خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از این رمان راضی هستید؟

  • بله

  • خیر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و هشتم:
دستم رو جلوی دهنم گرفتم تا صدای خندم بلند نشه:
-مارال می‌دونی اگه نازی بفهمه به دوست پسرش چی گفتی تیکه تیکت می‌کنه.
-بذار بکنه مگه دروغ می‌گم.
-به هر حال راستم نمی‌گی، من الان دانشگام. باید کارای پایان نامم و تموم کنم. دو ماه دیگه که بخوایم برگردیم تهران، باید تمام کارام جمع و جور باشه.
-هنوز که وقت هست؟
-اره هست، ولی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 12 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و نهم:
بند کتونی سفیدم رو تند تند گره دادم و دومی رو همین طور که یه لنگ پا می‌پریدم به سمت پله ها پام کردم.
صدای مارال که از پایین با حرص داد می‌زد، باعث شد حرکاتم و سریع تر کنم:
-بدو عروس خانم، به خدا دیر شد اگه سر کلاس رام ندن سرت و از تنت جدا می‌کنم.
پله ها رو دو تا یکی پایین اومدم. دیگه واقعا داشت حوصلم از غر‌غرای بیش از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 11 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و دهم:
سنگ بزرگی برداشته و به سمت دو سرنشین مشکی پوش موتور پرتاب کردم.
صدای جیغ مارال، پرت شدن نازی توی جوب و افتادن موتور بعد از چندین بار چرخ خوردن روی آسفالت یکی شد.
شوکه فقط به صحنه‌ی رو به روم نگاه می‌کردم.
مارال مثل مار به خودش می‌پیچید انگار که موتور روی پاش رفته بود و... نازی رو نمی‌دیدم.
سنگ من به سر یکی از پسرا خورده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 11 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و یازدهم:
باز چیزی نمی‌دیدم. سرم گیج رفت و به ضرب سر جای اولم پرت شدم.
آخِ سمج با ته مانده‌ی قدرتی که توی تمام بدنم مونده بود از لا به لای لـ*ـب های نیمه بازم فرار کرد.
در یک لحظه همه جا روشن شد، به گونه‌ای که خیلی غیر ارادی پلک هام رو روی هم فشار داده و دستم رو روشون قرار دادم.
صدای ضعیف مارال از کنار گوشم، منو کمی از حال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 11 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و دوازدهم:
مارال از روی صندلی بلند شده و درو باز کرد.
با ورود سمیرا خانم و آقای آمری، کمی خودم و جمع و جور کردم و لبخند بی‌جونی روی لـ*ـبم نشوندم.
سمیرا خانم با صورتی به شدت نگران کنار تـ*ـخت ایستاده و همین طور که دستم رو بین دستای گرمش گرفته بود گفت:
-خدا بد نده عزیز دلم، ما همین که شنیدیم خودمون و رسوندیم ولی دکتر گفت وضعیتت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 11 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سیزدهم:
روی مبل نشسته و موشکافانه مارال رو زیر نظر گرفتم، اصلا به روی خودش نمی‌آورد.
انگار نه انگار منی اینجا هست که بی صبرانه منتظره توضیحه.
-مارال جان خوبی عزیز دلم انشالله؟
سرش رو تکون داده و همین طور که الکی خودش رو مشغول دستکاریِ تلویزیون نشون می‌داد کوتاه گفت:
-خوبم.
-پات چطوره؟
-خوبه.
-من چطورم؟
-خوبی.
-زندگی چطوره؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 11 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و چهاردهم:
نفس عمیقی کشیدم، سـ*ـینم سنگین بود، گلوم به خس خس افتاده بود و تواناییِ هضم این حجم از اتفاقات رو نداشتم.
خود به خود دستم رو روی پاش گذاشتم.
لبخند کمرنگ روی لـ*ـبش نشوند:
-چیز چندان مهمی نیست، کفش من مقاوم بوده و چون سریع درش آوردم چندان آسیب جدی ندیدم فقط چند قطره از قسمت بند ها روی پام ریخته که با چند تا کرمی که دادن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تعجب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 11 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و پونزدهم:
جات خالی من به جای توام سر اون پرستار بیچاره غر زدم، دیگه کم مونده بود دعوامون بشه که یکی از پرستارای مردِ اونجا پسره‌ی آش و لاش شده و سوار بر ویلچر برد توی اتاق، سه تا دکتر هم پشت سرش بدو بدو رفتن تو.
جوری با هیجان نگام می‌کرد که انگار من الان باید تا ته قصه رو بدونم.
سرم و تکون دادم که ناامید زد توی کمرم و خودش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 12 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و شونزدهم:
-کجایی، دو ساعت صدات می‌زنم، لبخند ژکوند تحویلم می‌دی.
-همین جا، داشتم فکر می‌کردم که تو زیاد فیلم هندی می‌دیدی؟
شاکی شده و کاملا رفتار مشکوک من و از یاد برد:
-گاو، من دروغ دارم به تو بگم؟ وقتی می‌گم مطمئنم یعنی راسته دیوونه.
پیروز از خورد کردن اعصابش از جا بلند شده و همین طور که به سمت اتاقم می‌رفتم، با خنده گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 9 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و هفدهم:
با صدای کوبش در از خواب پریدم.
چشمام باز نمی‌شد، بدنم جوری کرخت بود که انگار همین الان از زیر تریلی جمعم کردن.
صدای مارال هم در اون اوضاع برام مثل سمفونیِ مرگ بود:
-لیدااااا... به خدا اگه تا دو دقیقه‌ی دیگه جلوی در نباشی، می‌شکنمش، بیام داخل هم باید فاتحه‌ی خودت و بخونی.
می‌دونستم تهدیداش و عملی می‌کنه، ازش هیچی بعید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 9 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا