خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه
بهار بچه نبود و این کلمه تیر خلاص را زد! ایستاد! بهار قاطع و محکم ایستاد و گفت:

- ببخشید من موافق این ازدواج نیستم، شما هم که مشخصه هیچ علاقه‌ای به این ازدواج ندارین؛ پس یه طلاق به آمار طلاق اضافه نکنیم. مشخصاً به خاطر دل ديگران اين‌جا هستين، پس بخاطر خودتون و خودم جواب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و یک
بهار با تعجب خیره به پدرش بود. در پس ذهنش گفت نکند پدرم دیوانه شده! با التماس گفت:
- بابا از من بدش میاد! از چشم‌هاش این رو خوندم! هیچ نقطه روشنی توی چشم‌هاش نسبت به من نداره! چرا اجبارم می‌کنید؟!
حاج...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و دو
بهار از خجالت حرف امیر به دامنش چنگ زد. امیر متوجه این موضوع شد و گفت:
- معذرت می‌خوام فکر کنم خیلی باز صحبت کردم! اثرات پونزده سال نبودنم در ایرانه، من رو ببخشین؛ ولی خواستم کامل حرفم رو بزنم.
بهار جوابی نداد. حتی نمی‌فهمید امیر دقيقا چه می‌گوید، در پس ذهنش مراسم سوگواری برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، !Shîma! و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و سه
«بهار»
چادر نمازم را جمع کردم. نماز شب هم‌دلم را آرام نکرد. خودم را مشغول ترجمه یک مقاله کردم. صدای زنگ آیفون خانه نشان از این بود که ساعت 6 صبح شده و او برای آزمایشگاه به دنبالم آمده. به‌مانند شکست خورده‌ها از سالن گذشتم و سلام و با اجازه‌ای کوتاه به پدرو مادرم گفتم. لحظه‌ای بی‌رحمانه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و چهار
با سکوت کامل به سمت پاساژی برای خرید رفتیم‌. هنگام انتخاب حلقه او به فروشنده طلا فروش گفت
سینی انگشتر را بیاورد و من بدون هیچ دقتی اولین انگشتر را که در دست کردم و بدون نظرخواهی از او انتخاب کردم و او از طلافروش خواست که حلقه مردانه‌اش را هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و پنج
«سعید»
احسان با دو پرس ماهی به ویلا آمد. هرچه گفتم چه چیزی می‌داند که من در جریان نیستم سکوت کرد و یاوه‌گویی می‌کرد. یک دوش مختصر گرفت و پیشنهاد داد به ساحل برویم. ساحل خلوت بود، تقریباً به‌ جز من و احسان هیچ‌کسی نبود! روی ماسه‌های دریا نشستیم؛ تا خواستم بگویم جریان چیست خودش شروع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و شش
احساس کردم لبه پرتگاه ایستاده‌ام و فاجعه‌ای در راه است!
- حرف بزن لعنتی، دارم سکته می‌کنم!
- خونسرد باش داداش می‌گم برات. ببین راستش چطوری بگم؟! عمه فهیمه و کیارش پدرت پری و فاضل و یک هفته قبل از عقد دور می‌زنن.
یا خدا چه می‌شنیدم؟! یعنی آنها؟ با تعجب گفتم:
- چی؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و هفت
خدمت‌کار خونه وقتی پری از مدرسه برمی‌گرده نامه رو می‌ده پری، طفل معصوم پري از همه جا بی‌خبر فکر می‌کنه حتماً کیارش نامه فدایت شوم نوشته براش، می‌ره توی اتاقش و بدون این‌که به کسی بگه پاکت رو باز می‌کنه، توی نامه نوشته‌شده بوده:
- پری من هیچ علاقه‌ای به تو ندارم! همیشه از تو متنفر بودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و هشت
خبر می‌برن روستا که کیارش مرده. پدر و مادر کیارش حتی نمی‌رن جنازه پسرشون رو تحویل بگیرن، هیچ مراسمی هم براش نمی‌گیرن و همون تهران فهیمه تک و تنها خاکش می‌کنه. سرهنگ هم می‌بینه دخترش بی‌پناه شده و هرچقدر هم خطا کار باشه نباید یه زن جوون رو تنهاش بذاره، یه وکیل می‌فرسته تهران تا برای فهیمه یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و نه
سعید شکست خورده با آواری از حقایق تلخ و باور نکردنی به تهران بازگشت. نمی‌دانست دقیقاً باید چه عکس‌العملی نشان دهد! ماجرای آبروی مادرش بود و سیاوش همسر مادرش از این ماجراها هیچ نمی‌دانست، اما نه دلش می‌خواست مادرش را ببیند، نه به خاطر قسمی که به احسان داده بود می‌توانست در این مورد به کسی حرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا