خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Asman

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/5/21
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
15
امتیاز
71
سن
20
زمان حضور
5 ساعت 53 دقیقه
من یه رمان خوندم راجع‌به دختری که از بچگی خانوادش اون و پیش پدر بزرگ و مادربزرگش گذاشتن و بعد با دوستش رشته حقوق تهران قبول میشه، کسی اسمشو می‌دونه
رمان غم و عشق


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 
  • جذاب
Reactions: ZaHRa

ملیییکا

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/3/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
1
امتیاز
1
سن
18
زمان حضور
5 دقیقه
سلام ‌. اگر کسی اسم این رمان رو می‌دونه ممنون میشم بگه

یه دختری عاشق پسر عمویش بوده ، اینا پنهانی عاشق هم بودن که پدر دختره میمیره بعد تا اینا میان به خودشون بجنبن و بگن که می‌خوان با هم ازدواج کنن مادر دختره تصمیم میگیره که ازدواج کنه و این وسط به خاطر مخالفت های عموش مشکلاتی پیش میاد و پسره هم سر همین اختلافات دختره رو ول میکنه و می‌ره خارج . دختره هم چون پشت مادرش و میگیره از خانواده پدری طرد میشه . چند سال بعد موقعی که با دوستاش بوده با ماشین دیگه ای تصادف می‌کنه و میبینه که همون پسر عمویش هستش


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

hnih

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/3/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
0
امتیاز
0
سن
19
زمان حضور
55 دقیقه
رمان غم و عشق
سلام وقت بخیر. دنبال اسم یه رمان هستم موضوعش اینطور بوده که یه دخترخانم مستقل که وکیل بوده بخاطر بدهی مجبور میشه با یه پسر پولدار ازدواج قراردادی بکنه وقتی قراردادشون تموم میشه اینا عاشق هم شدن و تصمیم میگیرن با هم زندگی کنن اسم این رمان رو میدونین؟ بگین لطفا


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 

مهشید شادمان

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/3/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
3
امتیاز
1
سن
23
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
سلام دنبال رمانی هستم
درمورد یه دختر دبیرستانی هست به اسم آیدا مشوق که داخل مدرسه اونو سوسانو صدا میکردن و دبیر ریاضیشون که پوریا بیات بوده که بچه ها اونو جومونگ صدا میکردن طی اتفاقاتی که پیش میاد آیدا مجبور میشه کار کنه و اتفاقی داخل خونه بیات به عنوان خدمتکار کار پیدا میکند کسی میتونه اسم این رمان را بگه؟!


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 

مهشید شادمان

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/3/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
3
امتیاز
1
سن
23
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
سلام دنبال رمانی هستم
داستان درمورد دختری به نام حورا است که عاشق مردی به اسم عمران میشه
عمران حورا را عقد موقت می‌کنه طی یه سری ماجراها حورا میفهمد که او نامزد دارد و از او میخواهد که او را زن رسمی اش کند و نامزدش را ترک کند
حورا حامله میشود ولی به خاطر بیماری قلبی اش بچه اش سقط میشه و بعد از اون قرص می‌خورده که حامله نشه عمران ماجرا قرص خوردن حورا را می‌فهمه و داد و هورا میزنم سر حورا ......
بعد از این ماجرا طی یه اتفاق حورا میشه زن عمران و حورا حامله میشه بچه اش دو قلو هست وقتی برای تعیین جنسیت میرن دکتر به عمران میگه که حورا بیماری قلبی داره و نگه داشتن بچه هم برای خودش خطرناکه هم بچه هایش ولی حورا حرف گوش نمیده و بچه ها را نگه میداره یه روز که میرم شرکت نامزد عمران همون نگار میاد و میگه که این شوهر منه اگه تو نبودی این بچه های منه و الان من حامله بودم ........
حورا حالش بد میشه به خاطر بیماری قلبی اش و سکته می‌کنه و آخرین حرفی که به عمران میزنه این بود که « تو برام مردی عمران...!»
کسی اسم این رمان رو میدونه


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,603
امتیاز واکنش
31,816
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
218 روز 10 ساعت 14 دقیقه
سلام دنبال رمانی هستم
داستان درمورد دختری به نام حورا است که عاشق مردی به اسم عمران میشه
عمران حورا را عقد موقت می‌کنه طی یه سری ماجراها حورا میفهمد که او نامزد دارد و از او میخواهد که او را زن رسمی اش کند و نامزدش را ترک کند
حورا حامله میشود ولی به خاطر بیماری قلبی اش بچه اش سقط میشه و بعد از اون قرص می‌خورده که حامله نشه عمران ماجرا قرص خوردن حورا را می‌فهمه و داد و هورا میزنم سر حورا ......
بعد از این ماجرا طی یه اتفاق حورا میشه زن عمران و حورا حامله میشه بچه اش دو قلو هست وقتی برای تعیین جنسیت میرن دکتر به عمران میگه که حورا بیماری قلبی داره و نگه داشتن بچه هم برای خودش خطرناکه هم بچه هایش ولی حورا حرف گوش نمیده و بچه ها را نگه میداره یه روز که میرم شرکت نامزد عمران همون نگار میاد و میگه که این شوهر منه اگه تو نبودی این بچه های منه و الان من حامله بودم ........
حورا حالش بد میشه به خاطر بیماری قلبی اش و سکته می‌کنه و آخرین حرفی که به عمران میزنه این بود که « تو برام مردی عمران...!»
کسی اسم این رمان رو میدونه
رمان جهنم حورا که درحال تایپه


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

萨马维

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/3/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
2
امتیاز
1
سن
16
زمان حضور
9 ساعت 46 دقیقه
سلام به بچه ها
دنبال یک رمانی هستم،که اسم شخصیت هاش رو یادم نیست.
یک روز دختر داستان با دوستش توی جشن افتتاحیه شرکت برادرش شرکت کرده بودن (فکر کنم دختره با دوستش در شرکت برادرش کار میکردن)
داخل این جشن کسی قصدصدمه زدن به دختر داستان داشته که به جای دختر رفیقش از سمی که در داخل لیوان آبی بوده می نوشه برادر دختره با رفیقش اونو به بیمارستان می رسونن و دختره زنده میماند،
ببخشیدکه زیاد یادم نیست، اگر اسم رمان روکه می خواستم بگین ممنون میشم.


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 

elu103

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/3/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
3
امتیاز
1
سن
43
زمان حضور
4 ساعت 7 دقیقه
من یه رمان خوندم قبلا درباره دوتا دوست بود اسم یکیشون شادی بود گمونم اینا اهل آستارا بودن ،دانشگاه شیراز قبلول میشن میان شیراز با استاد دانشگاهشون که یکیش اسمش باراد راستاد بود یکیشم اسمش بنیامین روشن بود ازدواج میکنن


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 

nolan

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
1
امتیاز
1
سن
24
زمان حضور
10 دقیقه
سلام
من خیلی وقته دنبال این رمانم اگه میشه کمکم کنید
ی دختر اسمش دریا بود و ی پسر ک اسمش امیر بود
باهم دیگه ازدواج اجباری میکنن
دختر پولدار بود و پسر هم فقیر
پسر تو رستوران ها خوانندگی میکرد
آخرش دختر کمک کرد ک امیر خواننده بزرگ بشه
دوست دریا هم عاشق امیر شده بود
میخواست زندگیشونو بهم بریزه آخرش دریا و امیر هم رابطشون اوکی شد


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

daryam1

ناظر آزمایشی + گوینده آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
13/3/24
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
375
امتیاز
113
سن
24
زمان حضور
15 روز 7 ساعت 24 دقیقه
من یه رمان خوندم قبلا درباره دوتا دوست بود اسم یکیشون شادی بود گمونم اینا اهل آستارا بودن ،دانشگاه شیراز قبلول میشن میان شیراز با استاد دانشگاهشون که یکیش اسمش باراد راستاد بود یکیشم اسمش بنیامین روشن بود ازدواج میکنن
ترانه‌ات می‌شوم نیست؟


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا