خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون درمورد نوشته ها؟:)


  • مجموع رای دهندگان
    28
وضعیت
موضوع بسته شده است.

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
-چیکار می‌کنی؟
-آهنگ گوش می‌دم.
-پس چرا گریه می‌کنی؟ غمگینه؟ اسمش چیه؟!
-صداش رو گوش می‌دم، قول‌های از یاد رفته!
-تو دیوونه‌ای که با وجود اون همه بلایی که سرت آورده باز به فکرشی!
-به فکر حماقت‌های خودمم.
-دیوونه‌ای!
-می‌دونم.


دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 14 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
گاهی وقت‌ها یه آدم وارد زندگیت می‌شه، با خودت می‌گی:
«این هم یکی مثل بقیه!»
با بی‌حوصله‌گی جوابش رو می‌دی، می‌گی:
«بقیه رفتن، این هم صددرصد می‌ره!»
کم‌کم می‌گذره؛ به خودت میای و می‌بینی این قدر باهاش راحتی که همه رازهای زندگیت رو می‌دونه! می‌بینی دقیقاً شده همون آدمی که آرزو داشتی بیاد و زندگیت رو تغییر بده که باهم به شکاف دیوار بخندین، که اگه یکی‌تون بغض کرد اون یکی بزنه زیر گریه. می‌بینی سال‌ها گذشته و اون دوست، همدم، رفیق، خواهر، برادر... یا هرچی که اسمش رو بذاری شده جزئی از خانوادت! شاید حتی از خانوادت هم عزیزتر باشه برات! این جاست که به معجزه ایمان میاری! می‌شه معجزه‌ی زندگیت؛ غیرممکنی که ممکن شد!


دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 13 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک صدا؛ صدای مهیبی از آسمان و دوباره زنده شدن خاطره‌هایت در قلبم! دوباره کشته شدن آرزوهایم! دوباره نداشتنت و دوباره غلتیدن اشک‌هایم بر روی گونه! و من برای بار هزارم می‌میرم و چه‌قدر دردناک است نبودنت!


دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 10 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدایی که بهت می‌گه: "نرو!" صدای من نیست! صدای قلبمه که نمی‌تونم آرومش کنم. پس فکر نکن هنوز منتظر برگشتنتم. جای زخم‌هایی که زدی هنوز خوب نشده، دیگه برنگرد!


دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 8 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
به دنبالت می‌گردم همه جای شهر را، همه‌ی خیابان‌هایی که با هم قدم زدیم! خاطراتت جان می‌گیرند، خودت اما زیر قول‌هایت زدی و رفتی. برگرد! برگرد و حال مرا ببین که چگونه بی تو درحال جان دادن هستم!
برگرد!


دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 8 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
قلبم می‌تپد به امید روزی که دوباره میان ازدحام مردمان شهر ببینمت! به یاد روزهایی که با هم از دردهایمان می‌گفتیم و می‌خندیدیم! به یاد فرداهایی که آرزوهایمان به واقعیت پیوند می‌خورد!
قلبم می‌تپد و من بی تو، فقط نفس می‌کشم!


دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 9 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاش می‌شد در دل خاطرات شیرین گذشته مرگ را تجربه کرد! کاش قبل از عزیزانمان دنیا را ترک می‌کردیم تا غم از دست دادنشان مثل خوره به جانمان ریشه نزند! کاش با دل خوش و لـ*ـب خندان رفت و حسرت لبخند بر دلمان نماند! کاش، این ای کاش‌ها به واقعیت پیوند می‌خورد، نه این که حسرتی شود بر دل‌های سوخته!


دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 9 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز هم صدای شکستن می‌آید؛ انگار باز هم قلبی در خلوتی شکسته است و کسی به آن اهمیت نمی‌دهد. عجیب، بی رحم شده‌ایم! چه راحت دل می‌شکنیم
بی آن که بدانیم آن فرد، دیگر مثل قبل نمی‌شود! بی آن که بدانیم این دل شکستن تاوان دارد! بی آن که بفهمیم شاید در همان لحظه یک نفر را کشته‌ایم!


دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 9 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 6 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,504
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع


دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Amerətāt، LIDA_M، *KhatKhati* و 7 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا