آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان 98 | صفحه 6 | رمان ۹۸

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر رمان ۹۸

⁪⁬⁮⁮⁮⁮ ⁪⁬⁮⁮⁮⁮ ⁪⁬⁮⁮⁮⁮

10/11/19

حال اون بچه‌ای رو دارم که مامانش فراموشی گرفته و باهاش بد حرف می‌زنه!

دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸

forum.roman98.com

رمان ۹۸ | دانلود رمان

نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

roman98.com

آخرین ویرایش توسط مدیر: 12/1/21

من می تونم باهات تو کافه بشینم، بگم و بخندم، باهات ساعت ها قدم بزنم،

درد و دل هات رو گوش کنم و هر کمکی از دستم بر بیاد واست انجام بدم

و در قبال این ها چیزی ازت نخوام، در واقع من می تونم یه دوست خیلی خوب واست باشم،

به شرط اینکه تو هیچ وقت حرف از دوست داشتن نزنی، اینجوری کار سخت میشه!

به نظرم اگه یه روز حقیقتا احساس کنی که خودت رو دوست داری

باید نسبت به خودت و کارهایی که انجام میدی متعهد بشی و دربند اصول خاص خودت زندگی کنی،

چه برسه به روزی که با کسی دیگه حرف از دوست داشتن بزنی،

مسئولیت دوست داشتن خیلی سنگینه.

#روزبه معین

دفتر نقاشی آسمون مشکی| *کاربر انجمن رمان98
مجموعه اشعار آشوب دل | *کاربر انجمن رمان 98
متـوسـط - آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان 98
دل نوشته - خاطرات قاتل | * کاربر انجمن رمان 98

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر رمان ۹۸

⁪⁬⁮⁮⁮⁮ ⁪⁬⁮⁮⁮⁮ ⁪⁬⁮⁮⁮⁮

10/11/19

ادامه دادن به دوست داشتنت، خیانته درحق خودم!

دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸

forum.roman98.com

رمان ۹۸ | دانلود رمان

roman98.com

آخرین ویرایش توسط مدیر: 12/1/21

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر رمان ۹۸

⁪⁬⁮⁮⁮⁮ ⁪⁬⁮⁮⁮⁮ ⁪⁬⁮⁮⁮⁮

10/11/19

به خاطر لبخندت به بالاترین قله‌ی جهان رفتم تا گل مورد علاقت رو برات بیارم اما تو، از اون بالا پرتم کردی پایین.

دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸

forum.roman98.com

رمان ۹۸ | دانلود رمان

roman98.com

آخرین ویرایش توسط مدیر: 12/1/21

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر رمان ۹۸

⁪⁬⁮⁮⁮⁮ ⁪⁬⁮⁮⁮⁮ ⁪⁬⁮⁮⁮⁮

10/11/19

بعضی حرف‌ها سنگین‌اند! وقتی به زبان نیاوری روی دلت تلنبار می‌شوند، تبدیل به کینه می‌شوند، به دل‌تنگی، خسته‌گی، حسرت، نفرت و... و در آخر تو را از پای در می‌آورند. این‌گونه است که همه‌ی ما در جوانی پیر می‌شویم.

دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨