خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفهمیدم چند ساعت در همان حال نشستم و بی‌صدا اشک ریختم. نفهمیدم؛ شاید چون خاطرات تمام مغزم را اشغال کرده بودند و جایی برای فهم زمانی که در گذر بود، باقی نگذاشتند. صدای هلیکوپتری در حال حرکت، از پنجره‌ی باز وارد اتاق شد و در فضای اتاق پخش شد. کاغذ نامه را از قفسه‌ی سـ*ـینه‌ام دور کرده و چشم باز کردم. با دیدی تار که به‌خاطر لایه‌ی اشک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا شب خودم را با تمیز کردن خانه و پخت‌وپز مشغول کردم؛ اما آن مشغولی تنها یک مشغولی جسمی بود؛ چرا که تمام فکر و احساسی که در لحظات انجام آن کارها داشتم، به‌سمت نیاوند و اینکه چه نامه‌ای برایش نوشته و چه هدیه‌ی ارزشمندی برایش بفرستم، کشیده می‌شد. در قابلمه‌ی برنج را باز کردم و به برنجی که بخار خوش‌عطرش را بر صورتم پخش کرده و بینی‌ام را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
با پهلوهای دستانم تمام اشک‌هایم را از صورتم پاک کردم و نفسی عمیق کشیدم. لبخند کم‌رنگی بر لـ*ـب نشاندم و به‌سمت فرزاد برگشتم. کیف مردانه‌ی چرم قهوه‌ای‌رنگش را روی کابینت گذاشت و چند قدم به من نزدیک‌تر شد. نگاه بُهت‌زده‌اش به نگاه غمناک من گره خورده بود و با هر قدم که نزدیک‌تر می‌شد، بُهتِ نگاهش هم بیشتر می‌شد. در نهایت در فاصله‌ی کمی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 8 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفسی عمیق کشیدم و قلم را از داخل قلمدان بیرون آوردم. آن را در شیشه‌ی جوهر فرو بردم و نوشتن را آغاز کردم. نوشتن آنچه را که نه کتاب بود و نه من نویسنده‌ای بودم که آن را با حرفه‌ی منحصربه‌فرد خود بنویسد، شروع کردم:
«کتاب رفیقم؛ سلام!
از امروز من دوست جدیدِ تو هستم که نوشتن حرف‌هایم را بر تو آغاز می‌کنم. اگر بخواهم صادق باشم، من نوشتن بلد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 8 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
حال می‌خواهم کمی از هلنا برایت بگویم. هلنا دوست صمیمی من از دوران مدرسه است. او دختری دورگه‌ی ایرانی-فرانسوی است که نیمی از زیبایی چهره و اخلاقیاتش را از مادر فرانسوی‌اش و نیمی دیگر را از پدر ایرانی‌اش به ارث برده است. پدرِ هلنا پیش از بازنشستگی‌اش، استاد دانشگاه بود. اکنون هم با آنکه بازنشسته شده است، اغلب اوقاتش را در خانه به مطالعه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 7 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیاوندِ عزیزم، از تو می‌خواهم برای آنچه شدنی نیست، خودت را عذاب ندهی. وقتی اغلب مردم ما حتی از خواندن کتاب گریزانند و تمام دانسته‌هایشان محدود به آنچه از مکتب و مدرسه یاد گرفته‌اند است، وقتی اکثر مردم ما حاضر نیستند پس از پایان دوران تحصیلشان کتاب باز کنند و کمی بخوانند و بدانند، وقتی تمام آنچه وارد مغزشان می‌کنند به گفته‌های بی‌پایه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 8 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
نوار کاست را به اتاق فرزند آینده بردم و در همان جعبه انداختم. باید فردا قبل از رفتن به خانه‌ی مادر و پدرم، برای نیاوند دیوانی حافظ می‌خریدم. فکر کنم در نهایت توانستم تصمیم خوبی برای هدیه‌اش بگیرم. جعبه را به داخل کمد برگرداندم و در کمد را بستم. دستم روی دستگیره‌ی در کمد مانده بود که ناگهان در اتاق باز شد و صدای ناباور فرزاد از پشت‌سرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 8 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از آنکه غذا آماده شد، درحالی‌که چشمانم از شدت خستگی نیمه‌باز مانده و تمام بدنم در سستی خواب فرو رفته بود، به پذیرایی رفتم. در تلویزیون رژه‌ای نظامی با بیش از هزاران سرباز نمایش داده می‌شد تا اقتدارِ به قدرت رسیدگان جدید را به رخ بکشد. صدای سرودی که از تلویزیون پخش می‌شد، به قدری بلند بود که احساس می‌کردم باید با آن سرود هم‌خوانی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 8 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
-خب گفتی غذا آماده‌ست؟
به‌سمتش چرخیدم و لبخند کم‌رنگی زدم. با صدای آهسته‌ای گفتم:
-آره، برو لباس عوض کن و بیا بشین پشت میز که غذا رو بیارم.
در جوابم سرش را به نشانه‌ی تأیید به پایین حرکت داد و گفت:
-باشه.
نگاهی به سر تا پایش انداخت و زیر لـ*ـب با خودش حرفی زد. می‌دانست که من روی اینکه به‌محض رسیدنش به خانه لباس عوض کند، حساس بودم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 8 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم را به طرفین تکان دادم و به‌سمت اتاق خواب رفتم. خستگی فشار زیادی به مغزم وارد کرده بود و پس از این روز عجیب و دگرگون‌کننده حتی خودم هم نمی‌دانستم چه چیز درست‌تر است و چه چیز غلط‌تر!
وارد اتاق شدم و جلوی آینه نشستم. موهای بافته‌شده‌ام را باز کردم و مشغول شانه زدن آن‌ها شدم. همچنان که موهایم را شانه می‌کردم، از آینه به تصویر فرزاد که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Aynaz_2006، زهرا.م و 8 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا