خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

دوست دارید رمان دوجلدی باشه یا نه؟

  • نه

    رای: 9 81.8%
  • بله

    رای: 2 18.2%

  • مجموع رای دهندگان
    11
  • نظرسنجی بسته .

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
فردا جلسه مهمی در پیشه تا بفهمیم اون دختر چه موجودیه؟ تو کی هستی ملورین؟
*ملورین*
اولین بار بود که به غیر از تاریکی و سیاهی؟ میدونای جنگ جسدهای بی‌گنـ*ـاه و بی‌جون جنگلای خشکیده با درختای مرده یا کابوس مرموزم چیز جدیدی میدیدم.
انگار بهشت بود شبی زیبا با ماه کامل لباسام سراسر سفید بود اما بی‌روح نبودم بلکه خیلیم زیبا و پر حرارت حتی با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، *ELNAZ*، ~حنانه حافظی~ و 28 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
اومدم بیرون و پیرهن بلند و دنباله دار سرمه‌ایم رو پوشیدم موهام رو خشک کردم و رو شونم بافتم - باریک و سزمه‌ای زدم و فرق راست جلوی موهام رو کج تو صورتم ریختم رژ بنفش تیره‌ام رو رو لبای سرخم زدم و با پوشیدن کفشای پاشنه دار سرمه‌ایم کارم رو تموم کردم.
ملکه: اوه مگه داری میری عروسی؟ چه خوشگلم شدی!
خنده‌ای کردم.
- من همیشه خوشگلم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • خنده
Reactions: ~XFateMeHX~، *ELNAZ*، ~حنانه حافظی~ و 23 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز با شرارت به آشوبی که به راه انداخته بودم نگاه می‌کردم، گاهی واقعا از نابودی و آشوب لـ*ـذت می‌بردم.
- بازم تو!
به به به‌ آقا رایان... خوش اومدی.
با لبخند شرارت بارم به سمتش برگشتم.
- منتظر کس دیگه‌ای بودی؟
یه چشمک زدم و گفتم:
- مثلا بتی.
رایان: لعنتی.
هه، خوب نقطه ضعف دسم داده بود.
آتش خشم و نفرتی که تو چشملش بود خیلی ترسناک بود،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، The unborn، *ELNAZ* و 20 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاهام منو به سمتش می‌کشوند.
با لبخند برگشت به سمتم!
قلبم رو تو گلوم احساس می‌کردم! چرا احساس می‌کردم این دخار رو می‌شناسم؟ مگه اون کیه؟
دختر: سلام ملورین.
اون منو میشناخت! چطوری؟ از کجا؟
- تو... تو کی هستی؟ چطور منو میشناسی؟ اسممو از کجا میدونی؟
لبخندش عمیق تر شد؛
دختر: نیازی نیست از من بترسی ملورین.
اون میدونست! حس می‌کرد!
با غرور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، *ELNAZ*، . faRiBa . و 14 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خب تو بگو چیکار کنم؟
واقعا احساس درموندگی می‌کردم.
دختر: تو باید هر چه زودتر از اینجا بری چون طلسمت ممکنه تو بد دردسری بندازتت، از اینجا فرار کن به بیتا بگو با رایان صحبت کنه، اونا کمکت می‌کنن.
- بیتا!؟
دختر لبخندی زد و گفت:
- بله بیتا، ملکه عقاب‌ها و محافظ دختر طبیعت بتی! همون عقابی که تو نجاتش.
- یعنی چی آخه؟
با همون لحن و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، *ELNAZ*، . faRiBa . و 13 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
در کمال تعجبم همراه با آنارا تو اتاق مشغول آناهید بود!
انگار داشتن باهاش دعوا می‌کردن.
آنارا: آناهید بفهم اون تا زمانی که فقط یه ابزار باشه به کارمون میاد.
ناخواسته هین کوتاهی گفتم اما ازم صدای زیادی درنیومد.
آناهید: پس چرا انقدر بهش بها می‌دید.
لیلیث: آناهید بس کن.
با دادی که زد آنا خشک شد.
لیلیث: درسته همونجور که آنارا می‌گفت،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، *ELNAZ*، . faRiBa . و 11 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
سری اونجا یک سری رد الکی درست کردم و جوری صحنه سازی کردم که انگار که به من حمله شده و دزدیده شدم.
این تا چند وقتی سرشون رو گرم می‌کرد و من تا اون موقع یا به حد کافی از اونا دور بودم که دستشون بهم نرسه یا یه جای امن.
*رایان*
- تو، توداری می‌فهمی چی‌میگی بیتا؟ به خودت بیا، اون یه شیطانه.
بیتا: نه نیست، من مدرک دارم، اون از ماست. از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، *ELNAZ*، Saghár✿ و 8 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
بالاخره به جنگل پاییز رسیدیم.
بیتا: شما اینجا بمونید و مراقب باشید. رایان ممکنه با من بیای؟
- حتما.
به سمت یکی از درختا رفتیم که به همراه چند بوته پر مشت دهانه غار مخفی رو که جنگل پاییز رو به جنگل ممنوعه وصل کرده پنهان کرده بود.
چیز تیره رنگی اون مشت تکون خورد که زود شمشیرم رو کشیدم ولی بیتا مانعم شد.
- خودشه؟
بیتا: خودشه.
- برو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Elaheh_A، *ELNAZ* و 11 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
کم‌کم که از ظهر رد می‌شدیم ذهن من باز تر می‌شد، انگار پرده تاریکی که ذهن منو سیاه می‌‌کرد کنارتر می‌رفت. ولی منی که همیشهمثل شیر بودم الان نه که جرعت نداشته باشم، ولی روی حرف زدن با کسی رو نداشتم، من خیلی به اونا بد کرده بودم، خیلی براشون بد بودم. سرم رو پایین انداختم و تا رسیدن به قصر فقط سکوت ‌کردم.
خدا می‌دونست وقتی داشتم وارد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Elaheh_A، LIDA_M و 9 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
- فهمیدم من برای اونا هیچ ارزشی ندارم، من فقط برای قدرتام انتخاب شدم.
ملکه ارالیا: خیلی خب، تو گفتی بیتا رو نجات دادی. چرا؟
- می‌خوام صادقانه جوابتون رو بدم، من واقعا نمی‌دونم، اون روز غروب که پیداش کردم، کم‌کم داشتم قدرت ذهنم رو بدست میاوردم و کاملا غیر ارادی نجاتش دادم.
ملکه آرالیا: خب چطور مخفیش کردی؟
- با نیروهام، یه حباب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: night، ~XFateMeHX~، *ELNAZ* و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا