خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدن سولینا جلوی چشم‌هام به خاکستر تبدیل شد و من نتونستم کاری بکنم. چقدر سخته جلوی چشم‌هات یک نفر پرپر بشه و بدتر از اون اینکه دلیلش تو باشی.
اشک‌هام جلوی دیدم رو گرفتند. دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و بلند شدم و برای اینکه کسی متوجه نشه چقدر حالم خرابه به طرف جنگل دویدم.
کنار یک درخت بید مجنون نشستم و توی خودم جمع شدم که صدای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 14 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
از مبل دور شدم و به سمت یکی از اتاق‌ها که در قهو‌ه‌ای سوخته داشت رفتم و دسته‌اش رو چرخوندم. وارد اتاق شدم که با یک اتاق پر از قفسه‌ی معجون روبه‌رو شدم. روی هر معجون یک اسم نوشته شده بود و هر رنگ توی یک قفسه بود. به چیزی دست نزدم و از اتاق بیرون اومدم. حتما سولینا باید یک اتاق واسه‌ی خواب داشته باشه که داخلش بتونم یک دست لباس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 15 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
«برایان»
هیاهوی مسافرخونه اعصابم رو بهم ریخت و از پشت میز بلند شدم. جان از پله‌های طبقه‌ی بالا پایین اومد و با دیدن من گفت:
-کجا داری می‌ری؟
به گفتن می‌رم بیرون اکتفا کردم و از مسافرخونه بیرون زدم. نفس عمیقی کشیدم و هوای خنک رو به داخل ریه‌هام بردم. بی‌هدف توی بازارهای شهر می‌چرخیدم و گه گاهی به چند تا مغازه نگاه می‌کردم. فکرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 14 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
این داستان اصلا قانعم نکرد! چطور یکی نجاتش داده اون هم بی هیچ چشم داشتی؟! یا مهدیه داره چیزی رو مخفی می‌کنه و یا چیزی هست که ما خبر نداریم.
-دروغ که نگفتی؟
مهدیه با عصبانیت بلند شد و مشتش رو روی میز کوبید که لیوان‌های نوشیدنی ریختند و بعد به سمت اتاق‌ها رفت.
دنیل هم بعد از اینکه مهدیه رفت گفت:
-یکم عوض شده!
جان هم گفت:
-بعد از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 11 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
اخم‌هام رو توی هم کشیدم. بلند شدم و دست کامیلا رو گرفتم که بقیه سرشون رو به سمت ما چرخوندند. کامیلا برگشت. نگاهم کرد و لبخندی زد که دستم شل شد.
یک نگاه به کامیلا و یک نگاه به اون اشخاص‌ ناشناس کردم و با این فکر که امکان داره اون افراد خانواده‌ش باشند، دستش رو ول کردم.
جان بلند شد و کنارم ایستاد و به کامیلا گفت:
-اون‌ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 13 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
«مهدیه»
کنار یک رودخونه ایستادیم تا کمی استراحت کنیم و آب بخوریم. الکس آبی به صورتش زد و زیر سایه‌ی درختی نشست. من هم مشتی پر از آب کردم و توی صورتم زدم که حالم جا اومد. از رودخونه فاصله گرفتم و روی سبزه‌ها نشستم. چشم‌هام رو آروم بستم که باد خنکی وزدید و گرمای پوستم رو از بین برد. چشم‌هام رو باز کردم که متوجه شدم من جای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 12 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
-پدر، چطور روح خواهر رو به آرامش برسونم؟
-اون روح بخاطر حسرت‌های اِوانا بوجود اومده.
وقتی حرف‌های پدر تموم شدند بلند شدم که پدر هم بلند شد.
-احتمالا این آخرین دیدار ماست.
دیگه ازش متنفر نبودم، اون پدرم منه و تا ابد دوستش خواهم داشت. بـ*ـغلش کردم و گفتم:
-پدر من و مامان همیشه دوستت داریم.
-من هم دخترم.
باد خنکی وزید و چشم‌هام رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 12 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی روی صورتم نشست و از جا بلند شدم. صدای برایان بالا رفت و گفت:
-چه بلایی سرش آوردی؟
مردم که متوجه جادو شده بودند ایستاده و ما رو نگاه می‌کردند. مهدیه‌ی قلابی جلو اومد و داد زد:
-تو کی هستی؟ با کامیلا چیکار کردی؟
در جوابشون گفتم:
-آزادش کردم.
یک لحظه نگاه برایان رنگ تعجب گرفت. الکس که متوجه اون دختر قلابی شد کمی نزدیک اومد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 12 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
تعجب رو می‌شد از توی چشم‌هام خوند. اصلا انتظار نداشتم که برایان حرفم رو باور کنه!
دنیل نگاه عمیقی بهم انداخت و بعد به مهدیه‌ی قلابی که از خشم در حال قرمز شدن بود نگاه کرد و رو به برایان گفت:
-از کجا مطمئنی؟
برایان دست کرد توی جیب شلوارش و در جواب گفت:
-من پوزخند‌های مهدیه رو می‌شناسم. علاوه بر اون همون‌طور که خودش هم گفت اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 14 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,730
امتیاز
213
سن
19
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
همراه الکس از چند کوچه پیچ در پیچ گذشتیم و روبه‌روی یک درِ چوبیِ قدیمی ایستادیم. الکس حواسش رو جمع کرد و بعد در رو باز کرد و وارد شد. من هم پشت سرش وارد شدم و در رو بستم.
اطراف رو نگاه کردم. چشمم روی برایان که گوشه‌ای نشسته بود و دست به سـ*ـینه ما رو نگاه می‌کرد ثابت موند.
من درمورد برایان خیلی اشتباه کردم؛ در حالی که اون هم هیچی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 12 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا