مشاعره با حرف ت

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه‌تر برانگیزد
***
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
***
تو شمع انجمنی یک‌زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
***
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم
«حافظ شیرازی»

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
***
تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی
یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی
***
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
«حافظ شیرازی»

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده می‌روم و همرهان سوارانند
***
ترک عاشق کش من سرخوش برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
«حافظ شیرازی»
***
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل‎‌خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم…
«نیما یوشیج»

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تو به سخن تکیه کنی، من بکار
ما هنر اندوخته ایم و تو عار
«پروین اعتصامی»
***
تا تغافل دارم از وضع جهان آسوده ام
چشم پوشیدن بساط آرایی خواب من است
«بیدل دهلوی»
***
تو را خدای ز بهر بقا پدید آورد
تو را و خاک و هوا و نبات و حیوان را
«ناصر خسرو»

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تا کمان وحشتم در قبضۀ وارستگی ست
دورگردیها ز مردم تیر پرتاب من است
«بیدل دهلوی»
***
تا چون چنار مشرق آتش نگشته ای
کوتاه دار دست ازین آب سـ*ـینه تاب
«صائب تبریزی»
***
تنگۀ زرگر بیابی صدهزار
یک حقیقت فهم کن در زر نگر
«شاه نعمت الله ولی»

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تخمی چو کشت دهقان آبیش می دهد
تخم عمل تو نیز چو کاری ببار اشک
«فیض کاشانی»
***
تابش حسن تو در کعبه و بتخانه فتاد
آتش عشق تو، بر محرم و نامحرم زد
***
تا صبا شانه بر آن زلف خم اندر خم زد
آشیان دل صد سلسله را، برهم زد
«شاطر عباس صبوحی»

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تو را تن تو چو بند است و این جهان زندان
مقر خویش مپندار بند و زندان را
«ناصر خسرو»
***
تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب
جهود و گبر و ترسا و مسلمان
«عنصری»
***
تا هست آب در جگر و چشم تر بسر
بر کردهای خویش بزاری ببار اشک
«فیض کاشانی»

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تو سخن می گویی و خوبان عالم خامشند
لشکری خاموش به چون هست سلطان در سخن
«سیف فرغانی»
***
تو عالمی و علمدار تو ست شیطانی
تو عِلم گوی که شیطان شود ز تو مقهور
«حکیم نزاری»
***
تا عیار عشق عیاران پدید آرند باز
زرگران نه فلک در مرد پالایی شدند
«سنایی غزنوی»

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تا زُهره و مَهْ در آسمان گشته پدید
بهتر ز میِ ناب کسی هیچ ندید
«خیام»
***
تخم اشکی به کف پای کسی خواهم پخت
آرزو مژده ده اوج ثریای من است
«بیدل دهلوی»
***
تا نمود او ناردان و ناردان از روی و لـ*ـب
اشک من چون ناردان شد، جان من چون ناردان
«ازرقی هروی»

~ریحانه رادفر~ · 18/8/21

تو آفتاب منیری چو آفتاب سپهر
چهار بالش ملک از تو زیب و فر گیرد
«سلمان ساوجی»
***
تو را چون معنیی در خاطر افتد
که در سلک معانی نادر افتد
«جامی»
***
تو خوش به دولت خواب کن گر پاسبانی بایدت
من از دعای نیم شب گردون پر از لشکر کنم
«وحشی بافقی»

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کپیست انجمن رمان ۹۸

کپیست انجمن رمان ۹۸

کپیست انجمن رمان ۹۸

کپیست انجمن رمان ۹۸

کپیست انجمن رمان ۹۸

کپیست انجمن رمان ۹۸

کپیست انجمن رمان ۹۸

کپیست انجمن رمان ۹۸

کپیست انجمن رمان ۹۸

کپیست انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین