- عضویت
- 13/3/20
- ارسال ها
- 144
- امتیاز واکنش
- 2,730
- امتیاز
- 213
- سن
- 19
- زمان حضور
- 10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
کامیلا بعد چند دقیقه خوابش برد. نگاهی به چهرهی معصومش انداختم، کامیلا بیش از حد شبیه اون بود. مخصوصاً موهای آبیاش و معصومیت توی چهرهاش، بلندش کردم و گذاشتمش تا یکم راحت بخوابه.
از چادر بیرون اومدم و نگاهی به آسمون که ابرهای طوفانی در حال نزدیک شدن بهم بودند کردم. باید از این جا بریم و بعد از طوفان برگردیم، وگرنه ممکنه توی...
از چادر بیرون اومدم و نگاهی به آسمون که ابرهای طوفانی در حال نزدیک شدن بهم بودند کردم. باید از این جا بریم و بعد از طوفان برگردیم، وگرنه ممکنه توی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: