در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

bita sadeghi · 21/8/20

کتاب رو به آرومی از هم باز کردم چند صفحه‌ی ابتدایی رو ورق زدم تا به مقدمه رسیدم:
- در این کتاب تا حد امکان سعی شده تا اصولی ابتدایی کار با قدرت‌هایتان را به شما آموزش دهیم.
ورق زدم و به صفحه‌ی بعدی رفتم در ابتدای صفحه بزرگ و پرنگ نوشته بود:
- فقط اول رنگ قدرت... هرکس دارای رنگ درونی است که در اصل رنگ روح آن است و شخصیت درونی و نیز...

bita sadeghi · 26/8/20

خیلی جالب بود!
- مگه میشه؟
شروع کردم به خندیدن خیلی هیجان انگیز بود! هرگز فکرشم نمی‌کردم به این سرعت موفق بشم.
کتاب رو باز کردم و صفحه‌ی مورد نظرم رو باز کرد اولین رنگ آبی تا... انگار به ترتیب حرف الفبا بود رفتم پایین تا به حرف (س) رسیدم و کلمه‌ی سبز؛
- رنگ سبز رنگ پاکی، صداقت، عشق، صلح، صمیمیت، تولد دوباره و نماد بهار است و در...

bita sadeghi · 29/8/20

- ... که نشان از نیرویی فوق العاده پر قدرت و پاک است که می‌تواند در برابر تاریکی مقاومت کند و بسیار نایاب است.
حالم داشت بد می‌شد... آخه چرا من... چرا من؟ چرا همیشه باید عجیب غریب و غیرعادی باشم؟ آخه چرا؟
نفسم گیر کرده بود و بالا نمیومد، دهنم مثل ماهی برای بلعیدن هوا باز و بسته می‌شد اما حتی صداییم از دهنم درنمیومد، احساس ترس و...

bita sadeghi · 5/9/20

اما این ترسا، این ناامنیا و این نگرانیا برای من دور از تصوره.
هنوزم باورم نمی‌شه بهد از چند سال دوباره من می‌تونم مامانم رو ببینم، خدا می‌دونه وه چقدر دلم براش تنگ شده. وقتی شنیدم که میتونم دوباره روی ماهش رو ببینم به زور جلوی اشکام رو گرفتم.
پوزخندی زدم الان نمی‌دونم که چند ساعته خودم رو تو اتاقم حبس کردم؟ اما هوا کاملا تاریک شده...

bita sadeghi · 8/9/20

با وحشت به ماها خیره شده بود انگار هنوز موقعیت رو درک نکرده بود اما به جرعت می‌تونستم بگم تو کل عمرم هرگز انقدر داغون ندیده بودمش.
رایان: لیام، لورا شما با صحرا پیشش بمونید بقیه هم همه بیرون... کتی تو هم با من بیا.
بعد منو مسخ شده از اتاق کشید بیرون.
رایان: کتی این چه قیافه‌ایه!؟
سرم رو انداختم پایین.
رایان: چیه؟
- تا حالا بتی رو...

bita sadeghi · 11/9/20

رایان: میدونم کتی اما با این فشارایی که به خودت میاری فقط خودت رو داغون می‌کنی و اونم همراه خودت می‌سوزونی‌، بهتره بری.
حق با اون بود اما چطور تنهاش میذاشتم؟
- به یه شرط!
رایان معلوم بود حسابی ازم کلافه شده و کم مونده خفم کنه؛
رایان: دیگه چیه؟
- هرچی که شد، بدون کم و کاست به من خبر میدی. قبول؟
با حرص گفت:
- خیلی خب... خیلی خب بهت...

bita sadeghi · 16/9/20

امیدوارم اون دختر بتونه کاری براش انجام بده...
***
*چند روز بعد*
لیام: اونا خیلی زود دارن پیشرفت میکنن مگه نه؟
- درسته خیلی کارشون خوبه.
و دوباره به دخترا که درحال مبارزه بودن چشم دوختم.
خیلی نرم و با دقت کار می‌کردن کارشون تو کنترل قدرتاشون خیلی عالی بود حتی تو کنترل قدرتای خطرناکی مثل رعد و برق، ساعقه، آتش و نیروهای...

bita sadeghi · 18/9/20

وارد سالن که شدم آسو رو دیدم که رو یکی از مبلا نشته بود و داشت قهوه می‌خورد.
با دیدنم بلند شد.
- سلام آسو جان خوبی؟ خوش اومدی.
آسو: سلام بتی عزیز. ممنون، حالت چطوره؟
لبخند گرمی زدم؛
- از همیشه بهترم
آسو: بیا بشین.
- ممنون.
چقدر خوب بود که اینجا نیازی نبود مداوم انگلیسی حرف بزنیم.
آسو: راجب وضعیت پیشرفت از لیام و رایان سوال کردم،...

bita sadeghi · 18/9/20

آسو: ببین تو این چند وقت حالت خیلی بهتر از قبل شده و این پیشرفتت چشمگیره و من از ای موضوع خیلی خوشحالم.
- خیلی خوشحالم که اینو ازت می‌شنوم.
آسو: فعلا الان بهتره تمرین کنی بعدا هم جلساتمون رو ادامه میدیم، حالا از وضعیتت بگو...
- خب کابوسام خیلی کم تر شدهو بی‌قراریام کمتر شده به اندازه‌ی قبلم سر دردم نمی‌گیرم، سرم رو هم که با کارا...

bita sadeghi · 29/9/20

سلام به همه‌‌ی شما دوستان عزیزم لطفا توجه کنید رمان کم کم داره به بخشهای مهمی میرسه برای همین لطفا همه تو نطرسنجی که ایجاد کردم شرکت کنید با تشکر...
به سرعت سمت کتی و کسی که رو زمین فرش شده بود دویدم...
کتی: وای خدا... مردم... خیلی باحال بود... تا در باز شد... فک کنم دماغ رایان...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

دوست دارید رمان دوجلدی باشه یا نه؟

نه

بله

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین