- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 8,710
- امتیاز واکنش
- 29,620
- امتیاز
- 473
- سن
- 23
- محل سکونت
- کویِ دوست
- زمان حضور
- 207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
قولی دیگر هست که روستایی بود و در خدمت خاندان عِجلی به سر میبرد و بسا که با ستوران از دیهی به دیه دیگر میرفت. باری از آغاز زندگی او اطلاع بسیار در دست نیست. این قدر معلوم است که در سال ۱۲۴ هجری نُقَبای آل عبّاس که از خراسان به کوفه آمده بودند و آهنگ مکّه داشتند او را در زندان دیدند. چون از زندان رهایی یافت، نزد ابراهیم امام، که از بنیعبّاس بود و در این هنگام آرزوی خلافت میداشت رفت. ابراهیم امام، چون او را بدید و بیازمود، بپسندیدش و به خراسان فرستادش تا کار دعوت بنیعبّاس را، که از یک چند باز در آنجا آغاز شده بود، بر دست گیرد و ابومسلم نیز راه خراسان پیش گرفت. نوشتهاند که در این هنگام نوزده سال بیشتر نداشت.
مطابق روایات، وقتی به خراسان میرفت، در نیشابور با کاروانسرایی فرود آمد. پس به مهمّی بیرون شد. در آن میان شد. در آن میان جمعی از اوباش نیشابور، درازگوش او را دم بریدند. چون ابومسلم باز آمد، پرسید که این محل را نام چیست؟ گفتند بویاباد. ابومسلم گفت اگر این بویاباد را گندآباد نکنم بومسلم نباشم. بعدها چون بر خراسان دست یافت همچنان کرد که گفته بود… نیز آوردهاند که در این سفر، ابومسلم روزی بر در خانهی یکی از دهقانان خراسان، فاذوسبان نام، رفت و پیام فرستاد که خداوند این خانه را بگویید پیادهای آمده است و از تو شمشیری با هزار دینار چشم میدارد. فاذوسبان چون این پیام بشنید با زن خویش که زنی هشیار و فرزانه بود، در این باب رأی زد. زن گفت این مرد به جایی قویدل نباشد چنین گستاخ تو را پیام ندهد. فاذوسبان او را شمشیری با هزار دینار بداد و بعدها چون ابومسلم بر خراسان دست یافت به جای آن دهقان نیکوییها کرد.
مطابق روایات، وقتی به خراسان میرفت، در نیشابور با کاروانسرایی فرود آمد. پس به مهمّی بیرون شد. در آن میان شد. در آن میان جمعی از اوباش نیشابور، درازگوش او را دم بریدند. چون ابومسلم باز آمد، پرسید که این محل را نام چیست؟ گفتند بویاباد. ابومسلم گفت اگر این بویاباد را گندآباد نکنم بومسلم نباشم. بعدها چون بر خراسان دست یافت همچنان کرد که گفته بود… نیز آوردهاند که در این سفر، ابومسلم روزی بر در خانهی یکی از دهقانان خراسان، فاذوسبان نام، رفت و پیام فرستاد که خداوند این خانه را بگویید پیادهای آمده است و از تو شمشیری با هزار دینار چشم میدارد. فاذوسبان چون این پیام بشنید با زن خویش که زنی هشیار و فرزانه بود، در این باب رأی زد. زن گفت این مرد به جایی قویدل نباشد چنین گستاخ تو را پیام ندهد. فاذوسبان او را شمشیری با هزار دینار بداد و بعدها چون ابومسلم بر خراسان دست یافت به جای آن دهقان نیکوییها کرد.
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
تاریخ ایران از سقوط نهاوند تا مرگ افشین، به روایت دکتر زرینکوب
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com