خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
کامیلا بعد چند دقیقه خوابش برد. نگاهی به چهره‌ی معصومش انداختم، کامیلا بیش از حد شبیه اون بود. مخصوصاً موهای آبی‌اش و معصومیت توی چهره‌اش، بلندش کردم و گذاشتمش تا یکم راحت بخوابه.
از چادر بیرون اومدم و نگاهی به آسمون که ابرهای طوفانی در حال نزدیک شدن بهم بودند کردم. باید از این جا بریم و بعد از طوفان برگردیم، وگرنه ممکنه توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 15 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
«مهدیه»
وقتی که بدنم و موهام خشک شدند از روی ماسه‌ها بلند شدم تا دنبال بقیه بگردم.
کنار ساحل یک جنگل خیلی بزرگ قرار داشت که به نظر جای خوبی واسه‌ی چادر زدن بود. حتما جان و بقیه هم به اون جا رفتند. با این فکر به سمت جنگل راه افتادم؛ اما هنوز چند قدم نرفته بودم که توی پام احساس سوزش بدی رو حس کردم و با درد پام رو بالا آوردم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 15 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
سوزش پام امونم رو بریده بود؛ ولی وقتش رو نداشتم که ببینم چی شده، الان مهم‌ترین چیز خلاصی از دست این گرگ‌ها بود. گرگ آلفا بهم نزدیک شد و آماده‌ی حمله بود که صدای گرومپ گرومپی توی محوطه پیچید. پوفی کشیدم و به سمت عمیق‌ترین قسمت جنگل که ازش صدا می‌اومد خیره شدم. چند لحظه بعد سه تا درخت خیلی بزرگ که می‌تونستند از ریشه‌هاشون برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 14 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
حدود یک ساعتی بود که بهوش اومده بودم و خودم رو توی یک کلبه‌ی درب و داغون دیدم. هیچ کس توی کلبه نبود و به نظر می‌اومد کسی این جا زندگی نمی‌کنه. نمی‌دونم که چطور اومدم این جا و اینکه چه بلایی سرم اومده. هیچ چیزی رو به خاطر ندارم و انگار که نیمی از خاطراتم پاک شده باشند احساس گیجی می‌کردم. بخاطر دردی که توی کمر و پام بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 14 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکی از ابروهام رو بالا دادم و با تعجب گفتم:
-زن دانا دیگه کیه؟!
زن برگشت و نگاهش سر تا سر مملو از تعجب بود، با همون تعجب گفت:
-ببینم نکنه تو اهل آندلس نیستی؟ بیگانه‌ای؟! چطور من رو نمی‌شناسی؟!
-خب می‌شه گفت بیگانه‌ام و اینکه کلا اهل این دنیا نیستم.
تندی دستم رو روی دهنم گذاشتم و با ترس به اون زن خیره شدم. وای من چطور تونستم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 13 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
با تعجب و بهت گفتم:
-واقعا انقدر تابلو‌ام؟
سولینا سرش رو تکون داد. پس حسام همیشه این طوری متوجه حالم می‌شد! با یادآوری روزهای خوبی که با حسام و مامان داشتم لبخند محوی روی صورتم نمایان شد. چقدر دلم براشون تنگ شده؛ برای روزهایی که با هم می‌رفتیم خرید و حسام رو مجبور می‌کردم که کل حقوقش رو خرج کنه، آخ که چه کیفی می‌کردم. قطعا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 12 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
سولینا سوتی زد که در عرض یک دقیقه یک دسته گرگ با سرعت به سمتمون اومدند، کمی عقب رفتم که سولینا دستم رو گرفت. گرگ‌ها جلومون ایستادند و من با کمی دقت فهمیدم این‌ها همون گرگ‌هایی بودند که سعی داشتند من رو بخورند!
نکنه سولینا بخواد من رو به اینا بده تا من رو بخورند؟! با این فکر با وحشت به سولینا نگاه کردم؛ اما اون فقط جوابش یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 12 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
-چی می‌خوای بگی؟!
سولینا نگاهی به رابرت و الکس کرد که اون ها بلند شدند و از پیشمون رفتند. وقتی که الکس و رابرت از دیدم پنهون شدند برگشتم و با گیجی به سولینا نگاه کردم. سولینا دستم رو گرفت و پشت کلبه برد.
اخم‌هام رو توی هم کشیدم و گفتم:
-چی شده؟ داری نگرانم می‌کنی!
سولینا کمی دور خودش چرخید و با استرس گفت:
-من می‌خوام کمک خیلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 15 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
پادشاه این خبر خوب رو به همه داد؛ اما هر جا که خوبی وجود داره قطعا یک نیروی شر هم وجود داره.
سولینا پشتش رو بهم کرد و ادامه داد:
-شیاطین متوجه شدند که اگه اون دختر رو از بین ببرند می‌تونند صاحب آندلس بشن، پس با جمع کردن نیروهاشون طلسمی رو روی دختر پادشاه گذاشتند.
دستم رو گذاشتم رو دهنم و هینی کشیدم. سولینا سرفه‌ای کرد و ادامه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 13 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشک‌هام رو پاک کردم، من الان نباید خودم رو ببازم؛ حتی اگه پدر من اریک باشه باز هم من مهدیه‌ام، دختر مامان مریم! کسی که باید دوست‌هاش رو نجات بده!
پوست سولینا درحال داغ شدن بود و من نمی‌تونستم کاری جز اینکه به آخرین خواسته‌اش گوش بدم بکنم.
-اون موقع‌ها تو کوچیک بودی و پدرت دلش نیومد که تنهات بذاره... اون موند؛ ولی وقتی تو دیگه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 17 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا