- عضویت
- 30/3/20
- ارسال ها
- 119
- امتیاز واکنش
- 2,667
- امتیاز
- 213
- سن
- 42
- زمان حضور
- 2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیرحسین دستهایش را جلوی پایش مشت کرد و به اکراد خیره شد.
اکراد لبخندش را خورد و جام را با دستهای چروکیده و روشنش برداشت و جرعهای نوشید و ادامه داد:
-وقتی وارد سازمانی میشی که آرزوی بودن در اونجا رو یا آرزوی کسب مقام و جایگاه برترش رو در دلت داری، مادامیکه اون افراد و گروه خاص رو ضد خودت تصور کنی و سعی کنی از بیرون به قضیه...
اکراد لبخندش را خورد و جام را با دستهای چروکیده و روشنش برداشت و جرعهای نوشید و ادامه داد:
-وقتی وارد سازمانی میشی که آرزوی بودن در اونجا رو یا آرزوی کسب مقام و جایگاه برترش رو در دلت داری، مادامیکه اون افراد و گروه خاص رو ضد خودت تصور کنی و سعی کنی از بیرون به قضیه...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سیتا | س اکبری نویسنده افتخاری انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: