- عضویت
- 17/3/20
- ارسال ها
- 466
- امتیاز واکنش
- 6,926
- امتیاز
- 263
- سن
- 28
- زمان حضور
- 7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفهمیدم چند ساعت در همان حال نشستم و بیصدا اشک ریختم. نفهمیدم؛ شاید چون خاطرات تمام مغزم را اشغال کرده بودند و جایی برای فهم زمانی که در گذر بود، باقی نگذاشتند. صدای هلیکوپتری در حال حرکت، از پنجرهی باز وارد اتاق شد و در فضای اتاق پخش شد. کاغذ نامه را از قفسهی سـ*ـینهام دور کرده و چشم باز کردم. با دیدی تار که بهخاطر لایهی اشک...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: