خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
خوشا کسی که درین عالم خراب آباد
اساس ظلم فگند و بنای داد نهاد





بیا، بیا، که از آن رفتگان بیاد آریم
که رفته اند و ازیشان کسی نیارد یاد





مکن اقامت و بنیاد خانمان مفگن
که دست حادثه خواهد فگندش از بنیاد





توانگری که در خیر بر فقیران بست
دری ز عالم بالا بروی او نگشاد





کسی که یافت بر احوال زیردستان دست
بظلم اگر نستاند، خداش خیر دهاد





صنوبرا، تو چه دل بسته ای بهر شاخی؟
چو سرو باش، که از بار دل شوی آزاد





چه خوش فتاد هلالی ببنده خانه عشق
برو غلامی این خاندان مبارک باد!


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
دوش با صد عیش بودی، هر شبت چون دوش باد
گر چو خونم با حریفان باده خوردی نوش باد





هر که جز کام تو جوید، باد، یارب! تلخ کام
هر که جز نام تو گوید تا ابد خاموش باد





سرکشان را از رکابت باد طوق بندگی
حلقه نعل سمندت چرخ را در گوش باد





میگذشتی با لباس ناز و میگفتند خلق:
این قبای حسن دایم زیور آن دوش باد





گه گهی شبها در آ*غو*ش خودت بینم بخواب
دست من روزی ببیداری در آن آ*غو*ش باد





تا هلالی لعل میگون تو دید از هوش رفت
زین نوشیدنی لعل تا روز ابد مدهوش باد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
بیا، بیا، که دل و جان من فدای تو باد
سری که بر تن من هست خاک پای تو باد





دلم بمهر تو صد پاره باد و هر پاره
هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد





ز خانه تا بدر آیی و پا نهی بسرم
سرم فتاده بخاک در سرای تو باد





ترا ببسمل من گر رضاست، بسم الله
بیا، بیا، که قضا تابع رضای تو باد





مقصرم ز دعا در جواب دشنامت
ملایک همه افلاک در دعای تو باد





مباد آنکه رمد هرگز از بلای تو دل
درین جهان و در آن نیز مبتلای تو باد





بدرد خوی گرفتم، دوا نمیخواهم
همیشه در دل من درد بی دوای تو باد





چه لطف بود، رقیبا، که رفتی از کویش؟
بدین ثواب که کردی بهشت جای تو باد





اگر هلالی بیچاره در هوای تو مرد
برای مردن او غم مخور، بقای تو باد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد
فکر دل کن، که مرا دست و دل از کار افتاد





بهتر آنست که چون گل نشوی همدم خار
چند روزی که گل حسن تو بی خار افتاد





میرود خون دل از دیده، ولی دل چه کند؟
که مرا این همه از دیده خونبار افتاد





تا ابد پشت بدیوار سلامت ننهد
دردمندی که در آن سایه دیوار افتاد





گر براه غمت افتاد هلالی غم نیست
در ره عشق ازین واقعه بسیار افتاد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
سایه ای کز قد و بالای تو بر ما افتد
به ز نوریست که از عالم بالا افتد





هر کجا دیده بر آن قامت رعنا افتد
رود از دست دل زار و همه جا افتد





هر که در کوی تو روزی بهوس پای نهاد
عاقبت هم بسر کوی تو از پا افتد





آنکه افتد سر ما در گذر او همه روز
کاش! روی گذر او بسر ما افتد





افتد از گریه تن زار هلالی هر سو
همچو خاشاک ضعیفی که بدریا افتد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
گر ز رخسار تو یک لمعه بدریا افتد
آب آتش شود و شعله بصحرا افتد





بسکه از قد تو نالیم بآواز بلند
هر نفس غلغله در عالم بالا افتد





روز وصلست، هم امروز فدای تو شوم
کار امروز نشاید که بفردا افتد





دارم امید که: چون تیغ کشی در دمِ قتل
هر کجا پای تو باشد سرم آنجا افتد





رفتی از خانه ببازار بصد عشوه و ناز
آه ازین ناز! درین شهر چه غوغا افتد؟





آنکه انداخت درین آتش سوزان ما را
دل ما بود، که آتش بدل ما افتد؟





دل مدهوش هلالی، که ز پا افتادست
کاش در جلوه گه آن بت رعنا افتد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
ترا گهی که نظر بر من خراب افتد
دلم ز بسکه تپد در من اضطراب افتد





دلم بیاد لـ*ـبت هر زمان شود بیخود
علی الخصوص زمانی که در نوشیدنی افتد





تو چون نوشیدنی خوری با رقیب خنده زنان
ز خنده تو نمک در دل کباب افتد





ز بهر جلوه چو خورشید من رود بر بام
بخانها همه از روزن آفتاب افتد





مگو: بدوزخ هجر افگنم هلالی را
روا مدار که بیچاره در عذاب افتد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
چو از داغ فراقت شعله حسرت به جان افتد
چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد





سجود آستانت چون میسر نیست می‌خواهم
که آنجا کشته گردم، تا سرم بر آستان افتد





نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم
کنون ترسم که نقصان در بنای آسمان افتد





به راهت چند زار و ناتوان افتم، خوش آن روزی
که از چشمت نگاهی جانب این ناتوان افتد





تن زار مرا هر دم رقیب آزرده می سازد
چنین باشد، بلی، چون چشم سگ بر استخوان افتد





هلالی آن چنان در عاشقی رسوای عالم شد
که پیش از هر سخن افسانه او در میان افتد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
آب حیات حسنت گل برگ تر ندارد
طعم دهان تنگت تنگ شکر ندارد





ای دیده، تیز منگر در روی نازک او
کز غایت لطافت تاب نظر ندارد





در هر گذر که باشی، نتوان گذشتن از تو
آری، چو جانی و کس از جان گذر ندارد





سگ را بخون آهو رخصت مده، که مسکین
از رشک چشم مستت خون در جگر ندارد





در عشق تو هلالی از ترک سر بسر شد
دیوانه است و عاشق، پروای سر ندارد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
روز عمرم چند، یارب! چون شب غم بگذرد؟
عمر من کم باد، تا روز چنین کم بگذرد





دولت وصلت گذشت و محنت هجران رسید
آن گذشت، امید می دارم که این هم بگذرد





نگذرد، گر سالها باشم براهش منتظر
ور دمی غایب شوم، آید همان دم بگذرد





چون ز درد هجر گریان بر سر راهش روم
گریه من بیند و خندان و خرم بگذرد





مرهمی نه بر دل افگار من، بهر خدا
پیش ازان روزی که کار دل ز مرهم بگذرد





هر که از روی ارادت پا نهد در راه عشق
عالمی پیش آیدش کز هر دو عالم بگذرد





تا کنون عمر هلالی در غم رویت گذشت
عمر باقی مانده، یارب! هم درین غم بگذرد


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا