خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شب شده بود که به سرزمین اژدها رسیدیم. برایان بعد از پیاده کردن من، تبدیل به انسان شد و با هم به طرف قصر بزرگی که برای سرزمین اژدها بود حرکت کردیم.
چیه؟ نکنه انتظار داشتید شب‌ها روی زمین بخوابند؟! نه بابا از این خبرها نیست، این تبدیل شونده‌ها برای خواب به حالت انسانی بر می‌گردند و توی این قصر می‌خوابند، البته این قصر شاه و ملکه هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 26 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم و به سمت حموم گوشه اتاق رفتم. از وقتی توی این دنیا اومدم، حموم نرفته بودم.
بالاخره بعد یک ساعت از حموم دل کندم و بیرون اومدم و به سمت کمدی که گوشه اتاق قرار داشت رفتم و بازش کردم. داخل کمد دنبال یک لباس راحت گشتم تا بپوشم، اما چشمم به یک پیراهن آبی نفتی که عین لباس پرنسس‌ها بود افتاد؛ ولی با این تفاوت که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 22 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
-برایان خواهش می‌کنم!
-امکان نداره! این کار که بچه بازی نیست مهدیه، تازه ممکنه والدینش الان دنبالش بگردند.
پام رو به زمین کوبیدم و با لجاجت گفتم:
-اگه خانواده‌ای نداشته باشه چی؟‌ تو انقدر بی رحم نیستی که بزاری این طفل معصوم تنها و بی کس بمیره!
برایان پوفی کرد و دستش رو توی موهای مشکیش کشید، تازه فهمیدم که هر وقت برایان از یک چیزی حرصش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 27 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
با حرص به برایان و کامیلا که داشتند دستم می‌ا‌نداختند نگاه کردم.
-بس کنید دیگه!
برایان همون‌طور که از خنده قرمز شده بود گفت:
‌-کامیلا نمی‌دونی که، وقتی بردمش به سرزمین اژدها چقدر گریه کرد، یعنی سوژه ای بودها!
و بعد شروع به خندیدن کردند. دست کامیلا رو گرفتم و دست هام رو دورش حلقه کردم و با حرص گفتم:
-عزیزم به این گوریل توجه نکن، همه‌ش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 23 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
همه جا تاریکه و چیزی نمی‌بینم. اصلا من کجام؟! مگه نباید الان پیش کامیلا باشم؟!
انگار توی هوا معلق بودم که ناگهان همه جا سفید شد. یک نفر رو از دور دیدم، یک مرد که لباس سفیدی پوشیده بود و چهره‌اش معلوم نبود؛ ولی خیلی آشنا می‌زد. ناگهان مرد غیب شد و ‌بجاش یک دختر ظاهر شد،
دختری با موهای بلند به رنگ آبی و صورتی که یک لباس کرمی رنگ از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 21 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
«دنیل»
بعد از اینکه مهدیه آدرس رو داد، از خونه‌ی لیام بیرون زدم تا دنبال برایان و جان بگردم.
به آدرسی که مهدیه داده بود رسیدم؛ ولی انقدر شلوغ بود که بعید می‌دونستم بتونم پیداشون کنم.
به اطراف نگاه کردم که چشمم به برایان و جان خورد. برایان کنار فواره‌ی مرکز شهر نشسته بود و سرش رو با دوتا دست‌هاش گرفته بود، جان هم به نظر کلافه می‌اومد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 24 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
«مهدیه»
دوباره همون‌ جا بودم و فضا همه‌اش سفید بود. اون مرد ردا پوش از دور به سمتم می‌اومد. هرچی نزدیک‌تر می‌شد تشخیص صورتش سخت‌تر می‌شد. اومد و توی دو قدمیم ایستاد.
-مهدیه مراقب باش!
عجیب صداش آشنا می‌زد.
-منظورت چیه؟ چرا نمی‌تونم صورتت رو ببینم؟!
-واقعا عجولی!
ناگهان انگار که مرد ردا پوش ترسید.
-مهدیه داره میاد سراغت، مراقب باش!
-کی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 24 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دهن باز به برایان نگاه کردم.
-من کجا زیاد حرف می‌زنم؟!
برایان با بی‌تفاوتی نگاهی بهم انداخت و به داخل جنگل رفت. یعنی بگم حرصم نگرفت دروغ گفتم، داشتم از حرص می‌سوختم! دنیل با خنده دستی روی شونه‌ام گذاشت.
-بهتره بریم.
داخل جنگل واقعا ترسناک بود! درخت‌ها توی هم پیچیده شده بودند و اجازه‌ی عبور نور خورشید رو نمی‌دادند. صدای هو ‌هوی باد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 23 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشک‌هام یکی یکی راه خودشون رو باز کردند و صورتم رو خیس کردند.
-چطور تونستی برایان؟ من بهت اعتماد داشتم. من...
با شنیدن صدای دنیل حرفم ناتموم موند. اشک‌هام رو پاک کردم، نباید بفهمند که خرد شدم.
به سمت دنیل رفتم و سعی کردم که لبخند بزنم؛ ولی نمی‌دونم موفق شدم یا نه!
-هی پسر پس بالاخره بیدار شدی؟!
دنیل از جاش بلند شد و به اطراف نگاه کرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 23 نفر دیگر

آلیسا

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/3/20
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
2,729
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
10 روز 23 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
جان از جاش بلند شد و با شوک به سمت برایان رفت و پرسید:
-برایان... مهدیه راست می‌گه؟!
اما جواب برایان فقط سکوت بود‌. دیگه نتونستم اون محیط رو تحمل کنم و از خونه بیرون زدم. نمی‌دونستم به کجا می‌رم فقط می‌خواستم از اونجا دور بشم. منِ احمق رو بگو که فکر می‌کردم برایان مثل بقیه نیست و واقعا بهم اهمیت می‌ده؛ ولی با این کارش بهم فهموند که من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آندلس | آلیسا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Ghazaleh.A، MĀŘÝM و 24 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا