- عضویت
- 24/11/19
- ارسال ها
- 313
- امتیاز واکنش
- 1,888
- امتیاز
- 228
- محل سکونت
- اصفهان
- زمان حضور
- 5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و نه
به او نگاه کردم. داشت عاشقانه مادرش را که برایمان بـ*ـو*سه حواله میکرد، نگاه میکرد. فاصله قدیمان زیاد بود، به پایین نگاه کرد. لبخندش فرق داشت انگار، رنگ قدردانی گرفته بود! به چشمانم نگاه كرد و گفت:
- تمام عمر مدیون شمام، این لحظهها برای من ارزشمنده، ببین چقدر همه خوشحالن! همه زندگیم فدای خندههای مادرم...
به او نگاه کردم. داشت عاشقانه مادرش را که برایمان بـ*ـو*سه حواله میکرد، نگاه میکرد. فاصله قدیمان زیاد بود، به پایین نگاه کرد. لبخندش فرق داشت انگار، رنگ قدردانی گرفته بود! به چشمانم نگاه كرد و گفت:
- تمام عمر مدیون شمام، این لحظهها برای من ارزشمنده، ببین چقدر همه خوشحالن! همه زندگیم فدای خندههای مادرم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: