌ تازیان‌، حکایت‌ از آن‌ دارد که‌ عربان‌ دست‌ به‌ این‌ کار، آلوده‌اند؛ مع‌الوصف‌ استاد همایی‌ کتاب‌سوزی‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ را نمی‌پذیرد. نظر استاد همایی‌ را در بخش‌ فلسفه‌ اسلامی‌ مطالعه‌ می‌فرمایید. به‌ هر حال‌ در اینجا نظرات‌ استاد زرین‌ کوب‌ را با یکدیگر دنبال‌ می‌کنیم‌): شک‌ نیست‌ که‌ در هجوم‌ تازیان‌، بسیاری‌ از کتابها و کتابخانه‌های‌ ایران‌ دستخوش‌ آسیب‌ فنا گشته‌ است‌. این‌ دعوی‌ را از تاریخها می‌توان‌ حجّت‌ آورد و قرائن‌ بسیار نیز از خارج‌ آن‌ را تأیید می‌کند. با این‌ همه‌ بعضی‌ از اهل‌ تحقیق‌ در این‌ باب‌ تردید دارند. این‌ تردید چه‌ لازم‌ است‌؟ برای‌ عرب‌ که‌ جز کلام‌ خدا هیچ‌ سخن‌ را قدر نمی‌دانست‌، کتابهایی‌ که‌ از آن‌ مجوس‌ بود و البته‌ نزد وی‌ دست‌ کم‌ مایه‌ی‌ ضلال‌ بود چه‌ فایده‌ داشت‌ که‌ به‌ حفظ‌ آنها عنایت‌ کند؟ در آیین‌ مسلمانان‌ آن‌ روزگار، آشنایی‌ به‌ خط‌ و کتابت‌ بسیار نادر بود و پیداست‌ که‌ چنین‌ قومی‌ تا چه‌ حدّ می‌توانست‌ به‌ کتاب‌ و کتابخانه‌ علاقه‌ داشته‌ باشد. تمام‌ قراین‌ و شواهد نشان‌ می‌دهد که‌ عرب‌ از کتابهایی‌ نظیر آنچه‌ امروز از ادب‌ پهلوی‌ باقی‌ مانده‌ است‌، فایده‌ای‌ نمی‌برده‌ است‌. در این‌ صورت‌ جای‌ شک‌ نیست‌ که‌ در آن‌گونه‌ کتابها به‌ دیده‌ی‌ حرمت‌ و تکریم‌ نمی‌دیده‌ است‌. از اینها گذشته‌، در دوره‌ای‌ که‌ دانش‌ و هنر، به‌ تقریب‌ در انحصار موبدان‌ و بزرگان‌ بوده‌ است‌، از میان‌ رفتن‌ این‌ دو طبقه‌، ناچار دیگز موجبی‌ برای‌ بقای‌ آثار و کتابهای‌ آنها باقی‌ نمی‌گذاشته‌ است‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
مگر نه‌ این‌ بود که‌ در حمله‌ی‌ تازیان‌، موبدان‌ بیش‌ از هر طبقه‌ی‌ دیگر مقام‌ و حیثیت‌ خویش‌ را از دست‌ دادند و تار و مار و کشته‌ و تباه‌ گردیدند؟ با کشته‌ شدن‌ و پراکنده‌ شدن‌ این‌ طبقه‌ پیداست‌ که‌ دیگر کتابها و علوم‌ آنها نیز که‌ به‌ درد تازیان‌ هم‌ نمی‌خورد موجبی‌ برای‌ بقا نداشت‌. نام‌ بسیاری‌ از کتابهای‌ عهد ساسانی‌ در کتابها مانده‌ است‌ که‌ نام‌ و نشانی‌ از آنها باقی‌ نیست‌. حتی‌ ترجمه‌های‌ آنها نیز که‌ در اوایل‌ عهد عبّاسی‌ شده‌ است‌ از میان‌ رفته‌ است‌. پیداست‌ که‌ محیط‌ مسلمانی‌ برای‌ وجود و بقای‌ چنین‌ کتابها مناسب‌ نبوده‌ است‌ و سبب‌ نابودی‌ آن‌ کتابها نیز همین‌ است‌.

باری‌ از همه‌ی‌ قراین‌ پیداست‌ که‌ در حمله‌ی‌ عرب‌ بسیاری‌ از کتابهای‌ ایرانیان‌، از میان‌ رفته‌ است‌. گفته‌اند که‌ وقتی‌ سعد بن‌ ابی‌ وقاص‌ بر مدائن‌ دست‌ یافت‌ در آنجا کتابهای‌ بسیار دید. نامه‌ به‌ عمر بن‌ خطاب‌ نوشت‌ و در باب‌ این‌ کتابها دستوری‌ خواست‌. عمر در پاسخ‌ نوشت‌ که‌ آن‌ همه‌ را به‌ آب‌ افکن‌ که‌ اگر آنچه‌ در آن‌ کتابها هست‌، سبب‌ راهنمایی‌ است‌ خداوند برای‌ ما قرآن‌ فرستاده‌ است‌ که‌ از آنها راه‌ نماینده‌تر است‌ و اگر در آن‌ کتابها جز مایه‌ی‌ گمراهی‌ نیست‌، خداوند ما را از شر آنها در امان‌ داشته‌ است‌. از این‌ سبب‌ آن‌ همه‌ کتابها را در آب‌ یا آتش‌ افکندند. درست‌ است‌ که‌ این‌ خبر در کتابهای‌ کهنه‌ی‌ قرنهای‌ اول‌ اسلامی‌ نیامده‌ است‌ و به‌ همین‌ جهت‌ بعضی‌ از محقّقان‌ در صحّت‌ آن‌ دچار تردید گشته‌اند، اما مشکل‌ می‌توان‌ تصوّر کرد که‌ اعراب‌، با کتابهای‌ مجوس‌، رفتاری‌ بهتر از این‌ کرده‌ باشند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
به‌ هر حال‌ از وقتی‌ حکومت‌ ایران‌ به‌ دست‌ تازیان‌ افتاد زبان‌ ایرانی‌ نیز زبون‌ تازیان‌ گشت‌. دیگر نه‌ در دستگاه‌ فرمانروایان‌ به‌ کار می‌آمد و نه‌ در کار دین‌، سودی‌ می‌داشت‌. در نشر و ترویج‌ آن‌ نیز اهتمامی‌ نمی‌رفت‌ و ناچار هر روز از قدر و اهمیت‌ آن‌ می‌کاست‌. زبان‌ پهلوی‌ اندک‌ اندک‌ منحصر به‌ موبدان‌ و بهدینان‌ گشت‌. کتابهایی‌ نیز اگر نوشته‌ می‌شد به‌ همین‌ زبان‌ بود. اما از بس‌ خط‌ آن‌ دشوار بود اندک‌ اندک‌ نوشتن‌ آن‌ منسوخ‌ گشت‌. زبانهای‌ سغدی‌ و خوارزمی‌ نیز در مقابل‌ سختگیریهایی‌ که‌ تازیان‌ کردند رفته‌ رفته‌ متروک‌ می‌گشت‌. این‌ زبانها نه‌ به‌ دین‌ تازی‌ و زندگی‌ تازه‌ سازگار بودند و نه‌ هیچ‌ اثر تازه‌ای‌ بدانها پدید می‌آمد. از این‌ روی‌ بود، که‌ وقتی‌ زبان‌ تازی‌ آواز برآورد زبانهای‌ ایران‌ یک‌ چند دم‌ درکشیدند. در حالی‌ که‌ زبان‌ تازی‌ زبان‌ دین‌ و حکومت‌ بود، پهلوی‌ و دری‌ و سغدی‌ و خوارزمی‌ جز در بین‌ عامه‌ باقی‌ نماند. درست‌ است‌ که‌ در شهرها و روستاها مردم‌ با خویشتن‌ به‌ این‌ زبانها سخن‌ می‌راندند اما این‌ زبانها جز این‌ چندان‌ فایده‌ی‌ دیگر نداشت‌. به‌ همین‌ سبب‌ بود که‌ زبان‌ ایران‌ در آن‌ دوره‌های‌ سکوت‌ و بینوایی‌ تحت‌ سلطه‌ی‌ زبان‌ تازی‌ درآمد و بدان‌ آمیخته‌ گشت‌ و علی‌الخصوص‌ اندک‌ اندک‌ لغتهایی‌ از مقوله‌ی‌ دینی‌ و اداری‌ در زبان‌ فارسی‌ وارد گشت‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
نقل‌ دیوان‌ از پارسی‌ به‌ عربی‌ در روزگار حجّاج‌ خونخوار

۱۸-۱۸- نقل‌ دیوان‌ از پارسی‌ به‌ تازی‌ در روزگار حجّاج‌، نیز از اسباب‌ عمده‌ی‌ ضعف‌ و شکست‌ زبان‌ ایران‌ گشت‌. دیوان‌ عراق‌ تا روزگار حجّاج‌ به‌ خط‌ و زبان‌ فارسی‌ بود، حساب‌ خراج‌ ملک‌ و ترتیب‌ خرج‌ لشکریان‌ را دبیران‌ و حسابگران‌ فرس‌ نگاه‌ می‌داشتند. در عهد حجّاج‌، تصدی‌ این‌ دیوان‌ را زادان‌ فرّخ‌ داشت‌. حجّاج‌ در کار خراج‌ اهتمام‌ بسیار ورزید و چون‌ با موالی‌ و نبطیها دشمن‌ بود، در صدد بود که‌ کار دیوان‌ را از دست‌ آنها بازستاند. در دیوان‌ زادان‌ فرّخ‌، مردی‌ بود از موالی‌ تمیم‌، نامش‌ صالح‌ بن‌ عبدالرّحمن‌ که‌ به‌ فارسی‌ و تازی‌ چیز می‌نوشت‌. و این‌ صالح‌، در بصره‌ زاده‌ بود و پدرش‌ از اسرای‌ سیستان‌ بود. در این‌ میان‌ حجّاج‌، صالح‌ را بدید و بپسندید و او را بنواخت‌ و به‌ خویشتن‌ نزدیک‌ کرد. صالح‌ شادمان‌ گشت‌ و چون‌ یک‌ چند بگذشت‌، روزی‌ با زادان‌ فرّخ‌ سخن‌ می‌راند. گفت‌ بین‌ من‌ و امیر واسطه‌ تو بوده‌ای‌ اکنون‌ چنان‌ بینم‌ که‌ حجّاج‌ را در حق‌ من‌ دوستی‌ پدید آمده‌ است‌ و چنان‌ پندارم‌ که‌ روزی‌ مرا بر تو در کارها پیش‌ دارد و تو را از پایگاه‌ خویش‌ براندازد. زادان‌ فرّخ‌ گفت‌ باک‌مدار. چه‌، حاجتی‌ که‌ او به‌ من‌ دارد بیش‌ از حاجتی‌ است‌ که‌ من‌ به‌ او دارم‌. و او به‌ جز من‌ کسی‌ را نتواند یافت‌ که‌ حساب‌ دیوان‌ وی‌ را نگهدارد. صالح‌ گفت‌ اگر من‌ بخواهم‌ که‌ دیوان‌ حساب‌ را به‌ تازی‌ نقل‌ کنم‌، توانم‌ کرد.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
زادان‌ فرّخ‌ گفت‌ اگر راست‌ گویی‌ چیزی‌ نقل‌ کن‌ تا من‌ ببینم‌. صالح‌ چیزی‌ از آن‌ به‌ تازی‌ کرد. چون‌ زادان‌ فرّخ‌ بدید به‌ شگفت‌ شد و دبیران‌ را که‌ در دیوان‌ بودند گفت‌ خویشتن‌ را کاری‌ دیگر بجویید که‌ این‌ کار تباه‌ شد. پس‌ از آن‌، از صالح‌ خواست‌ که‌ خویشتن‌ را بیمارگونه‌ سازد و دیگر به‌ دیوان‌ نیاید. صالح‌ خویشتن‌ را بیمار فرا نمود و یک‌ چند به‌ دیوان‌ نیامد. حجّاج‌ از او بپرسید گفتند بیمار است‌ طبیب‌ خویش‌ را که‌ تیادوروس‌ نام‌ داشت‌ به‌ پرسیدنش‌ فرستاد. تیادوروس‌ در وی‌ هیچ‌ رنجوری‌ ندید. چون‌ زادان‌ فرّخ‌ از این‌ قضیه‌ آگاه‌ گشت‌ از خشم‌ حجّاج‌ بترسید. کس‌ نزد صالح‌ فرستاد و پیام‌ داد که‌ به‌ دیوان‌ بازآید. صالح‌ بیامد و همچنان‌ به‌ سر شغل‌ خویش‌ رفت‌. چون‌ یک‌ چند بگذشت‌ فتنه‌ی‌ ابن‌اشعث‌ پدید آمد و در آن‌ حادثه‌ چنان‌ اتفاق‌ افتاد که‌ زادان‌ فرّخ‌ کشته‌ شد. چون‌ زادان‌ فرّخ‌ کشته‌ آمد، حجّاج‌ کار دیوان‌ را به‌ صالح‌ داد و صالح‌ بیامد و به‌ جای‌ زادان‌ فرّخ‌ شغل‌ دبیری‌ بر دست‌ گرفت‌. مگر روزی‌ در اثنای‌ سخن‌، از آنچه‌ بین‌ او و زادان‌ فرّخ‌ رفته‌ بود، چیزی‌ گفت‌ حجّاج‌ بدو در پیچید و به‌ جدّ درخواست‌ تا دیوان‌ را از پارسی‌ به‌ تازی‌ نقل‌ کند، صالح‌ نیز بپذیرفت‌ و بدین‌ کار رأی‌ کرد. زادان‌ فرّخ‌ را فرزندی‌ بود، نامش‌ مردانشاه‌، چون‌ از قصد صالح‌ آگاه‌ شد بیامد و از او پرسید که‌ آیا بدین‌ مهم‌ عزم‌ جزم‌ کرده‌ای‌؟ صالح‌ گفت‌ آری‌ و این‌ به‌ انجام‌ خواهم‌ رسانید. مردانشاه‌ گفت‌ چون‌ شمارها را به‌ تازی‌ نویسی‌ دهویه‌ و بیستویه‌ را که‌ در فارسی‌ هست‌ چه‌ خواهی‌ نوشت‌؟ گفت‌ عشر و نصف‌ عشر نویسم‌. پرسید «وید» را چه‌ نویسی‌؟ گفت‌ به‌ جای‌ آن‌ «ایضاً» نویسم‌. مردانشاه‌ به‌ خشم‌ درشد و گفت‌ خدای‌ بیخ‌ و بن‌ تو از جهان‌ براندازد که‌ بیخ‌ و بن‌ زبان‌ فارسی‌ را برافکندی‌ و گویند که‌ دبیران‌ ایرانی‌، صد هزار درم‌ بدو دادند تا عجز بهانه‌ کند و از نقل‌ دیوان‌ تازی‌ درگذرد. صالح‌ نپذیرفت‌ و دیوان‌ عراق‌ را به‌ تازی‌ درآورد و از آن‌ پس‌ دیوان‌ به‌ تازی‌ گشت‌ و ایرانیان‌ را که‌ تا آن‌ زمان‌ در دیوان‌ قدری‌ و شأنی‌ داشتند، بیش‌ قدر و مکانت‌ نماند و زبان‌ فارسی‌ که‌ تا آن‌ زمان‌ در کار دیوان‌ بدان‌ حاجتمند بودند، از آن‌ پس‌ مورد حاجت‌ نبود و روزبه‌ روز روی‌ در تنزّل‌ آورد.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
آغاز دوران‌ سکوت‌ در ایران‌ (از نظر استاد زرین‌ کوب‌)

۱۸-۱۹- در این‌ خموشی‌ و تاریکی‌ وحشی‌ و خون‌آلودی‌ که‌ در این‌ روزگاران‌، نزدیک‌ دو قرن‌ بر تاریخ‌ ایران‌ سایه‌ افکنده‌ است‌، بیهوده‌ است‌ که‌ محقق‌ در پی‌ یافتن‌ برگه‌هایی‌ از شعر فارسی‌ برآید. زیرا محیط‌ آن‌ زمانه‌، هیچ‌ برای‌ پروردن‌ شاعری‌ پارسی‌گوی‌ مناسب‌ نبود. آنچه‌ عرب‌ در آن‌ دوره‌ از شعر درک‌ می‌کرد قصیده‌هایی‌ بود که‌ عربان‌ در ستایش‌ و نکوهش‌ بزرگان‌ روزگار خویش‌ می‌سرودند یا قطعه‌هایی‌ که‌ به‌ نام‌ رجز می‌گفتند و از شور و حماسه‌ی‌ جنگی‌ آکنده‌ بود. البته‌ هیچ‌ یک‌ از این‌ دو گونه‌ شعر در چنان‌ روزگاران‌ در زبان‌ پارسی‌ مجال‌ ظهور و سبب‌ وجود نداشت‌. در آن‌ روزگاران‌ که‌ قوم‌ ایرانی‌ مغلوب‌ تازیان‌ گشته‌ بود و جز نقش‌ مرگ‌ و شکست‌ و فرار در پیش‌ چشم‌ نداشت‌، حماسه‌ی‌ جنگی‌ نداشت‌ تا رجز بسراید. نیز در چنان‌ هنگامه‌ای‌ که‌ در شهرهای‌ ایران‌ عربان‌ حکومت‌ می‌کردند و خلیفه‌ نیز که‌ در شام‌ یا بغداد می‌نشست‌ عرب‌ بود، ناچار از ایرانیان‌ کسی‌ در صدد بر نمی‌آمد که‌ خلیفه‌ یا عمّال‌ او را به‌ زبان‌ فارسی‌ بستاید. معانی‌ دینی‌ و اخلاقی‌ نیز، نه‌ در شعر آن‌ روزگاران‌ چندان‌ معمول‌ بود، و نه‌ ایرانیان‌ مسلمان‌ اگر اندیشه‌هایی‌ از این‌ گونه‌ داشتند نقل‌ آنها را به‌ زبان‌ فارسی‌ سودمند می‌شمردند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
ایرانیان‌ نامسلمان‌ نیز مجالی‌ و فراغی‌ برای‌ این‌گونه‌ سخنان‌ کمتر می‌یافتند. ستایش‌ زن‌ و نوشیدنی‌ نیز که‌ ماده‌ی‌ غزل‌ می‌توانست‌ باشد، تجاوزی‌ به‌ حرمت‌ و حرم‌ مسلمانان‌ بود و هرگز مورد اغماض‌ تازیان‌ واقع‌ نمی‌گشت‌. با این‌ همه‌ اگر سخنانی‌ از این‌ گونه‌، به‌ وسیله‌ی‌ زنادقه‌ و آزاداندیشان‌ آن‌ روزگار گفته‌ می‌شد، از انجمن‌ بیرون‌ نمی‌رفت‌ و بین‌ خود قوم‌ می‌ماند و انعکاسی‌ نمی‌یافت‌. شاید به‌ همین‌ سبب‌ اگر چیزهایی‌ از این‌ گونه‌ به‌ پارسی‌ و حتی‌ تاری‌ گفته‌ می‌شد نمی‌ماند و از میان‌ می‌رفت‌. هجو و شکایت‌ نیز که‌ از عمده‌ترین‌ مایه‌های‌ شعر است‌، در این‌ دوره‌ مجال‌ ظهور نمی‌یافت‌. هر اعتراضی‌ و هر شکایتی‌ که‌ در چنان‌ روزگاری‌ به‌ زبان‌ یکی‌ از ایرانیان‌ برمی‌آمد به‌ شدّت‌ خفه‌ می‌شد. خلفا مکرر شاعران‌ و گویندگانی‌ را که‌ به‌ زبان‌ تازی‌ از مخاخر ایران‌، و از تاریخ‌ گذشته‌ی‌ نیاکان‌ خویش‌ سخن‌ یاد می‌کردند آزار و شکنجه‌ می‌دادند.

از این‌ گونه‌ سخنان‌، اگر چیزی‌ گفته‌ می‌شد بسی‌ نمی‌پایید و با آثار دیگر شعوبیان‌ از میان‌ می‌رفت‌ و اگر صدایی‌ به‌ اعتراض‌ و شکایت‌ برمی‌خاست‌، انعکاس‌ بسیار نمی‌یافت‌ و در خلال‌ قرنها محو می‌گشت‌. در برابر مظالم‌ و فجایعی‌ که‌ عربان‌ در شهرها و روستاها بر مردم‌ روا می‌داشتند جای‌ اعتراض‌ نبود. هر کس‌ در مقابل‌ جفای‌ تازیان‌ نفس‌ برمی‌آورد کافر و زندیق‌ شمرده‌ می‌شد و خونش‌ هدر می‌گشت‌. شمشیر غازیان‌ و تازیانه‌ی‌ حکام‌ هرگونه‌ صدای‌ اعتراضی‌ را خفه‌ و خاموش‌ می‌کرد.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا