خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدام رمانِ من را خوانده اید ؟

  • هر اشتباهی عشق نیست

  • هنوز هم می گویم خدا هست

  • من هم از قبولی خدا سهمی دارم

  • از فرش تا عرش

  • سیاه چاله

  • در حال خواندن سیتا


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن صدای بهاروند برگشت و مرتب ایستاد و با انگشتان دست راستش گوشه‌ی مقنعه‌اش را صاف‌وصوف کرد و رو به بهاروندی که چشمانش همه‌جا بود جز موقعیت مکانی آسمان گفت:
-سلام!
نه نگاهش کرد و نه لحظه‌ای حتی توقف کرد و تنها از یک میلی‌متری‌اش گذشت و فقط‌وفقط بوی تند عطرش را درون مشام آسمان جا گذاشت و با قدم‌های بلندش پیچید و پلکان را بالا رفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 25 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
سلام به روی ماه همتون ؛ ممنونم از عزیزانی که هستن و با بودنشون انرژی میدن و حتی دستی به نقد دارن؛ عذرخواهم که تشکرم کمی دیر انجام شد؛ انشاء الله با آزاد شدن وقت هم پست ها بیشتر میشه و هم تشکرات من
عزیزید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 25 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
تمام ترسش را، شرمندگی‌اش را و کینه‌اش را، جا گذاشته بود پشت درب این کاخ اعیونی. کاخ اکراد و هم‌دستانش. نفس عمیقش را تکه‌تکه از دهان و ریه‌هایش خارج کرد و روی اولین مبل سه‌نفره‌ی کنار آباژور سنگی لوئی چهاردهم نشست و فکر کرد داخل ایران است؟!
اکراد درحالی‌که به پیپ قهوه‌ای بیضی‌شکلش که صددرصد از بلوط خالص بود پک می‌زد، ابروهای چین‌دار و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 25 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بلوز یقه هفتش را در آورد و بعدش رکابی سفیدش را. دست برد به شیر گرد حمام و دوش را باز کرد و تنش را داد دست قطرات دست‌ودل‌باز آب.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌توانست بفهمد چقدر برای برگشتن و دوباره زندگی‌کردن دیر است!‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌توانست درک کند که زندگی‌‌‌‌اش یک بار طی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌شود و فرصتی نخواهد ماند برای افسوس؛ ولی چرا‌‌ نمی‌توانست خودش را،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 24 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
برخاست و بالشت را روی گوشی گذاشت و رفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به‌سمت کمد و حوله‌‌‌‌اش را از تنش کَند و‌‌‌‌‌ بی‌توجه به صدای لرزش گوشی که مدام روی اعصابش بود، بلوز یشمی طرح‌دارش را پوشید و نشست پشت لپ‌تاپ‌‌‌‌‌‌‌، دکمه‌‌‌‌‌‌ی پاورش را زد و تا بالا بیاید فکر اینکه امیرکبیر کجاست دیوانه‌‌‌‌اش کرد‌‌‌‌‌‌‌. محله‌‌‌‌‌‌ی بدنام پایین‌شهر‌‌‌‌‌‌‌، مرکز خلاف و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 24 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
عصبی شد و از همان جا غرید:
-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میای بیرون یا برم؟
صدای دخترک درون نیمه‌تاریک کوچه‌‌‌‌‌‌ی بن‌بست شنیده شد:
-من چیزی سرم نیست‌‌‌‌‌‌‌، مقنعه‌م رو جا گذاشتم‌‌‌‌‌‌‌ از ترس.
دست راستش را به کمر زد و سرش را برد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به‌سمت آسمان و دمی گرفت و تقریباً داد کشید:
-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌خوای مقنعه‌م رو در بیارم بهت بدم بپوشی؟
صدایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 25 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
-بریم بیمارستان؟
ابری‌‌‌‌‌ بی‌مکث جواب داد:
-نه‌‌‌‌‌‌‌! چرا بیمارستان؟
شیشه را پایین کشید. از بوی قدم‌‌‌‌‌‌‌های پاییز لـذت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌برد انگار.
-مگه به شما حمله نشده؟
بعد هم به آینه‌‌‌‌‌‌ی جلو خیره شد تا صحنه‌‌‌‌‌‌ی آن پشت را از دست ندهد‌‌‌‌‌‌‌. قیافه‌‌‌‌‌‌ی سرخ‌شده‌‌‌‌‌‌ی ابری را که دید چیزی درون دلش تکان خورد که ترغیبش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 25 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
-پس راه بیفت!
درب آسانسور باز شد و امیرحسین منتظر ماند تا ابری سوار شود و ابری تکان نخورد‌‌‌‌‌‌‌. امیرحسین زیر لـ*ـب به درکی گفت و بدون اینکه نگاهش کند حرکت کرد و توأمان ابری هم تکان خورد و با حرکتی شدید هر دو خوردند به هم و آخ آهسته‌‌‌‌‌‌ی ابری در آمد.
امیرحسین‌‌‌‌‌ بی‌توجه از کنارش رد شد و رفت داخل آسانسور و ابری هم در حینی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 25 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابری اینجا چه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌کرد؟‌‌‌‌‌‌‌ دخترک احمق انگار به این سادگی‌‌‌ها قصد نداشت دست از سرش بر دارد‌‌‌‌‌‌‌. از روی زمین بلند شد و شانه‌‌‌‌اش را مالید. بدجور خورده بود به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ میز و تیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌کشید.
لبه‌‌‌‌‌‌ی تـ*ـخت نشست و پتو را کشید و تا خواست داد بکشد متوجه نفس‌‌‌‌‌‌‌های عمیق ابری شد‌‌‌‌‌‌‌. خوابیده بود؟
چقدر هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 24 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
امیرحسین از درب لابی گذشت و هم‌زمان چشمش افتاد به اکراد و چند خرمگس بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و گردن‌کلف‌‌‌‌‌‌‌‌تر دوروبَرش که با جام‌‌‌‌‌‌‌های نوشیدنی از خودشان پذیرایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌کردند‌‌‌‌‌‌‌. کمرش را صاف کرد و قدم‌هایش را بلند‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و به‌سمتشان رفت‌‌‌‌‌‌‌. باید از همین ابتدای امر میخش را محکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌کوبید و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، . faRiBa .، زهرا.م و 25 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا