- عضویت
- 1/7/20
- ارسال ها
- 167
- امتیاز واکنش
- 3,293
- امتیاز
- 213
- سن
- 18
- زمان حضور
- 5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و بیست و هشتم:
حاج باباِ با دست به قسمتی از بیابون برهوت که کاملا خالیِ خالی بود اشاره کرد و گفت:
-اونجاست پسرم برو، برعکس خیلی هم دلش برات تنگ شده بود.
دیگه رسما در حال مرگ بودم از شُک.
دلِ زن مردم چرا باید برای آبتین تنگ بشه آخه، زن در حال زایمان چه دیدنی داره که اینا اینقدر هیجان دارن.
خدایا من و گاو کن ولی اینقدر ادمای...
حاج باباِ با دست به قسمتی از بیابون برهوت که کاملا خالیِ خالی بود اشاره کرد و گفت:
-اونجاست پسرم برو، برعکس خیلی هم دلش برات تنگ شده بود.
دیگه رسما در حال مرگ بودم از شُک.
دلِ زن مردم چرا باید برای آبتین تنگ بشه آخه، زن در حال زایمان چه دیدنی داره که اینا اینقدر هیجان دارن.
خدایا من و گاو کن ولی اینقدر ادمای...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com