- عضویت
- 30/3/20
- ارسال ها
- 119
- امتیاز واکنش
- 2,667
- امتیاز
- 213
- سن
- 43
- زمان حضور
- 2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
میلاد مقتدری داشت میگفت:
-فردا من میرم پیش این یارو اسدی اگه گفت یه ماه صبر کنید که هیچ ولی اگه اما و اگر آورد یه پولی میذارم تو جیبش که پرونده رو خارج از موعد به جریان بندازه.
امیرحسین کاغذ آچهار را از زیر کاغذها جدا کرد و عینکش را روی چشمش جابهجا کرد و خوب روی عدد و ارقامش زوم کرد.
-حالا چه عجلهایه؟ بذار کارا رو...
میلاد مقتدری داشت میگفت:
-فردا من میرم پیش این یارو اسدی اگه گفت یه ماه صبر کنید که هیچ ولی اگه اما و اگر آورد یه پولی میذارم تو جیبش که پرونده رو خارج از موعد به جریان بندازه.
امیرحسین کاغذ آچهار را از زیر کاغذها جدا کرد و عینکش را روی چشمش جابهجا کرد و خوب روی عدد و ارقامش زوم کرد.
-حالا چه عجلهایه؟ بذار کارا رو...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: