خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
دل بامید کرم دادم و دیدم ستمت
چه ستمها که ندیدم بامید کرمت؟





دارم آن سر: که بخاک قدمت سر بنهم
غیر ازینم هوسی نیست، بخاک قدمت





تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست
حشمت و خیل بتان در خور خیل و حشمت





لطف تو کم ز کم و جور تو بیش از بیشست
میکنم شکر و ندارم گله از بیش و کمت





عاشق دلشده را موج غم از سر بگذشت
دست او گیر، که افتاده بدریای غمت





رقم از مشک زدی بر رخش، ای کاتب صنع
آفرین بر تو و برخامه مشکین رقمت!





دفتر شرح غمت رفت، هلالی، همه جا
گر چه صد ره ببریدیم زبان قلمت


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
در کوی تو آمد بسرم سنگ ملامت
مشکل که ازین کوی برم جان بسلامت





نتوان گله از جور و جفایی که تو کردی
جور تو کرم بود و جفای تو کرامت





امروز درین شهر مرا حال غریبست
نی رای سفر کردن و نی روی اقامت





شد سیل سرشکم سبب طعنه مردم
توفان بلا دارم و دریای ملامت





«قد قامت » و فریاد مؤذن نکند گوش
آن کس که بفریاد بود زان قد و قامت





ای دل، که تو امروز گرفتار فراقی
امروز تو کم نیست ز فردای قیامت





بی روی تو یک چند اگر زیست هلالی
جان میدهد اینک بصد اندوه و ندامت


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نا دیده میکنی، چو فتد دیده بر منت
جانم فدای دیدن و نادیده کردنت





فردا، که ریزه ریزه شود تن بزیر خاک
برخیزم و چو ذره درآیم ز روزنت





با آنکه رفت روشنی چشمم از غمت
دارم هنوز دوست تر از چشم روشنت





گر میکشی، نمیروم از صید گاه تو
دست منست و حلقه فتراک توسنت





بر دامن تو باده گلگون چکیده است
یا خون ماست آنکه گرفتست دامنت؟





سرخوشی و گردنی چو صراحی کشیده ای
خوش آنکه دست خویش در آرم بگردنت





دیگر ترا چه باک، هلالی، ز دشمنان؟
کان ماه با تو دوست شد و مرد دشمنت


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
اگر از آمدنم رنجه نگردد خویت
هر دم از دیده قدم سازم و آیم سویت





گر بدانم که توان بر سر کویت بودن
تا توانم نروم جای دگر از کویت





سر من خاک رهت باد! که شاید روزی
بر سرم سایه کند سرو قد دلجویت





یا مرا زار بکش، یا مرو از پیش نظر
که ز کشتن بترست این که نبینم رویت





میکشم هر نفس از خط و ز زلفت آهی
آه! بنگر که: چها میکشم از هر مویت!





بعد ازین لطف کن و در دل تنگم بنشین
تا نشستن نتواند دگری پهلویت





ای بابروی تو مایل همه کس چون مه عید
از هلالی چه عجب میل خم ابرویت؟


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت





تن چون موی را خواهم بگیسوی تو پیوستن
بدین تقریب خود را خواهم افگندن بپهلویت





بروی خوبت از روزی که خط بندگی دادم
ز غمهای جهان آزادم، ای من بنده رویت





بدور لاله و گل چون بگلگشت چمن رفتی
خجل شد آن یک از رنگ تو و آن دیگر از بویت





از آن رو بر سر کویت قدم کردم ز فرق سر
که میخواهم نگردد پایمال من سر کویت





خدا را! چون بپایت سر نهم، رخ بر متاب از من
که میل سجده دارم پیش محراب دو ابرویت





نترسم گر بخون ریز هلالی تیغ برداری
ولی ترسم که: آزاری رسد بر دست و بازویت


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
خدا را، تند سوی من مبین، چون بنگرم سویت
تغافل کن زمانی، تا ببینم یک زمان رویت





ز خاک کوی من، گفتی: برو، یا خاک شو اینجا
چو آخر خاک خواهم شد من و خاک سر کویت





تنم زارست و جان محزون، جگر پر درد و دل پر خون
ترحم کن، که دیگر نیست تاب تندی از خویت





بصد تیغ ستم کشتی مرا، عذر تو چون خواهم؟
کرمها میکنی، صد آفرین بر دست و بازویت





پس از عمری اگر یک لحظه پهلوی تو بنشینم
رقیب اندر میان آید، که دور افتم ز پهلویت





میانت یکسر مویست و جان در اشتیاق او
بیا، ای جان مشتاقان فدای هر سر مویت





هلالی را نگشتی، گر سجود از دیدنت مانع
سرش در سجده بودی، تا قیامت، پیش ابرویت


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
مرا بباده، نه باغ و بهار شد باعث
بهار و باغ چه باشد؟ که یار شد باعث





رسیده بود گل، آن سرو هم بباغ آمد
بیار می، که یکی صد هزار شد باعث





نبود ناله مرغ چمن ز جلوه گل
لطافت رخ آن گلعذار شد باعث





اگر بمیکده رفتیم عذر ما بپذیر
که باده خوردن ما را خمار شد باعث





اگر ز کوی تو رفتیم اختیار نبود
فغان و ناله بی اختیار شد باعث





گر از تو یک دو سه روزی جدا شدیم مرنج
که گردش فلک و روزگار شد باعث





قرار در شکن زلف یار خواهم کرد
بدین قرار دل بیقرار شد باعث





بمجلس تو هلالی کشید طعن رقیب
گل وصال تو بر زخم خار شد باعث


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
مشتاق درد را بمداوا چه احتیاج؟
بیمار عشق را بمسیحا چه احتیاج؟





چون جلوه گاه سبزخطان شد مقام دل
ما را دگر بسبزه و صحرا چه احتیاج؟





تا کی بناز رفتن و گفتن که: جان بده؟
جان میدهم، بیا، بتقاضا چه احتیاج؟





چون ما فرح ز سایه قصر تو یافتیم
ما را بفیض عالم بالا چه احتیاج؟





واعظ، ملالت تو ببانگ بلند چیست؟
آهسته باش، اینهمه غوغا چه احتیاج؟





تا چند بهر سود و زیان درد سر کشیم؟
داریم یک سر، اینهمه سودا چه احتیاج؟





دور از تو خو گرفته هلالی بکنج غم
او را بگشت باغ و تماشا چه احتیاج؟


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
بدین هـ*ـوس که: دمی سر نهم بپای قدح
هزار بار فزون خوانده ام دعای قدح





منم، که وقف خرابات کرده ام سر و زر
زر از برای نوشیدنی و سر از برای قدح





بزیر خون من و خون بها نوشیدنی بیار
بگیر جوهر جانم، بده بهای قدح





رسید موسم گشت چمن، بیا سـ*ـاقی
که تازه شد هـ*ـوس باده و هوای قدح





بیاد لعل تو تا کی لـ*ـب قدح بـ*ـو*سم؟
خوش آنکه بـ*ـو*سه بر آن لـ*ـب زنم بجای قدح





هلالی، از قدح می چه جای پرهیزست؟
بیا، که پیر مغان میزند صلای قدح


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ای چشم تو شوخ تر ز هر شوخ
چشم از تو ندیده شوخ تر شوخ





از نام دو چشم خود چه پرسی؟
این فتنه گرست و آن دگر شوخ





بالله! که نزاد مادر دهر
مانند تو نازنین پسر شوخ





مسکین دل عاشقان شکستند
این سنگدلان سیمبر شوخ





ترک سر خویش کن، هلالی
کین طایفه اند سر بسر شوخ


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا