خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
قولی‌ دیگر هست‌ که‌ روستایی‌ بود و در خدمت‌ خاندان‌ عِجلی‌ به‌ سر می‌برد و بسا که‌ با ستوران‌ از دیهی‌ به‌ دیه‌ دیگر می‌رفت‌. باری‌ از آغاز زندگی‌ او اطلاع‌ بسیار در دست‌ نیست‌. این‌ قدر معلوم‌ است‌ که‌ در سال‌ ۱۲۴ هجری‌ نُقَبای‌ آل‌ عبّاس‌ که‌ از خراسان‌ به‌ کوفه‌ آمده‌ بودند و آهنگ‌ مکّه‌ داشتند او را در زندان‌ دیدند. چون‌ از زندان‌ رهایی‌ یافت‌، نزد ابراهیم‌ امام‌، که‌ از بنی‌عبّاس‌ بود و در این‌ هنگام‌ آرزوی‌ خلافت‌ می‌داشت‌ رفت‌. ابراهیم‌ امام‌، چون‌ او را بدید و بیازمود، بپسندیدش‌ و به‌ خراسان‌ فرستادش‌ تا کار دعوت‌ بنی‌عبّاس‌ را، که‌ از یک‌ چند باز در آنجا آغاز شده‌ بود، بر دست‌ گیرد و ابومسلم‌ نیز راه‌ خراسان‌ پیش‌ گرفت‌. نوشته‌اند که‌ در این‌ هنگام‌ نوزده‌ سال‌ بیشتر نداشت‌.

مطابق‌ روایات‌، وقتی‌ به‌ خراسان‌ می‌رفت‌، در نیشابور با کاروان‌سرایی‌ فرود آمد. پس‌ به‌ مهمّی‌ بیرون‌ شد. در آن‌ میان‌ شد. در آن‌ میان‌ جمعی‌ از اوباش‌ نیشابور، درازگوش‌ او را دم‌ بریدند. چون‌ ابومسلم‌ باز آمد، پرسید که‌ این‌ محل‌ را نام‌ چیست‌؟ گفتند بویاباد. ابومسلم‌ گفت‌ اگر این‌ بویاباد را گندآباد نکنم‌ بومسلم‌ نباشم‌. بعدها چون‌ بر خراسان‌ دست‌ یافت‌ همچنان‌ کرد که‌ گفته‌ بود… نیز آورده‌اند که‌ در این‌ سفر، ابومسلم‌ روزی‌ بر در خانه‌ی‌ یکی‌ از دهقانان‌ خراسان‌، فاذوسبان‌ نام‌، رفت‌ و پیام‌ فرستاد که‌ خداوند این‌ خانه‌ را بگویید پیاده‌ای‌ آمده‌ است‌ و از تو شمشیری‌ با هزار دینار چشم‌ می‌دارد. فاذوسبان‌ چون‌ این‌ پیام‌ بشنید با زن‌ خویش‌ که‌ زنی‌ هشیار و فرزانه‌ بود، در این‌ باب‌ رأی‌ زد. زن‌ گفت‌ این‌ مرد به‌ جایی‌ قویدل‌ نباشد چنین‌ گستاخ‌ تو را پیام‌ ندهد. فاذوسبان‌ او را شمشیری‌ با هزار دینار بداد و بعدها چون‌ ابومسلم‌ بر خراسان‌ دست‌ یافت‌ به‌ جای‌ آن‌ دهقان‌ نیکوییها کرد.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
باری‌ ابومسلم‌، در خراسان‌ نخست‌ دست‌ سلیمان‌ بن‌ کثیر و یارانش‌ را که‌ در امر دعوت‌، رقیب‌ و مدّعی‌ او بودند، کوتاه‌ ساخت‌ و سپس‌ به‌ نشر دعوت‌ پرداخت‌. و این‌ دعوت‌ در خراسان‌ پیشرفتی‌ تمام‌ داشت‌. بد رفتاریها و تبهکاریهای‌ مروانیان‌، خراسان‌ را بیش‌ از هر جای‌ دیگر برای‌ قبول‌ دعوت‌ عبّاسیان‌ آماده‌ کرده‌ بود. داعیانی‌ که‌ از مدتها پیش‌ از جانب‌ امام‌ عبّاسیان‌ به‌ خراسان‌ گسیل‌ شده‌ بودند یا هیئت‌ و جامه‌ی‌ بازرگانان‌ در هر شهر و قریه‌ای‌ می‌گشتند و مردم‌ را به‌ بیعت‌ وی‌ می‌خواندند. سخت‌گیریهای‌ امراء و سرداران‌ عرب‌، که‌ از جانب‌ مروانیان‌، در خراسان‌ فرمانروایی‌ داشتند و داعیان‌ عرب‌، که‌ از جانب‌ مروانیان‌، در خراسان‌ فرمانروایی‌ داشتند و داعیان‌ بنی‌عبّاس‌ را به‌ سختی‌ دنبال‌ و شکنجه‌ می‌کردند نیز فایده‌ای‌ نمی‌بخشید. در اندک‌ زمان‌ از مرو و بخارا و سمرقند و کش‌ و نخشب‌ و چغانیان‌ و ختلان‌ و مرورود و طالقان‌ تا هرات‌ و پوشنک‌ و سیستان‌، همه‌ی‌ کسانی‌ که‌ از جور و بیداد عاملان‌ بنی‌امیه‌ به‌ ستوه‌ آمده‌ بودند، دعوت‌ فرستادگان‌ بنی‌عبّاس‌ را به‌ جان‌ پذیرفتار گشته‌ بودند و در این‌ میان‌ بود که‌ ابومسلم‌ با آن‌ روح‌ گستاخ‌ نستوه‌ کینه‌جو به‌ خراسان‌ رسید و به‌ نشر دعوت‌ پرداخت‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
در خراسان‌ کار او پیشرفت‌ زیاد یافت‌. در مدتی‌ کوتاه‌ همه‌ی‌ ناراضیان‌، همه‌ی‌ زجردیدگان‌، همه‌ی‌ فریب‌خوردگان‌، در زیر لوای‌ او گرد آمدند، زیرا که‌ رفتار عاملان‌ عرب‌، همه‌ را از حکومت‌ مروانیان‌ به‌ ستوه‌ آورده‌ بود. گذشته‌ از آن‌ در میان‌ عربان‌ نیز ستیزه‌ و دورویی‌ به‌ شدّت‌ در گرفته‌ بود. در آن‌ روزگاران‌، خراسان‌ جزء بصره‌ بود و والی‌ آنجا بر این‌ ولایت‌ فرمان‌ می‌راند. از اعرابی‌ که‌، هنگام‌ فتح‌ اسلام‌ به‌ این‌ سرزمین‌ آمده‌ بودند، هر طایفه‌ در شهری‌ و دیاری‌ دیگر سکونت‌ داشت‌ و بین‌ این‌ طوایف‌، از مرده‌ریگ‌ عهد جاهلی‌، تعصّب‌ و اختلاف‌ سختی‌ بازمانده‌ بود. چنان‌ که‌ بنی‌تمیم‌ که‌ از طوایف‌ مضری‌ بودند و از آغاز فتوح‌ ایران‌ به‌ خراسان‌ آمده‌ بودند، همواره‌ با ازدیها که‌ یمانی‌ بودند و دیرتر آمده‌ بودند در جنگ‌ و ستیز بودند. مقارن‌ این‌ ایام‌ این‌ یمانیها و مضریها در هم‌ افتاده‌ بودند و خراسان‌ در آتش‌ نفاق‌ و عناد آنها می‌سوخت‌. هر یک‌ از این‌ دو قبیله‌، وقتی‌ به‌ حکومت‌ می‌رسید فقط‌ افراد قبیله‌ی‌ خود را می‌نواخت‌. مدتی‌ که‌ مهلب‌ بن‌ ابی‌ صفره‌ و فرزندانش‌ در خراسان‌ حکومت‌ می‌کردند یمانیها در اوج‌ قدرت‌ بودند. چون‌ قتیبه‌ بن‌ مسلم‌ و نصر بن‌ سیار به‌ حکومت‌ رسیدند مضریهاتفوق‌ یافتند. و این‌ اختلاف‌ بین‌ اعراب‌ یمانی‌ و مضری‌ همواره‌ فزونی‌ می‌یافت‌ و حکومت‌ به‌ هر کدام‌ می‌رسید دیگری‌ را خوار و زبون‌ می‌خواست‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
در شام‌ و عراق‌ و دیگر جایها نیز مقارن‌ این‌ اوقات‌، عصبیت‌ و اختلاف‌ دیرین‌ عربان‌ تجدید گشته‌ بود و خلفای‌ دمشق‌ نیز دستخوش‌ این‌ احزاب‌ و اختلافات‌ بودند. در خراسان‌ نصر بن‌ سیار، که‌ خود وضع‌ ثابتی‌ نیز نداشت‌ با مخالفتهای‌ شدید رو به‌ رو بود. وقتی‌، فتنه‌ی‌ بنی‌تمیم‌ را که‌ به‌ یاری‌ حارث‌ بن‌ سریج‌ برخاسته‌ بودند، فرونشاند گرفتار فتنه‌ی‌ کرمانی‌ شد. و این‌ اختلاف‌ چندان‌ بکشید که‌ دیگر هیچ‌ یک‌ از عهده‌ی‌ فرونشاندنش‌ برنیامدند و ابومسلم‌ فرصت‌ نگهداشت‌ و در روزگاری‌ که‌ اعراب‌ خراسان‌ به‌ هم‌ درافتاده‌ بودند و کس‌ را پروای‌ خلافت‌ نبود، کار خروج‌ خویش‌ را ساز کرد. هنگامی‌ که‌ حکومت‌ اموی‌ در خواب‌ غفلت‌ و غرور سرخوش‌ رؤیاهای‌ طلایی‌ خویش‌ بود و اعراب‌ خراسان‌ سرگرم‌ ستیزه‌ها و دشمنیهای‌ قبیله‌ای‌ خود بودند، ابومسلم‌ به‌ دعوت‌ برخاست‌. مقارن‌ نهضت‌ سیاه‌جامگان‌ او، نصر بن‌ سیار سعی‌ کرد اعراب‌ مضری‌ و یمانی‌ را آشتی‌ دهد و اختلاف‌ آنها را از میان‌ بردارد. اما وقت‌ گذشته‌ بود. تدبیر و ذکاوت‌ ابومسلم‌ مانع‌ از آن‌ گشت‌ که‌ بین‌ اعراب‌ توافق‌نظر حاصل‌ آید و هنگامی‌ که‌ عربان‌ هنوز سرگرم‌ جدال‌ و نزاع‌ بودند دعوت‌ او به‌ ثمر رسید.

ابومسلم‌ نخست‌ مردم‌ خراسان‌ را بی‌آنکه‌ نام‌ امام‌ خاصی‌ را ذکر کند، به‌ یکی‌ از بنی‌هاشم‌ دعوت‌ می‌کرد این‌گونه‌ دعوت‌ را در آن‌ زمان‌ دعوت‌ به‌ رضا می‌خواندند. مردم‌ بیعت‌ می‌کردند که‌ با هر کس‌ که‌ از بنی‌هاشم‌ همگان‌ بر او اتفاق‌ کردند هم‌داستان‌ باشند. در این‌ مورد نکته‌ی‌ جالبی‌ به‌ نظر می‌رسد. می‌نویسد در نسب‌نامه‌ی‌ مجعولی‌ که‌ ابومسلم‌ برای‌ خود ساخته‌ بود خویشتن‌ را از خاندان‌ عبّاسی‌ و از فرزندان‌ سلیط‌ بن‌ عبداللّه‌ می‌خواند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکی‌ از گناهانی‌ که‌ منصور برای‌ قتل‌ ابومسلم‌ بهانه‌ی‌ خویش‌ کرد همین‌ نسب‌نامه‌ بود. این‌ نسبنامه‌ را ابومسلم‌ برای‌ چه‌ ساخته‌ بود؟ شاید برای‌ آنکه‌ اگر فرصتی‌ به‌ دست‌ آید راه‌ رسیدن‌ به‌ خلافت‌ برای‌ او مسدود نباشد. آیا نمی‌توان‌ تصور کرد که‌ سردار سیاه‌جامگان‌، در حالی‌ که‌ نسب‌ خود را به‌ سلیط‌ بن‌ عبداللّه‌ می‌رسانیده‌ است‌ با این‌گونه‌ دعوت‌ نهانی‌، دعوت‌ به‌ رضا، برای‌ پیشرفت‌ کار خویش‌ می‌کوشیده‌ است‌؟ دور نیست‌ که‌ ابومسلم‌ برای‌ انتقام‌ از عرب‌ و احیای‌ حکومت‌ ایران‌، بهتر آن‌ می‌دیده‌ است‌ که‌ حکومت‌ را به‌ نام‌ خلافت‌ به‌ دست‌ آورد. به‌ همین‌ جهت‌ بود که‌ منصور، خلیفه‌ی‌ زیرک‌ و هوشیار عبّاسی‌، حتی‌ قبل‌ از آنکه‌ به‌ خلافت‌ برسد، از این‌ جاه‌طلبی‌ ابومسلم‌ نگران‌ بود و همواره‌ در هلاک‌ او سعی‌ می‌نمود.

یاری‌، ابومسلم‌ در خراسان‌، به‌ اندک‌ وقتی‌ توانست‌ تمام‌ ناراضیان‌ را در زیر لوای‌ خویش‌ جمع‌ آورد. نهضت‌ ضدّ بنی‌امیه‌، که‌ از مدتها پیش‌ در خراسان‌ ریشه‌ای‌ گرفته‌ بود با همت‌ او همه‌ جا نشر یافت‌. نوشته‌اند که‌ در یک‌ روز از شصت‌ دیه‌، از دیه‌های‌ حدود مرو، مردم‌ به‌ یاری‌ او پیوستند و البته‌ سعی‌ و همت‌ و تدبیر و جلادت‌ او در نشر این‌ دعوت‌ تأثیر تمام‌ داشت‌. مردم‌ گروه‌ گروه‌ از هر سوی‌ بدو روی‌ می‌آوردند. از روزی‌ که‌ در قریه‌ی‌ سفیدنج‌، از قرای‌ مرو، درفش‌ سیاه‌ خویش‌ برافراشت‌، تا هفت‌ ماه‌ بعد که‌ همه‌ی‌ ناراضیان‌ بدو پیوستند، به‌ تجهیز سپاه‌ پرداخت‌. در این‌ مدت‌ مردم‌ از همه‌ی‌ شهرها و روستاهای‌ خراسان‌ به‌ یاری‌ او برخاستند و بدو پیوستند. وقتی‌ یاران‌ ابومسلم‌ در خراسان‌ بسیج‌ کار خویش‌ می‌کردند عرب‌ جز به‌ ستیزه‌ها و عصبیتهای‌ دیرین‌ خویش‌ نمی‌اندیشید. در زمستان‌ سال‌ ۱۲۹ هجری‌ وی‌ دعوت‌ خویش‌ آشکار کرد و تمام‌ دشمنان‌ بنی‌امیه‌ بدو پیوستند. حتی‌ یمانیها نیز، خلاف‌ مضریان‌ را، به‌ یاری‌ او برخاستند ولیکن‌ بعدها، پس‌ از آنکه‌ نهضت‌ سیاه‌جامگان‌ قوّتی‌ تمام‌ گرفت‌ آنها را به‌ کناری‌ نهادند. بیش‌ از همه‌ در این‌ میان‌ موالی‌ به‌ آن‌ نهضت‌ علاقه‌ نشان‌ دادند. در زمانی‌ اندک‌، مردم‌ از هرات‌ و پوشنک‌ و مرورود و طالقان‌ و مرو و نیشابور و سرخس‌ و بلخ‌ و چغانیان‌ و طخارستان‌ و ختلان‌ و کش‌ و نخشب‌ به‌ سپاه‌ او پیوستند.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
« و ابومسلم‌ یاران‌ را بفرمود تا سیاه‌ پوشیدند و نامه‌ نوشت‌ به‌ شهرهای‌ خراسان‌ که‌ جامه‌ی‌ سیاه‌ پوشید که‌ ما سیاه‌ پوشیدیم‌ و نزدیک‌ زایل‌ شدن‌ مُلک‌ بنی‌امیه‌ است‌ و مردمان‌ نسا و باورد و مروالروذ و طالقان‌ هه‌ جامه‌ سیاه‌ کردند به‌ فرمان‌ ابومسلم‌. مدائنی‌ گویدکه‌ جامه‌ از بهر آن‌ سیاه‌ پوشیدند که‌ در عزای‌ زیدبن‌ علی‌ بودند و پسرش‌ یحیی‌، و خبر درست‌ اندرین‌ آن‌ است‌ که‌ بنی‌امیه‌ جامه‌ی‌ سبز پوشیدندی‌ و رایت‌ سبز داشتندی‌ و ابومسلم‌ خواست‌ که‌ این‌ رسم‌ بگرداند. پس‌، به‌ خانه‌ اندر غلامی‌ را بفرمود که‌ از هر رنگی‌ جامه‌ بپوشید و عمامه‌ به‌ سر اندر بست‌. پس‌ آخر سیاه‌ پوشید و عمامه‌ی‌ سیاه‌ به‌ سر بست‌ بومسلم‌ گفت‌ هیچ‌ رنگی‌ به‌ هیبت‌تر از سیاه‌ نیست‌، پس‌ مردمان‌ را فرمود که‌ جامه‌ها و علمها سیاه‌ کردند». یاران‌ ابومسلم‌ با این‌ زی‌ و این‌ جامه‌ از هر سویی‌ به‌ گرد او فراز آمدند. و وی‌ با این‌ سیاه‌جامگان‌ بود که‌ مرو را از دست‌ عربان‌ بازگرفت‌. سپاه‌ او همه‌ جامه‌ی‌ سیاه‌ بر تن‌ داشتند و چوبدستی‌ سیاه‌ به‌ دست‌ گرفته‌ بودند که‌ کافرکوب‌ می‌گفتند و خرفسترگن‌ مجوسان‌ را، با نسبتی‌ که‌ در دفع‌ گزند عربان‌ داشت‌، به‌ خاطر می‌آورد. این‌ سیاه‌جامگان‌ بعضی‌ اسب‌ داشتند و بعضی‌ دیگر بر خر نشسته‌ بودند و بر خران‌ خویش‌ بانگ‌ می‌زدند و مروان‌ خطاب‌ می‌کردند. آخر مروان‌ بن‌ محمّد که‌ خلیفه‌ دمشق‌ بود حمار لقب‌ داشت‌.

بدین‌ گونه‌ ابومسلم‌، با سپاهی‌ چنین‌، دلاور و گستاخ‌ و دست‌ از جان‌ شسته‌، با پیروزی‌ به‌ مرو آمد و اعراب‌ که‌ خود سرگرم‌ ستیزه‌های‌ بی‌فرجام‌ خویش‌ بودند با او برنیامدند. از آنجا سپاه‌ او اندک‌ اندک‌ به‌ همه‌ جا پراکنده‌ گشت‌ و مروانیان‌ را در همه‌ جا دنبال‌ کرد. سیاه‌جامگان‌ ابومسلم‌ ، سپس‌ راه‌ عراق‌ را پیش‌ گرفتند. سرانجام‌ با وجود مقاومت‌ مروانیان‌، کوفه‌ تسلیم‌ شد و به‌ خلافت‌ بر ابوالعباس‌ سَفّاح‌، که‌ نخستین‌ خلیفه‌ی‌ عبّاسی‌ بود، سلام‌ کرد.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
واقعه‌ی‌ زاب‌ چگونه‌ روی‌ داد؟

۱۸-۲۶- مروان‌ خلیفه‌، آخرین‌ نیروی‌ خود را جمع‌ می‌آورد. در زاب‌ واقع‌ در سرزمین‌ موصل‌، سیاه‌جامگان‌ با مروانیان‌ درافتادند. جنگی‌ هولناک‌ رخ‌ داد. مروان‌ گریخت‌ و بسیاری‌ از سپاهیانش‌ هلاک‌ شدند. نوشته‌اند که‌ در این‌ جنگ‌ صد هزار شمشیرزن‌ در رکاب‌ مروان‌ بود. با این‌ همه‌، در دفاع‌ از جان‌ و ملک‌ خلیفه‌ کوششی‌ نمی‌کردند. پیداست‌ که‌ با چنین‌ سپاه‌ از مروان‌ چه‌ کاری‌ برمی‌آمد؟ فرار. اما در هنگام‌ فرار نیز «موصلیان‌ جسر بریدند تا مروان‌ از آب‌ نگذرد». مع‌هذا، از آب‌ گذشت‌ و به‌ دمشق‌ و مصر رفت‌ و آنجا کشته‌ شد. باری‌ واقعه‌ی‌ زاب‌ که‌ منتهی‌ به‌ شکست‌ مروان‌ گشت‌، حکومت‌ بنی‌امیه‌ را در مشرق‌ پایان‌ داد و بدین‌ گونه‌ آوردگاه‌ «زاب‌»در سال‌ ۱۳۲ هجری‌ نه‌ همان‌ شاهد سقوط‌ بنی‌امیه‌ بود، که‌ نیز در پایان‌ یک‌ قرن‌، پیروزی‌ ایرانیان‌ را بر عرب‌ معاینه‌ دید.

در این‌ جنگ‌ و دیگر جنگهایی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ در عراق‌ و شام‌ روی‌ داده‌ بود، ابومسلم‌ به‌ تن‌ خویش‌ شرکت‌ نکرد. چون‌ لازم‌ می‌دید که‌ در این‌ حوادث‌ خراسان‌ را از دست‌ ندهد. هنگامی‌ که‌ خلافت‌ عبّاسی‌ در شهر کوفه‌، بر روی‌ خرابه‌های‌ دولت‌ اموی‌ بنا می‌شد، ابومسلم‌ سردار سیاه‌جامگان‌ در خراسان‌ بود. علاقه‌ به‌ سرزمین‌ و شاید آیین‌ نیاکان‌، وی‌ را در خراسان‌ نگه‌ می‌داشت‌. قدرت‌ و عظمت‌ او در خراسان‌ حدّ و اندازه‌ نداشت‌. در مرو و سمرقند نمازخانه‌ها و باروها ساخت‌ و در بلاد مجاور ترکستان‌ و چین‌ نیز پیشرفتها کرد. که‌ می‌داند که‌ در این‌ مدّت‌ چه‌ اندیشه‌ها در سر می‌پرورد و زمینه‌ی‌ چه‌ کارهایی‌ را فراهم‌ می‌آورد؟ این‌ قدر هست‌ که‌ هم‌ در شیعی‌ بودنش‌ جای‌ شک‌ هست‌ و هم‌ در سنّی‌ بودنش‌. از داستان‌ بهافرید، پیداست‌ که‌ در حفظ‌ آیین‌ مجوس‌ نیز، لااقل‌ به‌ قدر آیین‌ مسلمانی‌، می‌کوشیده‌ است‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
ظهور به افرید

۱۸-۲۷- مقارن‌ پایان‌ دولت‌ اموی‌ که‌ خراسان‌، برای‌ رهایی‌ از یوغ‌ اسارت‌ عربان‌ به‌ یاری‌ ابومسلم‌ برخاسته‌ بود به افرید پدید آمد. درباره‌ی‌ او و آراء و عقایدی‌ که‌ او تعلیم‌ می‌کرد از مطالعه‌ی‌ تاریخها چندان‌ اطلاعی‌ نمی‌توان‌ به‌ دست‌ آورد.

نوشته‌اند که‌ پسر ماه‌ فروردین‌ و از اهل‌ زوزن‌ بود. در آغاز کار چندی‌ ناپدید شد. به‌ چین‌ رفت‌ و هفت‌ سال‌ در آنجا ماند. چون‌ از آنجا بازآمد از طرفه‌ های‌ آنجا جامه ‌ای‌ سبز رنگ‌ با خود آورد که‌ چون‌ پیچیده‌ شدی‌ از نرمی‌ و نازکی‌ در دست‌ جای‌ گرفتی‌. به افرید چون‌ از چین‌ بازگشت‌ در قریه‌ی‌ سیرانود از روستای‌ خواف‌ نیشابور مسکن‌ گرفت‌ و دین‌ تازه‌ آورد. در آنجا هر شب‌ بر بالایی‌ برآمدی‌ و چون‌ روز شدی‌ از آن‌ فرود آمدی‌ مگر مردی‌ کشتکار که‌ در مزرعه‌ی‌ خویش‌ کار می‌کرد او را بدید. به افرید برزگر را به‌ آیین‌ تازه ‌ی‌ خویش‌ خواند و گفت‌ که‌ من‌ تاکنون‌ در آسمان‌ بوده ‌ام‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ بر من‌ عرضه‌ کرده‌ اند. خداوند بر من‌ وحی‌ فرستاد و این‌ جامه‌ی‌ سبز در پوشانید و همین‌ ساعت‌ به‌ زمین‌ فرستاد. مرد، به‌ دین‌ او درآمد و گروهی‌ بسیار پیرو او شدند.

این‌ روایتی‌ که‌ ابوریحان‌ درباره ‌ی‌ آغاز کار او بیان‌ می‌کند البته‌ از ابهام‌ و افسانه‌ خالی‌ نیست‌. با این‌ همه‌ بیش‌ از این‌ درباره ‌ی‌ او چیزی‌ از نوشته ‌های‌ قدما نمی‌توان‌ به‌ دست‌ آورد. درباره ‌ی‌ عقاید و آرای‌ او نیز اختلاف‌ کرده اند. بعضی‌ نوشته ‌اند که‌ اسلام‌ بر او عرضه‌ کردند و پذیرفت‌ لیکن‌ چون‌ کاهنی‌ پیشه‌ گرفته‌ بود اسلام‌ او پذیرفته‌ نیامد اما از گفته‌ی‌ ابوریحان‌ چنین‌ برمی‌آید که‌ به افرید، در پی‌ آن‌ بوده‌ است‌ که‌ آیین‌ مجوس‌ را اصلاح‌ کند و شاید می‌خواسته‌ است‌ بین‌ دین‌ زرتشتی‌ و آیین‌ اسلام‌ آشتی‌ و سازشی‌ پدید آورد.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
از این‌ رو آیین‌ زرتشتی‌ را تصدیق‌ کرد لیکن‌ در بسیاری‌ از احکام‌ با مجوس‌ مخالفت‌ کرد و برای‌ پیروان‌ خود کتابی‌ به‌ فارسی‌ آورد و در آن‌ احکام‌ و شرایع‌ خود را باز نمود. آنچه‌ ابوریحان‌ در باب‌ شرایع‌ و احکام‌ او بیان‌ می‌کند با آنکه‌ شاید خالی‌ از خلط‌ و اشتباه‌ نباشد جالب‌ است‌. او نوشته‌ی‌ وی‌ برمی‌آید که‌ به افرید بدعتی‌ در آیین‌ مجوس‌ پدید آورده‌ است‌.
شاید علت‌ اینکه‌ نهضت‌ او دیری‌ نپایید نیز همین‌ بود که‌ مسلمانان‌ و مجوسان‌ هر دو از قیام‌ او خشمگین‌ و ناراضی‌ بودند. گویند که‌ چون‌ ابومسلم‌ به‌ نیشابور آمد موبدان‌ و هیربذان‌ بر او گرد آمدند و شکایت‌ آوردند که‌ به افرید اسلام‌ و مجوسی‌ هر دو را تباه‌ کرده‌ است‌. ابومسلم‌ عبداللّه‌بن‌ شعبه‌ را به‌ جنگ‌ وی‌ گسیل‌ کرد تا او را در جبال‌ بادغیس‌ بگرفت‌ و نزد وی‌ برد. ابومسلم‌ بفرمود تا او را بکشتند و هر که‌ از قوم‌ او یافتند هلاک‌ کردند.
بدین‌ گونه‌ پیروانش‌ که‌ بازگشت‌ او را انتظار داشتند نزد مسلمانان‌ کافر و نزد مجوسان‌ اهل‌ بدعت‌ شمرده‌ می‌شدند و از این‌ رو به‌ سختی‌ مورد آزار و تعقیب‌ هر دو قوم‌ قرار می‌گرفتند.
نویسندگان‌ کتب‌ ملل‌ و نحل‌، به افریدیه‌ را یکی‌ از چهار فرقه‌ی‌ مجوس‌ شمرده‌اند. و آن‌ چهار فرقه‌ را عبارت‌ از: زروانیه‌ – مسخیه‌ – خرّمدینیه‌ و بهافریدیه‌ دانسته ‌اند. به‌ عقیده‌ی‌ نویسندگان‌ مزبور، با آنکه‌ قول‌ بهافریدیه‌ از گفتار مجوسان‌ اصلی‌ پسندیده‌تر است‌ از آنها نمی‌توان‌ جزیه‌ قبول‌ کرد زیرا دین‌ آنها بدعتی‌ بوده‌ است‌ که‌ در دوره‌ی‌ اسلام‌ پدید آمده‌ است‌. قطعاً به‌ همین‌ جهت‌ بود که‌ آیین‌ او و خاطره‌ی‌ او عمداً عرضه‌ی‌ فراموشی‌ گشت‌.


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
ماجرای‌ بهافرید نشان‌ می‌دهد که‌ ابومسلم‌ برای‌ جلب‌ زرتشتیان‌ خراسان‌ تا چه‌ اندازه‌ کوشش‌ می‌کرده‌ است‌. در داستان‌ سنباد نیز می‌توان‌ مؤید دیگری‌ برای‌ این‌ احتمال‌ یافت‌. کینه‌توزی‌ نسبت‌ به‌ عرب‌ و علاقه‌ به‌ آیین‌ و نژاد ایرانی‌ محرّک‌ عمده‌ی‌ وی‌ بوده‌ است‌. در هر حال‌ آثار و نشانه‌هایی‌ که‌ از جاه‌طلبیهای‌ او پدید می‌آمد، همواره‌ مایه‌ی‌ بیم‌ و وحشت‌ عبّاسیان‌ می‌بود.

منصور نگران‌ ابومسلم‌

۱۸-۲۸- از هنگامی‌ که‌ با سقوط‌ مروان‌، خلافت‌ بر عبّاسیان‌ راست‌ شد، ابوجعفر منصور (برادر سَفّاح‌)، همواره‌ مراقب‌ احوال‌ و اطوار ابومسلم‌ بود. ابومسلم‌ نیز با غرور و آزادگی‌ خاصی‌ که‌ داشت‌ به‌ این‌ برادر زیرک‌ و موذی‌ خلیفه‌ اعتنایی‌ نمی‌کرد. بدین‌ گونه‌ در میان‌ این‌ دو حریف‌، جدال‌ نهانی‌ سختی‌ در گرفته‌ بود.

منصور همیشه‌ سَفّاح‌ را به‌ دشمنی‌ ابومسلم‌ و هلاک‌ او علاقه‌مند‌ می‌کرد. می‌نویسند که‌ وقتی‌ سَفّاح‌ برادر خود منصور را به‌ خراسان‌ نزد ابومسلم‌ فرستاده‌ بود تا او را به‌ قتل‌ ابوسلمه‌ی‌ خلال‌ که‌ به‌ دوستی‌ علویان‌ متهم‌ بود راضی‌ کند «ابومسلم‌، سلیمان‌ بن‌ کثیر را که‌ سر همه‌ی‌ داعیان‌ بود و مردی‌ به‌ غایت‌ بزرگ‌» برای‌ سخن‌ ناچیزی‌ که‌ از او نقل‌ کرده‌ بودند، فرمان‌ داد تا در حضور منصور بکشند و منصور از این‌ گستاخی‌ ابومسلم‌ سخت‌ برآشفت‌ و برنجید «و سوی‌ سَفّاح‌ بازگشت‌ و کینه‌ی‌ ابومسلم‌ را اندر دل‌ گرفت‌ و گفت‌ این‌ مرد بدین‌ دستگاه‌ و فرمان‌ اگر چنانک‌ خواهد، این‌ کار از ما بگرداند و دیگری‌ را دهد و این‌ باب‌ سَفّاح‌ را بگفت‌ و آغالش‌ همی‌کرد که‌ تا ابومسلم‌ را نخوانی‌ و نکشی‌ کار تو استقامت‌ نگیرد و سَفّاح‌ دفع‌ همی‌کرد».


تاریخ ایران از سقوط‌ نهاوند تا مرگ‌ افشین‌، به‌ روایت‌ دکتر زرین‌کوب‌

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا