- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 8,710
- امتیاز واکنش
- 29,620
- امتیاز
- 473
- سن
- 23
- محل سکونت
- کویِ دوست
- زمان حضور
- 207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس آن روز که فیروز عمر را آن زخم زد و از مزگت بیرون جست و بگریخت مردی از بنیتمیم او را بگرفت و بکشت و آن کارد بیاورد. عبیداللّه آن کارد بگرفت و گفت من دانم که فیروز این نه به تدبیر خویش کرد واللّه که اگر امیرالمؤمنین بدین زخم وفات کند من خلقی را بکشم که ایشان اندرین همداستان بودهاند. پس آن روز که عمر وفات یافت، عبیداللّه چون از سر گور بازگشت به در هرمزان شد و او را بکشت و به در سعد شد و حنیفه را بکشت. سعد از سرای بیرون آمد و گفت غلام مرا چرا کشتی؟ عبیداللّه گفت بوی خون امیرالمؤمنین عمر از تو میآید تو نیز بکشتن نزدیکی. عبیداللّه موی داشت تا به کتف. پس چون سعد را بکشتن بیم کرد سعد بن ابی وقّاص فراز شد و مویش بگرفت و بر زمین زد و شمشیر از دست وی بستد و چاکران را فرمود تا او را به خانهای کردند تا خلیفه پدید آید که قصاص کند. پس چون عثمان بنشست نخستین کاری که کرد آن بود که عبیداللّهعمر را بیرون آورد از خانهی سعد و یاران پیغمبر صلّیاللّه علیه و آله نشسته بودند، گفت چه بینید و او را چه باید کردن؟ علی گفت بباید کشتن به خون هرمزان که هرمزان را بیگنـ*ـاه بکشت و این هرمزان مولای عبّاس بن عبدالمطّلـ*ـب بود… و قرآن و احکام شریعت آموخته بود و همهی بنیهاشم را در خون او سخن بود پس چون علی عثمان را گفت عبیداللّه را بباید کشتن، عمروبن عاص گفت این مرد را پدر کشتند او را بکشی، دشمنان گویند خدای تعالی کشتن اندر میان یاران پیغمبر افکند و خدای، تو را از این خصومت دور کرده است که این نه اندر سلطانی تو بود. عثمان گفت راست گفتی من این را عفو کردم ودیت هرمزان از خواستهی خویش بدهم و از عبیداللّه دست بازداشت».
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
تاریخ ایران از سقوط نهاوند تا مرگ افشین، به روایت دکتر زرینکوب
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com