خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و نه
به او نگاه کردم. داشت عاشقانه مادرش را که برایمان بـ*ـو*سه حواله می‌کرد، نگاه می‌کرد. فاصله قدیمان زیاد بود، به پایین نگاه کرد. لبخندش فرق داشت انگار، رنگ قدردانی گرفته بود! به چشمانم نگاه كرد و گفت:
- تمام عمر مدیون شمام، این لحظه‌ها برای من ارزشمنده، ببین چقدر همه خوشحالن! همه زندگیم فدای خنده‌های مادرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Afshin Javan، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفتاد
***
صبح آماده شدم برای رفتن به خانه عمو پرویز. به اتاقم نگاه کردم، تقریباً خالی شده بود و من روز دیگر مسافر خانه‌ای دیگر بودم. خانه‌ای که برای رفتن به آن‌جا هیچ هیجانی در من وجود نداشت! صدای زنگ خانه‌امان آمد. نفس نفس افتادم، نفسم گرفته بود انگار! نمی‌دانم چرا، ولی دلهره بدی به من وارد شد! خود را در آینه نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Afshin Javan، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و 3 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفتاد و یک
او بی‌تفاوت گفت:
- من واقعاً نمی‌تونم از شما متنفر باشم! شايد اولش حسم بهتون تنفر بود، حداقل تا قبل از خواستگاری، ولی خوب اون شب متوجه شدم شما هم دچار تصميم عظيمی‌ها شدين. من از شما متنفر نيستم، چون شما به خاطر مادرم فداکاری کردین. ممنون دار شما هستم؛ ولی خوب حقیقتاً هيچ علاقه‌اي بين ما نيست و من اصلا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفتاد و دو
به بيمارستان كه رفتيم. تمام آزمایش‌ها و سونگرافی‌های زن عمو نشان از خط پایان او بود. از ظهر تا نیمه شب او حتی یک‌بار هم با من صحبت نکرده بود! هر بار که می‌پرسیدم کاری هست فقط یک نه کوتاه می‌گفت. نمی‌دانم چرا ولی حس می‌کردم دلش می‌خواهد از من فرار کند! مادرش که به اتاق خصوصی منتقل شد او تمام وقت فقط به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Afshin Javan، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn و 2 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفتاد و سه
خیره به دنیای بیرون سرد و بی‌روح گفت:
-جالبه! دبی که بود با شما تماس می‌گرفت؟ آخه خونتون جوری باهات حرف می‌زد که انگار درجریان همه چیز هستی؟
پس ذهنم به تو چه‌ای حواله‌اش كردم و گفتم:
- بنده خدا هر دو روز یک‌بار از دبی ارتباط تصویری می‌گرفت.
بدون نگاه به من با خونسردی گفت:
- باریک‌الله احسان! چی‌ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفتاد و چهار
تا گرفتن دوش مختصری مادرم هم سوپ خوشمزه‌ای برای زن عمو پخته بود. در آشپزخونه که مشغول خوردن کمی سوپ بودم مادرم مدام از شگردهای همسر داری می‌گفت، گاهی خنده‌ام می‌گیرفت، گاهی کلافه می‌شدم؛ ولی اعتراض نمی‌کردم. لباس‌هایم را پوشیدم. خواستم با پدرم تماس بگیرم تا مرا خانه عمو ببرد که تلفن همراهم زنگ خورد. به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفتاد و پنج
بی‌تفاوت به احسان گفتم:
- چند لحظه پسر عمو ساکت باش، جواب سوالی نکن تا حرفم تموم بشه. من که گفتم اگه نخواستی قبول نکن. ببین الان شما و عاطفه هم دیگه رو می‌خواین، گیرم که زود ازدواج کردین و رفتین تهران، اصلاً براتون مهم نباشه که خانواده طردتون کنن و کاری کنی که خانواده عاطفه پاشون رو خونتون نذارن. خیلی خوب باشه، این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدایی فحش و ناسزا و داد و بیداد در حیاط بلند شد! من ترسیده گوش‌هایم را گرفتم، زن عمو خونسرد گفت:
- نترس دخترم، یه زنگ بزن بابات و داداشات بیان این بساط رو جمع کنن. ما آبرو داریم توی محل، ای بیچاره خواهرم و بخت سیاهش! تو هم نترس این‌ها رو من می‌شناسم، دو ریال پول بندازن جلوشون ساکت می‌شن؛ وگرنه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون نگاه به من گفت:
- من شما رو دختر عاقلی دیدم، می‌خوام عاقلانه به حرف‌هام گوش بدی و قضاوتم نکني! انقدر داغون هستم که واقعاً نمی‌تونم زیاد توضیح بدم!
سرم به زیر بودم و با انگشتانم بازی می‌کردم، هیچ نگفتم. نفسی گرفت و شروع کرد به خورد کردن من...
- می‌دونی که خانواده رفتن تهران و طبقه بالا رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
و او ضربه کاری را به من زد! او رسماً گفت که هنوز به آنا علاقه دارد و نمی‌تواند از فکرش خارج شود! با غروری شکسته به آشپزخانه رفتم، خودم را مشغول آشپزی کردم. کسی به آشپزخانه آمد و من درحال سرخ کردن پیاز بودم. برنگشتم، خودم را مشغول نشان دادم. صندلی آشپزخانه عقب رفت و من به هوای این‌که او است به کارم ادامه دادم....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا