- عضویت
- 30/3/20
- ارسال ها
- 119
- امتیاز واکنش
- 2,667
- امتیاز
- 213
- سن
- 43
- زمان حضور
- 2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
کتش را از تنش کَند و با همان بلوز قهوهای راهراه روی تـ*ـخت دراز کشید و دستش را روی پیشانیاش لغزاند. سرش بهشدت درد میکرد و مهرههای گردنش زیر بار آرتروز نامسلمان زار میزد. صدای در آمد و بعد هم صدای گذاشتن سینی روی میز و دوباره صدای در. نیمخیز شد و به ساعت نگاه کرد. ساعت از دوازده گذشته بود و الان صبح...
کتش را از تنش کَند و با همان بلوز قهوهای راهراه روی تـ*ـخت دراز کشید و دستش را روی پیشانیاش لغزاند. سرش بهشدت درد میکرد و مهرههای گردنش زیر بار آرتروز نامسلمان زار میزد. صدای در آمد و بعد هم صدای گذاشتن سینی روی میز و دوباره صدای در. نیمخیز شد و به ساعت نگاه کرد. ساعت از دوازده گذشته بود و الان صبح...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: