خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از این رمان راضی هستید؟

  • بله

  • خیر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفتاد و هشتم:
چشم چرخوندم، تکیه داده بود به میز و به یکی از آقایون کمک می‌کرد، نیم نگاهی بهم انداخت و دوباره لبخند تنبلی زد که اخممو و پر رنگ تر کردم.
دوست داشتم یه کاری کنم داغون شه ولی از همه عقب تر بودم و محدودیت زمان این اجازه رو بهم نمی‌داد.
از توی کمد بِشر دیگه‌ای برداشته و سر میز خودم رفتم.
محلول و دوباره با هم مخلوط کردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 15 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفتاد و نهم:
مارال اینقدر خندیده بود که نفس نفس می‌زد، با حرص مشتم رو توی کمرش کوبیدم و همین طور که پام رو تند تند تکون می‌دادم گفتم:
-آدم یدونه دوست مثل تو داشته باشه اصلا نیاز به دشمن نداره. احمق من در شرف قاتل شدنم تو می‌خندی؟ سر تو هم می‌آد اصلا نگران نباش، ایشالله عیش دیشبت، زهرت بشه.
آب پرید توی گلوش که خندش قطع شد و شروع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 15 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هشتادم:
به تلافی از تمام خنده های مارال، پق زدم زیر خنده که با حرص و چشم غره نگام کرد.
سرم و سمت دیگه چرخوندم که چشمم به آبتین و دوستاش خورد که چند تا میز اونور تر نشسته و با پوزخند نگامون می‌کردن.
ابروهام خود به خود توی هم کشیده شد.
کم کم از فکر ضایع کردن مارال بیرون اومدم.
بچم هیچی نمیگفت یا از استرس زیاد از حد بود یا این تیکه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • خنده
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 15 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هشتاد و یکم:
اصلا سرش و هم بالا نیاورد. کلافه پوفی کشیدم و در یک ثانیه تمام اموات طاها رو از دعای خیرم مستفیض کردم:
-حالش و می‌گیرم ولی حداقل تو حال منو نگیر عشقم.
سرش و آورد بالا و چشم غره ای بهم رفت.
خب خدارو شکر خوبه که می‌تونه هنوز حرص بخوره، پس همه چیز امن و امانه مشکلی نیست.
به پارکینگ رسیده بودیم که چشمم خورد به ساناتای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 13 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هشتاد و دوم:
در غیر این صورت، در مکان های عمومی، اگه طرف مدرکی برای محکوم کردنمون داشته باشه، حکم جلب میاد در خونمون و حالا خر بیار و باقالی بار کن و کدوم مدرک بالا تر از فیلمای دوربین مدار بسته‌ای که سر تا سر دانشگاه و پر کردن و صد در صد اینجا هم هستن.
و تازه این فقط مجازات قانونیشه، دانشگاه هم به دلیل اینکه این اتفاق در این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 14 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هشتاد و سوم:
مارال-اوفففف، من هی میگم نره شما می‌گین بدوش؟تنگه بابا، تنگه.
-مارال بیش تر بازش کن، من نمی‌دونم باید بره تو.
مهری-لیدا فشار بده داره میره داخل، فشار بده.
با صدای خنده بلند نازی سرم و بلند کردم و بهش نگاه کردم:
-اره فشار بده بچه داره می‌آد، فشار بده.
مهرناز دستمال رنگی رواز کنارش برداشت و به سمتش پرتاب کرد.
مارال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 14 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هشتاد و چهارم:
کنار یکی از تابلو ها ایستادم.
انگار از دور رنگ پاشیده بودن روی بوم والا منه سه ساله از این نقاش بهتر می‌تونم بکشم.
مارال کنارم ایستاد و با ذوق گفت:
-هیچ وقت به سلیقت شک نکردم، وقتی تو هم این و پسندیدی دیگه عالیه. خیلی قشنگه نه؟
خیلی ریلکس شونه بالا انداختم و جواب دادم:
-اره، البته اگه الان بگن کار دسته یه دختر بچه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 14 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هشتاد و پنجم:
با دیدن نیلی، آه از نهادم بلند شد.
امروز روز شانس ما نبود، پشت سر هم بد بیاری سر راهمون سبز می‌شد.
لبخند پر از نازی روی صورتش نشوند که هر کس ندونه من خوب می‌دونستم مصنوعیه.
-وای چه سوپرایز قشنگی لیدا جون، خیلی خوشحال شدم که توی روز تولدم اینجایی، مهرنازی هم اینجاست، دلم خیلی براش تنگ شده.
اطراف و از نظر گذروند و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 13 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هشتاد و ششم:
مارال با اخم کنارمون ایستاد.
چهره‌اش سرشار از تهدید بود و کلامش بوی واقعیت می‌داد.
نیلی ترسیده نگاهش بین من و مارالی که برعکس همیشه حالا هیچ رنگی از خنده و شوخی در صورتش نمایان نبود، می‌چرخید.
پوزخند به لـ*ـب خودم و کمی جلو کشیدم و همین طور که نگاهم از چشماش حتی یک سانت تکون نمی‌خورد به مهری که لبخند به لـ*ـب نگامون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 13 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هشتاد و هفتم:
مهری هنوز توی فکر بود.
کنارش نشستم که چون ناگهانی بود از جاش پرید و شوک زده نگام کرد.
لبخندی زدم-چیه تو لَکی؟
-چیز مهمی نیست، توی گذشته غرق بودم.
-مهری یه سوال خیلی حیاتی برام پیش اومده بود، اون زمانا تو توی این دختره فس فسو چی دیده بودی که ازش دل نمی‌کندی؟
لبخندی به لحن صحبتم زد و همین طور که با انگشتاش بازی می‌کرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 13 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا