- عضویت
- 24/11/19
- ارسال ها
- 313
- امتیاز واکنش
- 1,888
- امتیاز
- 228
- محل سکونت
- اصفهان
- زمان حضور
- 5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر چشمش به بهار بود و بهار چمانش را بسته بود و سرش را تکیه بر دیوار داده بود. بهار نمیدانست چطور باید موضوع جدایی را با خانوادهاش مطرح کند. امیر بخاطر بد صحبت كردن با آنا پشيمان بود، کمی آرامتر گفت:
- آنا ما دوماه باهم بویم! من مطمئنم که اصلاً..
آنا جیغ کشید:
- امیر خفه شو! میخوای بگی این بچه از...
- آنا ما دوماه باهم بویم! من مطمئنم که اصلاً..
آنا جیغ کشید:
- امیر خفه شو! میخوای بگی این بچه از...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: