- عضویت
- 30/3/20
- ارسال ها
- 119
- امتیاز واکنش
- 2,667
- امتیاز
- 213
- سن
- 42
- زمان حضور
- 2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن صدای بهاروند برگشت و مرتب ایستاد و با انگشتان دست راستش گوشهی مقنعهاش را صافوصوف کرد و رو به بهاروندی که چشمانش همهجا بود جز موقعیت مکانی آسمان گفت:
-سلام!
نه نگاهش کرد و نه لحظهای حتی توقف کرد و تنها از یک میلیمتریاش گذشت و فقطوفقط بوی تند عطرش را درون مشام آسمان جا گذاشت و با قدمهای بلندش پیچید و پلکان را بالا رفت...
-سلام!
نه نگاهش کرد و نه لحظهای حتی توقف کرد و تنها از یک میلیمتریاش گذشت و فقطوفقط بوی تند عطرش را درون مشام آسمان جا گذاشت و با قدمهای بلندش پیچید و پلکان را بالا رفت...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: