خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از این رمان راضی هستید؟

  • بله

  • خیر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و بیست و هشتم:
حاج باباِ با دست به قسمتی از بیابون برهوت که کاملا خالیِ خالی بود اشاره کرد و گفت:
-اونجاست پسرم برو، برعکس خیلی هم دلش برات تنگ شده بود.
دیگه رسما در حال مرگ بودم از شُک.
دلِ زن مردم چرا باید برای آبتین تنگ بشه آخه، زن در حال زایمان چه دیدنی داره که اینا اینقدر هیجان دارن.
خدایا من و گاو کن ولی اینقدر ادمای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 8 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و بیست و نهم:
نزدیک شدن آبتین رو حس می‌کردم، جایی خیلی نزدیک گوشم لـ*ـب زد:
-سه سال پیش برای عید قربان یه بز گرفتیم که خوب چاق و چله بود دقیقا بعد از اینکه کشتیمش تازه متوجه شدیم حاملست، البته خداروشکر بچش زنده موند.
قل قلی یه مدت تا زمانی که تونست روی پاش راه بره پیش من بود، اولش دقیقا مثل تو بدقلقی می‌کرد تازه چندین بارم با پاش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 9 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سی‌ام:
با حرص چشم غره‌ای به آبتین رفتم که لبخندش عمیق تر شد.
با لبخند مصنوعی دست مریم خانم رو در دست گرفتم، در ظاهر آروم و با متانت برخورد می‌کردم اما در باطن مثل اسفند روی آتیش، هر لحظه در حال ترکیدن بودم.
-مریم خانم ما...
آبتین وسط حرفم پریده و شونه های مریم خانم رو گرفت.
با لبخند اون رو از منی که با دهن باز و چشمای جهنمی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 7 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سی و یکم:
با دیدن چهره‌ی مبهوتم، خودش رو کمی جلو کشیده و ادامه داد:
-درسته این زن شوهر خیلی گلن ولی بازم قدیمین و اصلا از این قضیه مستثنی نیستن. براشونم فرقی نمی‌کنه این دو نفر دختر و پسر فامیل باشن، همسایه یا دوست. نامحرم به خونشون راه نمی‌دن.
سرم سوت می‌کشید، عصبی بودم و... درک نمی‌کردم. من اصلا حکمت اینجا بودنمون و درک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 8 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سی و دوم:
سرم سنگین بوده و نیمه هوشیار بودم. صداهای اطرافم هر چند از راه دور بازم به گوش می‌رسیدن:
-پسرم خانمت مرضیی، چیزی داره؟
-نه مریم جون، لیدا فقط بیش از حد از گربه ها می‌ترسه.
-به حق چیزای نشنیده این حیوونکی ها هم مگه ترس دارن؟
حرفاشون اذیتم می‌کرد، هر کلمه مثل چوب شده و توی مغزم کوبیده می‌شد.
به قدری اکوی این صداها و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 7 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سی و سوم:
دستاش و پشت گردنش جک کرد، پاهاش رو هم دراز کرده و روی هم انداخت.
هنوز اون لبخند جهنمی و روی مخش رو از لـ*ـبش پاک نکرده بود و اعصاب منم هر لحظه مشوش تر می‌شد.
-اینکه هنوز میتونی کنایه بزنی یعنی حالت از منم بهتره.
-چرا؟
سوال تکراریه اما جوابش خیلی وقتا خیلی حیاتیه.
شاید از نظر خیلیا خیلی مسخره باشه اما من اون سوال از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 7 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سی و چهارم:
یقینا از این برد راضی بود. این و از توی چشماش می‌خوندم.
از طرفی حق رو بهش می‌دادم، من برای برطرف شدن ترسم به غیر از کتمان اون از دیگران و دوری ازش کاری نکردم و زمانی که بقیه هم خواستن کمکم کنن باهاشون تند برخورد کردم.
این حق اونا نبود، باید خودم و کنترل می‌کردم تا کی قرار بود همون دختر بچه باشم که به خاطر عذاب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 7 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سی و پنجم:
همین طور که کمرش و در دست گرفته و ماساژ می‌داد، با صدایی که در اون درد هویدا بود آروم گفت:
-دست ننه‌ی بروسلی رو از پشت بستی تو دختر.
لبخند پیروز مندانه‌ای روی لـ*ـبم جا خوش کرد، کمی به سمتش خم شدم:
-برات بهتره زیاد به پر و پای من نپیچی... چون اگه بخوام کاری بکنم ننه‌ی بروسلی که سهله، خود بروسلی هم لوله کرده می‌ذارم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 6 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سی و ششم:
همین طور که چشمام رو بسته بودم حرکت آبتین رو از کنارم حس می‌کردم.
هر چی بیشتر فاصله می‌گرفت من بیش تر توی خودم جمع می‌شدم. حس بچه ای رو داشتم که از ترس چیزی پشت باباش قایم شده و قصد بیرون اومدن نداره.
-اگه دوست داشتی چشمات و باز کن، برای اینکه چپ و راست نخوری به در و دیوار بهشون نیاز داری.
نفس عمیقی کشیدم تا کنترل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 5 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سی و هفتم:
به زور پاهای بی حسم و حرکت دادم و با تمام سرعتی که از خودم سراغ داشتم، از اونجا فرار کردم.
از در حیاط خودم رو بیرون پرت کردم و حالا انگار کمی در امنیت بودم.
زندگی من فیلم هندی نیست، حالا که به کسی اعتماد کردم اون طرف بتونه تمام نقاط تیره‌ی وجودم و روشن کنه.
نه... اگه کسی بخواد بهم کمک کنه اون خودمم و من نمی‌خوام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا