خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر چشمش به بهار بود و بهار چمانش را بسته بود و سرش را تکیه بر دیوار داده بود. بهار نمی‌دانست چطور باید موضوع جدایی را با خانواده‌اش مطرح کند. امیر بخاطر بد صحبت كردن با آنا پشيمان بود، کمی آرام‌تر گفت:
- آنا ما دوماه باهم بویم! من مطمئنم که اصلاً..
آنا جیغ کشید:
- امیر خفه شو! می‌خوای بگی این بچه از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهار صورتش از فشار عصبی کبود شده بود! امير ترسيده گفت:
- بهار صورتت کبود شده! تو رو خدا بريز بيرون هرچی توی دلته دختر، صبر كن می‌رم برات آب بیارم.
بهار خیره به دیوار روبه‌رویش بود. دلش نمی‌خواست صدای نحس امیر را بشنود، حداقل حالا نه! امیرحسین سریع یک لیوان آب برای بهار آورد و ناباورانه دید که بهار هنوز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهار دلش خواست فریاد بزند، ناسازا بگویید، اما چشمش را به پشت سر امیر حسین داد و طعنه‌وار گفت:
- ولی این‌جور که مشخصه عشقتون الان به بار نشسته عواقبش دنبالتون...
امیر دست روی زانوهای بهار گذاشت و ملتمسانه گفت:
- تو رو به خدا طعنه نزن که حق داری که می‌زنی؛ ولی این رو بدون تو الان همسر من هستی، هزار تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، Afshin Javan، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر پشت سر بهار رسید، اختر چشم و ابرویی نازک کرد و گفت:
- امیر مادر چرا لباست رو عوض نکردی؟! خوب دیگه ولش کن، بیا بشین تا شام بخوریم.
بهار خونسرد روی یکی از صندلی‌ها نشست و امیر خجالت زده و سر به زیر کنار بهار نشست. مادر اختر باز به ظاهر بهار غرید:
-این چیه سرته بهار! واسه چی روسری سرته؟ مشتی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر دو از سرهنگ و اختر خداحافظی کردند و آن دو حدس زدن ماجرای ناراحت کننده‌ای وجود دارد. امير و بهار كه به حیاط که رفتند، امیر گفت:
- بهار خیلی خسته‌ام، اصلاً نمی‌دونم الان کجا به درد حرف زدن می‌خوره! کلید سویئت احسان رو دارم، می‌رم پشت امارت توی سویئت احسان باهم حرف بزنیم، کسی هم مزاحممون نیست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
«بهار»
سرم درد می‌کرد، درد برای یک ثانیه‌اش بود! انگار که مشت پشت سر هم به وسط سرم خورده باشد، نمی‌توانستم تمرکز کنم! نمی‌فهمیدم تصمیم درست چیست، به سالن کوچک و زیبایی سویئت احسان نگاه کردم. تمام خانه احسان از نمادهای فوتبالی پر بود و البته عکس‌های قدی بزرگ از چهره خودش! دلم هوای احسان پر شر و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرش را پس صندلی انداخت و گفت:
- چرا با آزمایش آمینوسنتز می‌شه پدر بچه رو معلوم کرد؛ ولی بهار مطمئنم آنا دروغ نمی‌گه!
خوب، خوب! اه حالم بهم می‌خورد از اين همه اطمينانش به آنا! تو نرفته كاليفرنيا دل و دينت را به او می‌بازی، من می‌دانم دكتر قلابی! بی‌احتياط چه رگ گردنش برای آن دختر ورم می‌کند! سوالی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
گيج نگاهم كرد، انگاری حرف هايم را تحليل كرد. خواست حرفی بزند پيش دستی كردم:
- لطفاً يكم دیگه گوش بدين تا حرفم تموم شه، می‌گفتم بالاخره با اصرار خانواده اومدین ایران، به اجبار خواستگاری دختری اومدین که در ظاهر گویا سلیقه شما هم نبود. بگذریم به اجبار عقدر کردین و اومدین تهران و سه هفته تمام سراغی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
خودم؟! به روی صندلی توپی شكلی که او نشسته بود نشستم. حالا نوبت پاس کاری شدن من بود! چشمانم را بستم و گفتم:
- خودم! باشه، پس بشینید تا بگم. من بهار عظیمی دختری که همیشه فکرم اول شدن بودم، همیشه می‌خواستم از همه جلو بزنم، اصلاً یادم نمیاد کی بازنده شدم الان این‌جا احساس یه بازنده رو دارم! من هروقت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اینکه من دعوت نامه داشتم، این‌که احتیاجی به شوهر نداشتم، توی این سه تا کشوری که دعوت شده بودم راحت بدون هیچ مانعی می‌تونستم برم؛ ولی بابا گفت نه بدون شوهر نه! گفتم عموها توی آمریکا روی سرشون می‌ذارن من رو، گفت نه، فقط شوهر و حرمت بابا به من واجب بود، حرفی نزدم. عمو رسول وقتی فهمید اومدی خواستگاریم تعجب کرد، گفت این پسر با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و The unborn
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا