نویسنده این موضوع
ستارهای را مینگرم که زمانی آن ستاره از آن تو بود! حال که نیستی من جای خالیات را با ستارهات پر میکنم.
با او حرف میزنم، درد و دل میکنم، خاطره تعریف میکنم! به خودم که میآیم میبینم صبح شده و ستارهای نیست! من ماندهام و یک صورت خیس از اشکهایی که همدم همیشهگیام شدهاند.
با او حرف میزنم، درد و دل میکنم، خاطره تعریف میکنم! به خودم که میآیم میبینم صبح شده و ستارهای نیست! من ماندهام و یک صورت خیس از اشکهایی که همدم همیشهگیام شدهاند.
دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~*zahra*~ کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: