خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدین‌ گونه‌ بیشتر این‌ شورشها ضدّ دینی‌ داشت‌. در طبرستان‌ به‌ سال‌ ۱۴۱ یک‌بار سپهبد خورشید حکم‌ کرد که‌ همه‌ی‌ اعراب‌ را و حتی‌ همه‌ ایرانیانی‌ را که‌ به‌ اعراب‌ گرایش‌ یافته‌اند، بکشند. شورش‌ سختی‌ بر ضدّ عرب‌ روی‌ داد که‌ عربان‌ آن‌ را با خشونت‌ و قساوت‌ فرونشاندند. اسپهبد خورشید نیز که‌ خود را مغلوب‌ می‌دید زهر از نگین‌ انگشتری‌ برمکید و درگذشت‌. این‌ همه‌ قساوت‌ و خشونتی‌ که‌ اعراب‌ در دفع‌ شورشها نشان‌ می‌دادند ایرانیان‌ را از ادامه‌ی‌ پیکار باز نمی‌داشت‌. زجر و قتل‌ و زندان‌ و تبعید فقط‌ اراده‌ی‌ آنها را قوی‌تر و عزمشان‌ را راسخ‌تر می‌کرد. حتی‌ خروج‌ و قیامی‌ که‌ ترکان‌ و تازیان‌ بر ضدّ دستگاه‌ خلافت‌ می‌کردند مورد تشویق‌ و حمایت‌ ایرانیان‌ قرار می‌گرفت‌. وقتی‌ یوسف‌ بن‌ ابراهیم‌ معروف‌ به‌ برم‌ که‌ از موالی‌ ثقیف‌ بود در بخارا قیام‌ کرد، در میان‌ مردم‌ خراسان‌ یاران‌ و همراهان‌ بسیار یافت‌ و سغد و فرغانه‌ را نیز دچار شورش‌ و آشوب‌ نمود.

پیغمبر نقاب‌دار که‌ بود؟

۱۸-۳۵- اما در بلاد ماوراءالنهر مهم‌ترین‌ حادثه‌ای‌ که‌ به‌ کین‌خواهی‌ ابومسلم‌ پدید آمد واقعه‌ی‌ ظهور « مقنّع‌ » بود. در واقع‌ چند سال‌ بعد از حادثه‌ی‌ استادسیس‌ در خراسان‌، ماوراءالنهر شاهد قیام‌ و شورش‌ مقنّع‌ گردید. این‌ جهانجوی‌ نقابدار مرو، دعویهای‌ تازه‌ و شگفت‌انگیز داشت‌. با این‌ همه‌ از ورای‌ گرد و غبار افسانه‌هایی‌ که‌ زندگی‌ او را فرو گرفته‌ است‌ نمی‌توان‌ سیمای‌ واقعی‌ او را طرح‌ کرد. آنچه‌ مورّخان‌ و نویسندگان‌ کتب‌ ملل‌ و نحل‌ درباره‌ی‌ او نوشته‌اند قطعاً از تعصّب‌ و غرض‌ خالی‌ نیست‌. می‌نویسند که‌ او «مردی‌ بود از اهل‌ روستای‌ مرو از دیهی‌ که‌ آن‌ را کازه‌ خوانند و نام‌ او هاشم‌ بن‌ حکیم‌ بود و وی‌ در اول‌ گازرگری‌ کردی‌ و بعد از آن‌ به‌ علم‌ آموختن‌ مشغول‌ شدی‌ و از هر چیزی علم‌ حاصل‌ کرد و مشعبدی‌ و علم‌ نیرنجات‌ و طلسمات‌ بیاموخت‌ و شعبده‌ نیک‌ دانستی‌ و دعوی‌ نبوت‌ نیز می‌کرد و به‌ غایت‌ زیرک‌ بود و کتابهای‌ بسیار از علم‌ پیشینیان‌ خوانده‌ بود و در جادوی‌ به‌ غایت‌ استاد شده‌ بود»


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
آخرین ویرایش:

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
این‌ مهارت‌ بی‌نظیر او را در علوم‌ حیل‌ و نیرنجات‌، همه‌ مورّخان‌ ستوده‌اند. ماه‌ نخشب‌ که‌ معجزه‌ی‌ او خوانده‌ شده‌ است‌ نمونه‌ای‌ از مهارت‌ او به‌ شمار می‌رود و در باب‌ آن‌ گفته‌اند که‌ «به‌ زمین‌ نخشب‌ از بلاد ماوراءالنهر چاهی‌ بود. مقنّع‌ به‌ سِحْر، جسمی‌ ساخت‌ بر شکل‌ ماهی‌ چنان‌ که‌ دیدند که‌ آن‌ جسم‌ از چاه‌ برآمد و اندکی‌ ارتفاع‌ یافت‌ و باز به‌ چاه‌ فرو رفت‌» این‌ ماه‌ نخشب‌، را شاعران‌ ایران‌ و عرب‌ مکرر در سخنان‌ خویش‌ یاد کرده‌اند، اما کیفیت‌ آن‌ اکنون‌ درست‌ معلوم‌ نیست‌. نوشته‌اند که‌ چون‌ مقفع‌ این‌ ماه‌ را از چاه‌ برآورد مردم‌ را گمان‌ افتاد که‌ این‌ کار را به‌ جادویی‌ کرده‌ است‌. اما این‌ جادویی‌، در واقع‌ عبارت‌ از تمهید و استعمال‌ بعضی‌ قواعد ریاضی‌ بود. آورده‌اند، که‌ بعدها از ته‌ آن‌ چاه‌ که‌ به‌ نخشب‌ بود کاسه‌ی‌ بزرگی‌ پر از زیبق‌ بیرون‌ آورده‌اند. باری‌، این‌ هاشم‌ بن‌ حکیم‌ چنان‌ که‌ در تاریخها آورده‌اند، در روزگار ابومسلم‌ از جمله‌ی‌ یاران‌ و سرهنگان‌ او بود. عبث‌ نیست‌ که‌ چون‌ دعوت‌ خویش‌ آشکار کرد خاطره‌ی‌ این‌ سردار سیاه‌جامگان‌ خراسان‌ در عقاید و آرای‌ او چنان‌ آشکارا انعکاس‌ یافت‌. وی‌ ابومسلم‌ را از پیغمبر برتر شمرد و حتی‌ او را به‌ درجه‌ی‌ خدایی‌ رسانید. نیز گویند که‌ او دعوی‌ داشت‌ که‌ روح‌ ابومسلم‌ نقل‌ به‌ وی‌ کرده‌ است‌ و او خداست‌. درباره‌ی‌ سبب‌ شهرت‌ او به‌ «مقنّع‌» آورده‌اند که‌ همواره‌ نقابی‌ از زر و یا از پرند سبز بر روی‌ داشت‌ تا روی‌ او کس‌ نتواند دید. یارانش‌ را گمان‌ بود که‌ این‌ «مقنعه‌» را بر روی‌ فروهشته‌ است‌ تا شعشعه‌ی‌ طلعت‌ او دیدگان‌ خلق‌ را خیره‌ نسازد اما دشمنانش‌ می‌گفتند که‌ این‌ نقاب‌ را بدان‌ روی‌ از آن‌ دارد که‌ تا زشتی‌ و بدرویی‌ خویش‌ را فرو پوشاند و گفته‌اند که‌ او مردی‌ یک‌ چشم‌ و کژ زبان‌ و بد روی‌ و کوتاه‌ قد بود و موی‌ بر سر نداشت‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
مطابق‌ قول‌ ابوریحان‌ وی‌ «دعوی‌ خدایی‌ کرد و گفت‌ برای‌ آن‌ به‌ جسم‌ در آمدم‌ تا دیده‌ شوم‌ زیرا که‌ از این‌ پیش‌ کس‌ نتوانسته‌ بود مرا ببیند. پس‌، از جیحون‌ بگذشت‌ و به‌ حوالی‌ کش‌ و نسف‌ درآمد. با خاقان‌ نوشت‌ و خواند آغاز نهاد و او را به‌ آیین‌ خویش‌ دعوت‌ نمود. سپیدجامگان‌ و ترکان‌ بر وی‌ فراز آمدند و بر ایشان‌ زن‌ و خواسته‌ی‌ مردم‌ مباح‌ گردانید و هر که‌ را با وی‌ مخالفت‌ ورزید بکشت‌ و هر چه‌ مزدک‌ آیین‌ نهاده‌ بود وی‌ امضاء کرد و لشکریان‌ مهدی‌ خلیفه‌ را بشکست‌ و چهارده‌ سال‌ تمام‌ استیلا داشت‌». در این‌ مدت‌ بسیاری‌ از مردم‌ سغد و بخارا و نخشب‌ و کش‌ آیین‌ او را پذیرفتند و بر ضدّ خلیفه‌ علم‌ طغیان‌ برافراشتند. نوشته‌اند که‌ یاران‌ او، چون‌ به‌ میدان‌ جنگ‌ می‌رفتند، در هنگام‌ هول‌ و فزع‌ از او، چون‌ خدایی‌ یاری‌ می‌طلبیدند و فریاد می‌کشیدند که‌ «ای‌ هاشم‌ ما را دریاب‌!» این‌ سپیدجامگان‌ مفنع‌ کاروانها را می‌زدند، شهرها و دهات‌ را غارت‌ می‌کردند، ویرانیها و تباهیهای‌ بسیار وارد می‌آوردند، زنان‌ و فرزندان‌ مردم‌ را به‌ اسارت‌ می‌بردند، مسجدها را ویران‌ می‌نمودند و مؤذّنان‌ و نمازگزاران‌ را طعمه‌ی‌ شمشیر خویش‌ می‌کردند. نوشته‌اند که‌ در آغاز کار چون‌ خبر مقنّع‌ به‌ خراسان‌ فاش‌ شد، حمید بن‌ قحطبه‌ که‌ امیر خراسان‌ بود، فرمود که‌ او را بند کنند


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
او بگریخت‌ از دیه‌ خویش‌ و پنهان‌ می‌بود. چندان‌ که‌ او را معلوم‌ شد که‌ به‌ ولایت‌ ماوراءالنهر خلقی‌ عظیم‌ به‌ دین‌ وی‌ گرد آمده‌اند و دین‌ وی‌ آشکارا کردند، قصد کرد از جیجون‌ بگذرد امیر خراسان‌ فرموده‌ بود تا بر لـ*ـب‌ جیحون‌ نگهبانان‌ او را نگاه‌ دارند و پیوسته‌ صد سوار بر لـ*ـب‌ جیحون‌ برمی‌آمدند و فرود می‌آمدند تا اگر بگذرد او را بگیرند. وی‌ با سی‌ و شش‌ تن‌ بر لـ*ـب‌ جیحون‌ آمد و عَمَد ساخت‌ و بگذشت‌ و به‌ ولایت‌ کش‌ رفت‌ و آن‌ ولایت‌ او را مسلّم‌ شد و خلق‌ بر وی‌ رغبت‌ کردند بر کوه‌ سام‌ حصاری‌ بود به‌ غایت‌ استوار و اندر وی‌ آب‌ روان‌ و درختان‌ و کشاورزان‌ و حصاری‌ دیگر از این‌ استوارتر، آن‌ را فرمود تا عمارت‌ کردند و مال‌ بسیار و نعمت‌ بی‌شمار آنجا جمع‌ کرد و نگاهبانان‌ نشاند و سفیدجامگان‌ بسیار شدند، باری‌ کار مقنّع‌ و سپیدجامگان‌ وی‌ اندک‌ اندک‌ چندان‌ قوت‌ گرفت‌ که‌ پادشاه‌ بخارا نیز، نامش‌ بنیات‌ بن‌ طغشاده‌، مسلمانی‌ بگذاشت‌ و به‌ آیین‌ وی‌ گرایید، تا دست‌ سپیدجامگان‌ دراز گشت‌ و غلبه‌ کردند و خلیفه‌ سخت‌ ستوه‌ شد. آخر عربان‌ از دلاوری‌ و بی‌باکی‌ این‌ سپیدجامگان‌ به‌ ستوه‌ آمدند. مقنّع‌ و یاران‌ او سالها در برابر سرداران‌ عرب‌، که‌ خلیفه‌ به‌ جنگ‌ ایشان‌ می‌فرستاد در ایستادند. داستان‌ این‌ جنگها را در تاریخها می‌توان‌ خواند. بغداد سخت‌ در کار اینها فرومانده‌ بود و بسا که‌ خلیفه‌ از بیم‌ و بیداد این‌ قوم‌ به‌ گریه‌ درمی‌آمد. آخر کار خلیفه‌ سپاه‌ عظیم‌، به‌ ماوراءالنهر بفرستاد و مقنّع‌ را این‌ سپاه‌ خلیفه‌ شهر بند کردند. سرانجام‌ چون‌ مقنّع‌، بر هلاک‌ خود یقین‌ کرد، خویشتن‌ به‌ تنور افکند تا از هم‌ متلاشی‌ شود و پیکر او به‌ دست‌ دشمنان‌ نیفتد. اما فاتحان‌ چون‌ به‌ قلعه‌ی‌ او دست‌ یافتند او را در تنور جستند و سرش‌ را بریدند و نزد مهدی‌ خلیفه‌ که‌ در آن‌ ایام‌ در حلب‌ بود فرستادند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
درباره‌ی‌ فرجام‌ کار او، یکی‌ از دهقانان‌ کش‌ داستانی‌ شگفت‌انگیز گفته‌ است‌ که‌ در تاریخ‌ بخارا از قول‌ او بدین‌ گونه‌ نقل‌ کرده‌اند، که‌ گفت‌ «جدّه‌ من‌ از جمله‌ی‌ خاتونان‌ بوده‌ است‌ که‌ مقنّع‌ از بهر خویش‌ گرفته‌ بود و در حصار می‌داشت‌. وی‌ گفت‌ روزی‌ مقنّع‌ زنان‌ را بنشاند به‌ طعام‌ و نوشیدنی‌ بر عادت‌ خویش‌، و اندر نوشیدنی‌ زهر کرد و هر زنی‌ را یک‌ قدح‌ خاص‌ فرمود و گفت‌ چون‌ من‌ قدح‌ خویش‌ بخورم‌ شما بباید که‌ جمله‌ قدح‌ خویش‌ بخورید. پس‌ همه‌ خوردند و من‌ نخوردم‌ و در گریبان‌ خود ریختم‌ و وی‌ ندانست‌. همه‌ زنان‌ بیفتادند و بمردند و من‌ نیز خویشتن‌ در میان‌ ایشان‌ انداختم‌ و خویشتن‌ را مرده‌ ساختم‌ و وی‌ از حال‌ من‌ ندانست‌. پس‌ مقنّع‌ برخاست‌ و نگاه‌ کرد همه‌ی‌ زنان‌ را مرده‌ دید. نزدیک‌ غلام‌ خود رفت‌ و شمشیر بزد و سر وی‌ برداشت‌ و فرموده‌ بود تا سه‌ روز باز، تنور تفتانیده‌ بودند به‌ نزدیک‌ آن‌ تنور رفت‌ و جامه‌ بیرون‌ کرد و خویشتن‌ را در تنور انداخت‌ و دودی‌ برآمد من‌ به‌ نزدیک‌ آن‌ تنور رفتم‌ از او هیچ‌ اثر ندیدم‌ و هیچ‌ کس‌ در حصار زنده‌ نبود و سبب‌ خود را سوختن‌ وی‌ آن‌ بود که‌ پیوسته‌ گفتی‌ که‌ چون‌ بندگان‌ من‌ عاصی‌ شوند من‌ به‌ آسمان‌ روم‌ و از آنجا فرشتگان‌ آرم‌ و ایشان‌ را قهر کنم‌ وی‌ خود را از آن‌ جهت‌ سوخت‌ تا خلق‌ گویند که‌ او به‌ آسمان‌ رفت‌ تا فرشتگان‌ آرد و ما را از آسمان‌ نصرت‌ دهد و دین‌ او در جهان‌ بماند، پس‌ آن‌ زن‌ درِ حصار بگشاد…».


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
ظاهراً این‌ روایت‌ البته‌ از رنگ‌ افسانه‌ خالی‌ نیست‌ اما این‌ نکته‌ را همه‌ مورّخان‌ آورده‌اند، که‌ او پیش‌ از آنکه‌ عربان‌ بر قلعه‌ی‌ وی‌ دست‌ بیابند خود را هلاک‌ کرد و بدین‌ گونه‌ بود که‌ روزگار خدای‌ نخشب‌ یا پیغمبر نقابدار خراسان‌ به‌ پایان‌ رسید و ماه‌ نخشب‌ که‌ یک‌ چند در آسمان‌ ماوراءالنهر پرتو افشاند، هر چند طلوع‌ آن‌ چندان‌ به‌ درازا نکشید، لیکن‌ روزگاری‌ کوتاه‌ مایه‌ی‌ امید کسانی‌ شد که‌ جور و بیداد و تحقیر تازیان‌، آنها را به‌ عصیان‌ و طغیان‌ رهنمون‌ گشته‌ بود. نویسنده‌ی‌ کتاب‌ حدودالعالم‌ و بیرونی‌ و مقدسی‌ و مؤلف‌ تاریخ‌ بخارا، به‌ وجود آنها در ماوراءالنهر اشارت‌ کرده‌اند. عوفی‌ نیز در اوایل‌ قرن‌ هفتم‌ هجری‌ می‌گوید: «و امروز در زمین‌ ماوراءالنهر از متابعان‌ او جمعی‌ هستند که‌ دهقنت‌ و کشاورزی‌ می‌کنند ایشان‌ را سپیدجامگان‌ خوانند و کیش‌ و اعتقاد خود، پنهان‌ دارند و هیچ‌ کس‌ را بر آن‌ اطلاع‌ نیفتاده‌ است‌ که‌ حقیقت‌ روش‌ ایشان‌ چیست‌؟» این‌ سخن‌ عوفی‌ هنوز هم‌ درست‌ است‌ و در واقع‌ از آنچه‌ در کتابها درباره‌ی‌ این‌ سپیدجامگان‌ آمده‌ است‌، حقیقت‌ آیین‌ و روش‌ آنان‌ را نمی‌توان‌ دریافت‌ و از همین‌ رو است‌ که‌ نویسندگان‌ کتب‌ مقالات‌ نیز در باب‌ عقاید آنها اتفاق‌ ندارند. بعضی‌ آنها را از خرّمیان‌ دانسته‌اند و بعضی‌ از زنادقه‌. برخی‌ آنها را به‌ شیعه‌ بسته‌اند و برخی‌ به‌ مزدکیان‌ نسبت‌ داده‌اند. در سخنانی‌ نیز که‌ به‌ آنها نسبت‌ کرده‌اند از همه‌ی‌ این‌ ادیان‌ و عقاید چیزی‌ هست‌. درباره‌ی‌ جامه‌ی‌ سپید، که‌ زی‌ و شعار این‌ طایفه‌ بوده‌ است‌ گمان‌ غالب‌ آن‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ رغم‌ عبّاسیان‌ که‌ «سیاه‌جامگان‌» بوده‌اند، می‌پوشیده‌اند. اما این‌ جامه‌ی‌ سپید نزد برخی‌ فرقه‌ها، زی‌ و لباس‌ روحانیان‌ بوده‌ است‌ و مانویان‌ نیز جامه‌ی‌ سپید می‌داشته‌اند. شک‌ نیست‌ که‌ در این‌ روزگار مانویان‌ در سغد و ماوراءالنهر بسیار بوده‌اند. بنابراین‌، شاید این‌ جامه‌ی‌ سپید، در میان‌ پیروان‌ مقنّع‌ از آن‌ سبب‌ متداول‌ بوده‌ است‌ که‌ آیین‌ از آیین‌ مانی‌ صبغه‌ای‌ داشته‌ است‌ یا دست‌ کم‌ شاید، بتوان‌ گمان‌ برد که‌ مقنّع‌ نیز، برای‌ پیشرفت‌ مقاصدی‌ که‌ داشته‌ است‌، سازش‌ و تألیف‌ بین‌ پاره‌ای‌ عقاید مانویان‌ را که‌ در ماوراءالنهر بسیار بوده‌اند با عقاید مجوسان‌ و خرّمدینان‌، وجهه‌ی‌ همت‌ داشته‌ است‌ و بنابراین‌، بی‌سبب‌ نیست‌ که‌ اهل‌ مقالات‌ او را و یارانش‌ را به‌ همه‌ی‌ این‌ ادیان‌ منسوب‌ و متهم‌ داشته‌اند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا