خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس‌ آن‌ روز که‌ فیروز عمر را آن‌ زخم‌ زد و از مزگت‌ بیرون‌ جست‌ و بگریخت‌ مردی‌ از بنی‌تمیم‌ او را بگرفت‌ و بکشت‌ و آن‌ کارد بیاورد. عبیداللّه‌ آن‌ کارد بگرفت‌ و گفت‌ من‌ دانم‌ که‌ فیروز این‌ نه‌ به‌ تدبیر خویش‌ کرد واللّه‌ که‌ اگر امیرالمؤمنین‌ بدین‌ زخم‌ وفات‌ کند من‌ خلقی‌ را بکشم‌ که‌ ایشان‌ اندرین‌ هم‌داستان‌ بوده‌اند. پس‌ آن‌ روز که‌ عمر وفات‌ یافت‌، عبیداللّه‌ چون‌ از سر گور بازگشت‌ به‌ در هرمزان‌ شد و او را بکشت‌ و به‌ در سعد شد و حنیفه‌ را بکشت‌. سعد از سرای‌ بیرون‌ آمد و گفت‌ غلام‌ مرا چرا کشتی‌؟ عبیداللّه‌ گفت‌ بوی‌ خون‌ امیرالمؤمنین‌ عمر از تو می‌آید تو نیز بکشتن‌ نزدیکی‌. عبیداللّه‌ موی‌ داشت‌ تا به‌ کتف‌. پس‌ چون‌ سعد را بکشتن‌ بیم‌ کرد سعد بن‌ ابی‌ وقّاص‌ فراز شد و مویش‌ بگرفت‌ و بر زمین‌ زد و شمشیر از دست‌ وی‌ بستد و چاکران‌ را فرمود تا او را به‌ خانه‌ای‌ کردند تا خلیفه‌ پدید آید که‌ قصاص‌ کند. پس‌ چون‌ عثمان‌ بنشست‌ نخستین‌ کاری‌ که‌ کرد آن‌ بود که‌ عبیداللّه‌عمر را بیرون‌ آورد از خانه‌ی‌ سعد و یاران‌ پیغمبر صلّی‌اللّه‌ علیه‌ و آله‌ نشسته‌ بودند، گفت‌ چه‌ بینید و او را چه‌ باید کردن‌؟ علی‌ گفت‌ بباید کشتن‌ به‌ خون‌ هرمزان‌ که‌ هرمزان‌ را بی‌گنـ*ـاه‌ بکشت‌ و این‌ هرمزان‌ مولای‌ عبّاس‌ بن‌ عبدالمطّلـ*ـب‌ بود… و قرآن‌ و احکام‌ شریعت‌ آموخته‌ بود و همه‌ی‌ بنی‌هاشم‌ را در خون‌ او سخن‌ بود پس‌ چون‌ علی‌ عثمان‌ را گفت‌ عبیداللّه‌ را بباید کشتن‌، عمروبن‌ عاص‌ گفت‌ این‌ مرد را پدر کشتند او را بکشی‌، دشمنان‌ گویند خدای‌ تعالی‌ کشتن‌ اندر میان‌ یاران‌ پیغمبر افکند و خدای‌، تو را از این‌ خصومت‌ دور کرده‌ است‌ که‌ این‌ نه‌ اندر سلطانی‌ تو بود. عثمان‌ گفت‌ راست‌ گفتی‌ من‌ این‌ را عفو کردم‌ ودیت‌ هرمزان‌ از خواسته‌ی‌ خویش‌ بدهم‌ و از عبیداللّه‌ دست‌ بازداشت‌».


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
ظاهراً بدین‌گونه‌، ایرانیان‌ کینه‌ی‌ ضربتی‌ را که‌ از دست‌ عمر، در قادسی‌ و جلولاء و نهاوند دیده‌ بودند در مدینه‌ از او بازستاندند و نیز در هر شهری‌ که‌ مورد بی احترامی و دستبرد عربان‌ می‌گشت‌، ناراضیان‌ تا آنجا که‌ ممکن‌ بود، درمی‌ایستادند و تا وقتی‌ که‌ به‌ کلّی‌ از دفاع‌ و مقاومت‌ نومید نشده‌ بودند در برابر این‌ فاتحان‌ که‌ به‌رغم‌ سادگی‌ سپاهیانه‌ رفتاری‌ تند و خشن‌ داشتند سر به‌ تسلیم‌ فرود نمی‌آوردند.
با این‌ حال‌، وقتی‌ آخرین‌ پادشاه‌ سرگردان‌ بدفرجام‌ ساسانی‌ در مرو به‌ دست‌ یک‌ آسیابان‌ گمنام‌ کشته‌ شد و شاهزادگان‌ و بزرگان‌ ایران‌ پراکنده‌ و بی‌نام‌ و نشان‌ گشتند، رفته‌ رفته‌ آخرین‌ آبها نیز از آسیاب‌ افتاد و مقاومتهای‌ بی‌نظم‌ و غالباً بی‌نقشه‌ و بی‌نتیجه‌ای‌ هم‌ که‌ در بعضی‌ شهرها از طرف‌ ایرانیان‌ در مقابل‌ عربان‌ می‌شد به‌ تدریج‌ از میان‌ رفت‌. عربان‌ بر اوضاع‌ مسلّط‌ گشتند. امّا هیچ‌ چیز مضحک‌تر و شگفت‌انگیزتر و در عین‌ حال‌ ظالمانه‌تر از رفتار این‌ فاتحان‌ خشن‌ و ساده‌ دل‌ نسبت‌ به‌ مغلوبان‌ نبود.

رفتار فاتحان‌ تازی‌ – ایرانیان‌ حساب‌ عربان‌ را از اسلام‌ جدا کردند

۱۸-۵- داستانهایی‌ که‌ در کتابها در این‌ باب‌ نقل‌ کرده‌اند شگفت‌انگیز است‌ و بسا که‌ مایه‌ی‌ حیرت‌ و تأثّر می‌شود. نوشته‌اند که‌ فاتحان‌ سیستان‌، عبدالرّحمن‌ بن‌ سمره‌، سنّتی‌ نهاد که‌ «راسو و جژ را نباید کشت‌» اما گویا سوسمارخواران‌ گرسنه‌ چشم‌ از خوردن‌ راسو و جژ نیز نمی‌توانستند خودداری‌ کنند. در فتح‌ مدائن‌ نیز عربان‌ نمونه‌هایی‌ از سادگی‌ و کودنی‌ خویش‌، نشان‌ دادند.
«گویند شخصی‌ پاره‌ای‌ یاقوت‌ یافت‌ در غایت‌ جودت‌ و نفاست‌ و آن‌ را نمی‌شناخت‌، دیگری‌ به‌ او رسید که‌ قیمت‌ او می‌دانست‌ آن‌ را از او به‌ هزار درم‌ بخرید. شخصی‌ به‌ حال‌ او واقف‌ گشت‌ گفت‌ آن‌ یاقوت‌ ارزان‌ فروختی‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
او گفت‌ اگر بدانستمی‌ که‌ بیش‌ از هزار عددی‌ هست‌ دربهای‌ آن‌ طلبیدمی‌. دیگری‌ را زر سرخ‌ به‌ دست‌ آمد در میان‌ لشکر ندا می‌کرد صفرا را به‌ بیضاء که‌ می‌خرد؟ و گمان‌ او آن‌ بود که‌ نقره‌ از زر بهتر است‌ و همچنین‌ جماعتی‌ از ایشان‌ انبانی‌ پر از کافور یافتند پنداشتند که‌ نمک‌ است‌ قدری‌ در دیگ‌ ریختند طعم‌ تلخ‌ شد و اثر نمک‌ پدید نیامد خواستند که‌ آن‌ انبان‌ را بریزند شخصی‌ بدانست‌ که‌ آن‌ کافور است‌ و از ایشان‌ آن‌ را به‌ کرباس‌ پاره‌ای‌ که‌ دو درم‌ ارزیدی‌ بخرید».

اما وحشی‌ طبعی‌ و تندخویی‌ فاتحان‌ وقتی‌ بیشتر معلوم‌ گشت‌ که‌ زمام‌ قدرت‌ را به‌ دست‌ گرفتند. ضمن‌ فرمانروایی‌ و کارگزاری‌ در بلاد مفتوح‌ بود که‌ زبونی‌ و ناتوانی‌ و در عین‌ حال‌ بهانه‌جویی‌ و درنده‌خویی‌ عربان‌ آشکار گشت‌. روایتهایی‌ که‌ در این‌ باب‌ در کتابها نقل‌ کرده‌اند، طمع‌ورزی‌ و تندخویی‌ این‌ فاتحان‌ را در معامله‌ با مغلوبان‌ نشان‌ می‌دهد. بسیاری‌ از این‌ داستانها شاید افسانه‌هایی‌ بیش‌ نباشد اما در هر حال‌ رفتار مسخره‌آمیز و دیوانه‌وار قومی‌ فاتح‌، اما عاری‌ از تهذیب‌ و تربیت‌ را به‌ خوبی‌ بیان‌ می‌کند. می‌نویسد: اعرابیی‌ را بر ولایتی‌ والی‌ کردند جهودان‌ را که‌ در آن‌ ناحیه‌ بودند گرد آورد و از آنها درباره‌ی‌ مسیح‌ پرسید. گفتند او را کشتیم‌ و به‌ دار زدیم‌. گفت‌ آیا خونبهای‌ او را نیز پرداختید؟ گفتند نه‌. گفت‌ به‌ خدا سوگند که‌ از اینجا بیرون‌ نروید تا خونبهای‌ او را بپردازید… ابوالعاج‌ بر حوالی‌ بصره‌ والی‌ بود مردی‌ را از ترسایان‌ نزد او آوردند پرسید نام‌ تو چیست‌؟ مرد گفت‌ «بنداد شهر بنداد» گفت‌ سه‌ نام‌ داری‌ و جزیه‌ی‌ یک‌ تن‌ می‌پردازی‌؟ پس‌ فرمان‌ داد تا به‌ زور جزیه‌ی‌ سه‌ تن‌ از او بستاندند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
از این‌گونه‌ داستانها در کتابهای‌ قدیم‌ نمونه‌هایی‌ بسیار می‌توان‌ یافت‌. از همه‌ی‌ اینها به‌ خوبی‌ برمی‌آید که‌ عرب‌ برای‌ اداره‌ی‌ کشوری‌ که‌ گشوده‌ بود تا چه‌ اندازه‌ عاجز بود…با این‌ همه‌ دیری‌ برنیامد که‌ مقاومتهای‌ محلّی‌ نیز از میان‌ رفت‌ و عرب‌ با همه‌ ناتوانی‌ و درماندگی‌ که‌ داشت‌ بر اوضاع‌ مسلّط‌ گشت‌ و از آن‌ پس‌، محرابها و مناره‌ها، جای‌ آتشکده‌ها و پرستشگاهها را گرفت‌. زبان‌ پهلوی‌ جای‌ خود را به‌ لغت‌ تازی‌ داد. گوشهایی‌ که‌ به‌ شنیدن‌ زمزمه‌های‌ مغانه‌ و سرودهای‌ خسروانی‌ انس‌ گرفته‌ بودند، بانگ‌ تکبیر و طنین‌ صدای‌ مؤذّن‌ را با حیرت‌ و تأثّر تمام‌ شنیدند. کسانی‌ که‌ مدّتها از ترانه‌هایی‌ طرب‌انگیز باربد و نکیسا لـ*ـذت‌ برده‌ بودند رفته‌ رفته‌ با بانگ‌ حدّی‌ و زنگ‌ شتر مأنوس‌ شدند. زندگی‌ پرزرق‌ و برق‌ اما ساکن‌ و آرام‌ مردم‌، از غوغا و هیاهوی‌ بسیار آکنده‌ گشت‌. به‌ جای‌ باژ و برسم‌ و کستی‌ و هوم‌ و زمزمه‌، نماز و غسل‌ و روزه‌ و زکوه‌ و حج‌ به‌ عنوان‌ شعائر دینی‌ رواج‌ یافت‌.
باری‌ مردم‌ ایران‌، جز آنان‌ که‌ به‌ شدّت‌ تحت‌ تأثیر تعالیم‌ اسلام‌ واقع‌ گشته‌ بودند نسبت‌ به‌ عربان‌ با نظر کینه‌ و نفرت‌ می‌نگریستند اما در آن‌ میان‌ سپاهیان‌ و جنگجویان‌، به‌ این‌ کینه‌، حس‌ تحقیر و کوچک‌شماری‌ را نیز افزوده‌ بودند. این‌ جماعت‌، عرب‌ را پست‌ترین‌ مردم‌ می‌شمردند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
عبارت‌ ذیل‌ که‌ در کتابهای‌ تازی‌ از قول‌ خسرو پرویز نقل‌ شده‌ است‌ نمونه‌ی‌ فکر اسواران‌ و جنگجویان‌ ایرانی‌ درباره‌ی‌ تازیان‌ محسوب‌ تواند شد؛ خسرو می‌گوید: «اعراب‌ را نه‌ در کار دین‌ هیچ‌ خصلت‌ نیکو یافتم‌ و نه‌ در کار دنیا. آنها را نه‌ صاحب‌ عزم‌ و تدبیر دیدم‌ و نه‌ اهل‌ قوّت‌ و قدرت‌. آن‌گاه‌ گواه‌ فرومایگی‌ و پستی‌ همّت‌ آنان‌ همین‌ بس‌، که‌ آنها با جانوران‌ گزنده‌ و مرغان‌ آواره‌ در جای‌ و مقام‌ برابرند، فرزندان‌ خود را از راه‌ بینوایی‌ و نیازمندی‌ می‌کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی‌ و درماندگی‌ می‌خورند از خوردنیها و پوشیدنیها و لذّتها و کامرانیهای‌ این‌ جهان‌ یک‌سره‌ بی‌بهره‌اند. بهترین‌ خوراکی‌ که‌ منعمانشان‌ می‌توانند به‌ دست‌ آورد، گوشت‌ شتر است‌ که‌ بسیاری‌ از درندگان‌ آن‌ را از بیم‌ دچار شدن‌ به‌ بیماریها و به‌ سبب‌ ناگواری‌ و سنگینی‌ نمی‌خورند…» کسانی‌ که‌ درباره‌ی‌ اعراب‌ بدین‌ گونه‌ فکر می‌کردند طبعاً نمی‌توانستند زیر بار تسلّط‌ آنها بروند. سلطه‌ی‌ عرب‌ برای‌ آنان‌ هیچ‌ گونه‌ قابل‌ تحمّل‌ نبود. خاصّه‌ که‌ استیلای‌ عرب‌ بدون‌ غارت‌ و انهدام‌ و کشتار انجام‌ نیافت‌.
در برابر سیل‌ هجوم‌ تازیان‌، شهرها و قلعه‌های‌ بسیار ویران‌ گشت‌. خاندانها و دودمانهای‌ زیاد بر باد رفت‌. نعمتها و اموال‌ توانگران‌ را تاراج‌ کردند و غنایم‌ و انفال‌ نام‌ نهادند. دختران‌ و زنان‌ ایرانی‌ را در بازار مدینه‌ فروختند و سبایا و اسرا خواندند. از پیشه‌وران‌ و برزگران‌ که‌ دین‌ مسلمانی‌ را نپذیرفتند باج‌ و ساوگران‌ به‌ زور گرفتند و جزیه‌ نام‌ نهادند.
همه‌ی‌ این‌ کارها را نیز عربان‌ در سایه‌ی‌ شمشیر و تازیانه‌ انجام‌ می‌دادند. هرگز در برابر این‌ کارها هیچ‌ کس‌ آشکارا یارای‌ اعتراض‌ نداشت‌. حدّ و رجم‌ و قتل‌ و حرق‌، تنها جوابی‌ بود که‌ عرب‌، خاصّه‌ در عهد امویان‌ به‌ هرگونه‌ اعتراضی‌ می‌داد.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
بنی‌امیه‌ نژادپرست‌ بودند

۱۸-۶- حکومت‌ بنی‌امیه‌ برای‌ آزادگان‌ و بزرگ‌زادگان‌ ایران‌ قابل‌ تحمّل‌ نبود زیرا بنیاد آن‌ را بر کوچک‌شماری‌ عجم‌ و برتری‌ عرب‌ نهاده‌ بودند. طبقات‌ پایین‌تر نیز به‌ سختی‌ می‌توانستند آن‌ را تحمّل‌ نمایند. زیرا آنها نه‌ از خلیفه‌ و عمّال‌ او نواختی‌ و آسایشی‌ دیده‌ بودند و نه‌ تعصّبات‌ دینی‌ دیرینه‌ را فراموش‌ کرده‌ بودند. عبث‌ نیست‌ که‌ هر جا شورشی‌ و آشوبی‌ بر ضدّ دستگاه‌ بنی‌امیه‌ رخ‌ می‌داد، ایرانیها در آن‌ دخالت‌ داشتند.

خشونت‌ و قساوت‌ عرب‌ نسبت‌ به‌ مغلوب‌ شدگان‌ بی‌اندازه‌ بود. بنی‌امیه‌ که‌ عصبیت‌ عربی‌ را فراموش‌ نکرده‌ بودند، حکومت‌ خود را بر اصل‌ «سیادت‌ عرب‌» نهاده‌ بودند. عرب‌ با خودپسندی‌ کودکانه‌ای‌ که‌ در هر فاتحی‌ هست‌ مسلمانان‌ دیگر را موالی‌ یا بندگان‌ خویش‌ می‌خواند. تحقیر و ناسزایی‌ که‌ در این‌ نام‌ ناروا وجود داشت‌، کافی‌ بود که‌ همواره‌ ایرانیان‌ را نسبت‌ به‌ عرب‌ بدخواه‌ و کینه‌توز نگهدارد. امّا قیود و حدود جابرانه‌ای‌ که‌ بر آنها تحمیل‌ می‌شد این‌ کینه‌ و نفرت‌ را موجّه‌تر می‌کرد. بیداد و فشار دستگاه‌ حکومت‌ سخت‌ مایه‌ی‌ نگرانی‌ و نارضایی‌ مردم‌ بود. نظام‌ حکومت‌ اشرافی‌ بنی‌امیه‌، آزادگان‌ و نژادگان‌ ایران‌ رامانند بندگان‌ درم‌ خرید از تمام‌ حقوق‌ و شئون‌ مدنی‌ و اجتماعی‌ محروم‌ می‌داشت‌ و بدین‌ گونه‌ تحقیر و همه‌ گونه‌ جور و استبداد با نام‌ موالی‌ پیوسته‌ بود. مولی‌ نمی‌توانست‌ به‌ هیچ‌ کار آبرومند بپردازد. حقّ نداشت‌ سلاح‌ بسازد و بر اسب‌ بنشیند. اگر یک‌ مولای‌ نژاده‌ی‌ ایرانی‌، دختری‌ از بیابان‌ نشینان‌ بی‌نام‌ و نشان‌ عرب‌ را به‌ زن‌ می‌کرد، یک‌ سخن‌چین‌ فتنه‌انگیز کافی‌ بود که‌ با علاقه‌مند‌ و سعایت‌، طلاق‌ و فراق‌ را بر زن‌ و تازیانه‌ و زندان‌ را بر مرد تحمیل‌ نماید.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
حکومت‌ و قضاوت‌ نیز همه‌ جا مخصوص‌ عرب‌ بود و هیچ‌ مولایی‌ به‌ این‌ گونه‌ مناصب‌ و مقامات‌ نمی‌رسید. حجّاج‌ بن‌ یوسف‌ بر سعید بن‌ جبیر که‌ از پارساترین‌ و آگاه‌ترین‌ مسلمانان‌ عصر خود بود منّت‌ می‌نهاد که‌ او را با آنکه‌ از موالی‌ است‌ چندی‌ به‌ قضاء کوفه‌ گماشته‌ است‌؛ نزد آنها اشتغال‌ به‌ مقامات‌ و مناصب‌ حکومت‌ در خور موالی‌ نبود؛ زیرا که‌ با اصل‌ سیادت‌ فطری‌ نژاد عرب‌ منافات‌ داشت‌. اما این‌ ترتیب‌ نمی‌توانست‌ دوام‌ داشته‌ باشد. زیرا عرب‌ برای‌ کشورداری‌ و جهانبانی‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ ذوق‌ و استعداد و تجربه‌ی‌ کافی‌ نداشت‌.

موالی‌ که‌ بودند؟

۱۸-۷- این‌ عربان‌ «نژاد برتر» که‌ میدان‌ فکر و عمل‌ او هرگز از جولانگاه‌ «اسبان‌ و شترانش‌» بی احترامی نکرده‌ بود، برای‌ اداره‌ی‌ کشورهای‌ وسیعی‌ که‌ به‌ دستش‌ افتاد نمی‌توانست‌ به‌ کلّی‌ از موالی‌ صرف‌نظر نماید. ناچار دیر یا زود برتری‌ «موالی‌» را اذعان‌ نمود. عبث‌ نیست‌ که‌ یک‌ خلیفه‌ی‌ خودخواده‌ مغرور بلندپرواز اموی‌ مجبور شد، این‌ عبارت‌ معروف‌ را بگوید که‌: «از این‌ ایرانیها شگفت‌ دارم‌، هزار سال‌ حکومت‌ کردند و ساعتی‌ به‌ ما محتاج‌ نبودند، و ما صد سال‌ حکومت‌ کردیم‌ و لحظه‌ای‌ از آنها بی‌نیاز نشدیم‌». اما به‌ رغم‌ کسانی‌ که‌ نمی‌توانستند این‌ موالی‌ را در رأس‌ کارهای‌ حکومت‌ ببینند، دیری‌ نگذشت‌ که‌ ایرانیان‌ در قلمرو دین‌ و علم‌ جایگاه‌ شایسته‌ای‌ برای‌ خود به‌ دست‌ آوردند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
چنان‌ که‌ در پایان‌ دوره‌ی‌ اموی‌ بیشتر فقها، بیشتر قضاه‌ و حتی‌ عده‌ی‌ زیادی‌ از عمّال‌ از موالی‌ بودند. موالی‌ بر همه‌ی‌ شئون‌ حکومت‌ استیلا داشتند. بدین‌ گونه‌ هوش‌ و نبوغ‌ موالی‌ به‌ تدریج‌ کارها را قبضه‌ کرد. اما عرب‌ بدون‌ کشمکشهای‌ شدید حاضر نشد به‌ فزونی‌ و برتری‌ بندگان‌ درم‌ نخریده‌ی‌ خویش‌، تسلیم‌ شود. در این‌ کشمکشها ایرانیان‌ مجالی‌ یافتند که‌ برتری‌ معنوی‌ و مادّی‌ خود را بر فاتحان‌ تحمیل‌ نمایند. آنها نه‌ فقط‌ به‌ رغم‌ افسانه‌ی‌ «سیادت‌ عرب‌» در زمینه‌ی‌ امور اداری‌ بر فاتحان‌ خود برتری‌ یافتند بلکه‌ در قلمرو جنگ‌ و سـ*ـیاست‌ نیز تفوّق‌ خود را اثبات‌ کردند.

اما از همان‌ بامداد اسلام‌، ایرانی‌، نفرت‌ و کینه‌ی‌ شدید خود را نسبت‌ به‌ دشمنان‌ و باج‌ستانان‌ خود آشکار نمود. نه‌ فقط‌ یک‌ ایرانی‌، در سال‌ ۲۵ هجری‌ عمربن‌خطّاب‌ خلیفه‌ی‌ دوم‌ را با خنجر از پا درآورد، بلکه‌ از آن‌ پس‌ نیز هر فتنه‌ و آشوبی‌ که‌ در عالم‌ اسلام‌ رخ‌ داد ایرانیها در آن‌ عامل‌ عمده‌ بودند. نفرت‌ از عرب‌ و نارضایی‌ از بدرفتاری‌ و تعصّب‌ نژادی‌ بنی‌امیه‌ آنها را وادار می‌کرد که‌ در نهضت‌ ضدّ خلافت‌ شرکت‌ نمایند. چنان‌ که‌ بیست‌ هزار تن‌ از آنان‌ که‌ به‌ نام‌ حمراء دیلم‌ در کوفه‌ می‌زیستند در سال‌ ۶۴ هجری‌ دعوت‌ مختار را که‌ بر ضدّ بنی‌امیه‌ قیام‌ نمود اجابت‌ کردند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
فرصتی‌ برای‌ ایرانیان‌ در قیام‌ مختار

۱۸-۸- در قیام‌ مختار، ایرانیان‌ فرصت‌ مناسبی‌ جهت‌ خروج‌ بر بنی‌امیه‌ و عربان‌ یافتند. در آن‌ زمان‌ کوفه‌ از مراکز عمده‌ی‌ ایرانیان‌ و شیعیان‌ علی‌ (ع‌) که‌ با بنی‌امیه‌ عداوت‌ سخت‌ داشتند محسوب‌ می‌شد. این‌ شهر مرکز خلافت‌ علی‌ (ع‌) بود و از این‌ رو عدّه‌ی‌ بسیاری‌ از پیروان‌ و هواخواهان‌ او در این‌ شهر مسکن‌ گزیده‌ بودند. عدّه‌ای‌ از اساوره‌ی‌ ایرانی‌ نیز از بازمانده‌ی‌ «جند شهنشاه‌» پس‌ از شکست‌ قادسیه‌ در این‌ شهر باقی‌ بود. اینان‌ دیلمیهایی‌ بودند که‌ در سپاه‌ ایران‌ خدمت‌ می‌کردند و بعد از جنگ‌ قادسیه‌ اسلام‌ آورده‌ بودند و در کوفه‌ جای‌ داشتند به‌ علاوه‌ کوفه‌ در حدود حیره‌ بنا شده‌ بود و چنان‌ که‌ معلوم‌ است‌ این‌ دیار از قدیم‌ تحت‌ حمایت‌ پادشاهان‌ ساسانی‌ بود. خاطره‌ی‌ قصر خُوَرْنَقْ و ماجرای‌ نعمان‌ و منذر هنوز در دل‌ ایرانیانی‌ که‌ در حدود کوفه‌ می‌زیستند گرم‌ و زنده‌ بود. از این‌ رو کوفه‌ برای‌ ایجاد یک‌ «کانون‌ طغیان‌» بر ضدّ تازیان‌ جای‌ مناسبی‌ به‌ نظر می‌رسید.

چند سالی‌ پس‌ از فاجعه‌ی‌ کربلا، عده‌ای‌ از شیعه‌ی‌ کوفه‌ به‌ ریاست‌ سلیمان‌ بن‌ صرد خزاعی‌ و مسیب‌ بن‌ نجبه‌الفزاری‌ در جایی‌ به‌ نام‌ «عین‌الورده‌» به‌ خونخواهی‌ حسین‌بن‌علی‌ (ع‌) برخاستند. و از تقصیری‌ که‌ در یاری‌ امام‌ کرده‌ بودند توبه‌ کردند و خود را «توّابین‌» نام‌ نهادند. اما کاری‌ از پیش‌ نبردند و به‌ دست‌ عبیداللّه‌بن‌زیاد پراکنده‌ و تباه‌ شدند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
در این‌ میان‌ مختاربن‌ابی‌عبید ثقفی‌ پدید آمد. «توبه‌کاران‌» را که‌ بر اثر شکست‌ سابق‌ پراکنده‌ شده‌ بودند، گرد آورد و دیگر بار به‌ دعوی‌ خونخواهی‌ حسین‌بن‌علی‌ (ع‌) برخاست‌. در این‌ مقصود نیز کامیاب‌ شد. زیرا با زیرکی‌ و هوش‌ کم‌نظیری‌ توانست‌ مردم‌ ناراضی‌ را نزد خود گرد آورد. اندکی‌ بعد بسیاری‌ از قاتلان‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) را کشت‌ و کوفه‌ را به‌ دست‌ کرد و تا حدود موصل‌ را به‌ حیطه‌ی‌ ضبط‌ آورد. در اینجا بود که‌ عبیداللّه‌بن‌ زیاد را شکست‌ داد. عبیداللّه‌ در طی‌ جنگی‌ کشته‌ شد و سرش‌ را به‌ کوفه‌ بردند و از کوفه‌ به‌ مدینه‌ فرستادند.

بدین‌گونه‌، در سایه‌ی‌ دعوت‌ به‌ خاندان‌ رسول‌، مختار قدرت‌ و شوکت‌ تمام‌ یافت‌. اما در واقع‌ نزد خاندان‌ رسول‌، چندان‌ مورد اعتماد نبود. علی‌بن‌حسین‌ (ع‌) او را لعن‌ کرد و رضا نداد که‌ به‌ نام‌ او دعوت‌ کند. محمّد حنفیه‌ هم‌ از دعاوی‌ او بیمناک‌ و پشیمان‌ گشت‌. اما از بیم‌ آنکه‌ تنها نماند و به‌ دست‌ ابن‌ زبیر گرفتار نشود از طرد و لعن‌ او، که‌ بدان‌ مصمم‌ گشته‌ بود، خودداری‌ کرد. باری‌ کار مختار، در سایه‌ی‌ دعوت‌ به‌ خاندان‌ رسول‌، و یاری‌ موالی‌، به‌ تدریج‌ بالا گرفت‌ و مال‌ و مرد بسیار به‌ هم‌ رسانید. مردم‌ بدو روی‌ آوردند، و او هر کدام‌ از آنها را به‌ نوع‌ خاصی‌ دعوت‌ می‌کرد. بعضی‌ را به‌ امامت‌ محمّدبن‌حنفیه‌ می‌خواند و نزد بعضی‌ دعوی‌ می‌نمود که‌ بر خود او فرشته‌ای‌ فرود می‌آید و وحی‌ می‌آورد. حتی‌ نوشته‌اند که‌ در نامه‌ای‌ به‌ احنف‌ نوشت‌ که‌ «شنیده‌ام‌ مرا دروغ‌زن‌ شمردید پیش‌ از من‌ همه‌ی‌ پیغمبران‌ را دروغ‌زن‌ خوانده‌اند و من‌ از آنها بهتر نیستم‌ و این‌گونه‌ دعاوی‌ موجب‌ آن‌ شد که‌ مسلمانان‌، از او روی‌ برتابند و به‌ ابن‌زبیر و دیگران‌ روی‌ آورند و حتی‌ شیعیان‌ نیز اندک‌ اندک‌ از گرد او پراکنده‌ شوند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا