خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر

من به جای دگر افتادم و دل جای دگر

یک دو روز دگر، از لطف به بالین من آی

که من امروز دگر دارم و فردای دگر

غالبا تلخی جان کندن من خواست طبیب

که به جز صبر نفرمود مداوای دگر

پا نهم پیش، که نزدیک تو آیم، لیکن

از تحیر نتوانم که نهم پای دگر

با من آن کرد، بیک بار، تماشای رخت

که مرا یاد نیاید ز تماشای دگر

اگر اینست پریشانی ذرات وجود

کاش! هر ذره شود خاک بصحرای دگر

پیش ازین داشت هلالی سر سودای کسی

دید چون زلف تو، افتاد به سودای دگر


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
حاش لله! کز رخت چشم افگنم سوی دگر
خوش نمی آید بجز روی توام روی دگر





تازه گلهای چمن خوشرنگ و خوشبویند، لیک
گل رخ ما رنگ دیگر دارد و بوی دگر





زینت آن روی نیکو خال بس، خط، گو: مباش
حسن او را در نمی باید سر موی دگر





کشتن آمد خوی آن بی رحم وز آنم باک نیست
باک از آن دارم که گیرد غیر ازین خوی دگر





روز محشر، کز جفای نیکوان نالند خلق
باشد آن بدخوی را هر سو دعاگوی دگر





هر کرا خاک سر کوی تو دامن گیر شد
کی بدامانش رسد گرد سر کوی دگر؟





دی چو با آن زلف و رخ سوی هلالی آمدی
رفت آرام و قرارش هر یکی سوی دگر


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
با رخ زرد آمدم سوی درت، ای سروناز

یعنی آوردم بخاک درگهت روی نیاز

دولت حسن و جوانی یک دو روزی بیش نیست

در نیاز ما نگر، چندین بحسن خود مناز

عمر بگذشت و شب تاریک هجر آخر نشد

یا شبم کوتاه می بایست، یا عمرم دراز

تاب بیماری ندارم بیش ازینها، ای فلک

یا نسیم روح پرور، یا سموم جان گداز

مردم چشم هلالی پاک می بازد نظر

رو متاب، ای نازنین، از مردمان پاکباز


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
برو، ای نرگس رعنا، تو باین چشم مناز

ناز را چشم سیه باید و مژگان دراز

از گل و لاله چه حاصل؟ من و آن سرو که هست

همه شوخی و کرشمه، همه حسن و همه ناز

آتشین روی من آرایش بزمست امشب

برو، ای شمع، تو در گوشه خجلت بگداز

ای خوش آن دم، که تو از ناز، سوی من آیی!

خیزم و بر کف پای تو نهم روی نیاز

ای که مهمان منی، ساغر و مطرب مطلب

هم باین سوز دل و ناله جان سوز بساز

تو گل روی زمینی و مه اوج فلک

همه حیران جمالت ز نشیب و ز فراز

ای شه حسن، باحوال هلالی نظری

که منم بنده مسکین، تو شه بنده نواز


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
قد تو عمر درازست و سرو گلشن ناز

بیا و سایه فگن بر سرم، چو عمر دراز

ز گریه، بی تو، مرا بسته بود راه نظر

تو آمدی و نظر می کنم بروی تو باز

چراغ عشرت من مرد و بر تو ظاهر نیست

بیا، که پیش تو، روشن کنم بسوز و گداز

ز آسمان و زمین فارغیم، در ره عشق

درین سفر چه تفاوت کند نشیب و فراز؟

بروی زرد هلالی ز روی ناز مبین

که از جهان بتو آورده است روی نیاز


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
یار من، وه! که مرا یار نداند هرگز

قدر یاران وفادار نداند هرگز

خوش طبیبیست مسیحا دم و جان بخش ولی

چاره عاشق بیمار نداند هرگز

دردمندی، که چو من، تلخی هجران نچشید

لـ*ـذت شربت دیدار نداند هرگز

ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی ترا

هیچ کس قیمت و مقدار نداند هرگز

تا رخت هست کسی کی طرف گل بیند؟

مگر آنکس که گل از خار نداند هرگز

درد خود با تو چه گویم؟ که دل نازک تو

حال دلهای گرفتار نداند هرگز

از هلالی مطلب هوش، که آن سرخوش خراب

شیوه مردم هشیار نداند هرگز


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
از آن چه سود که نوروز شد جهان افروز؟
که بی تو روز و شب ما برابرست امروز





اگر بقصد دلم سوی تیغ دست بری
بپای خویشتن آید، چو مرغ دست آموز





دلم بذوق شکر خنده تو پر خون شد
کجاست غمزه خونریز و ناوک دلدوز؟





بدفع لشکر غم، صد سپه برانگیزم
ولی چه سود؟ که بختم نمی شود پیروز





بگریه گفتمش: ای مه، بعاشقان می ساز
بخنده گفت: هلالی، بداغ ما می سوز


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
برخیز طبیبا، که دل آزرده ام امروز
بگذار مرا، کز غم او مرده ام امروز





چون برگ خزان چهره من زرد شد از غم
کو آن گل سیراب؟ که پژمرده ام امروز





چون گوشه دامان من از خون شده رنگین
هر گوشه که دامان خود افشرده ام امروز





امروز مرا چون فلک آورد بافغان
من نیز فغان را بفلک برده ام امروز





ای قبله مقصود، ز من روی مگردان
کز هر دو جهان رو بتو آورده ام امروز





بگذار، هلالی، که بصد درد بنالم
کز جور فلک تیر جفا خورده ام امروز


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
عمر رفت و از تو ما را صد پریشانی هنوز

وه! چه عمرست این؟ که حال ما نمیدانی هنوز

یک نظر دیدیم دیدارت وزان عمری گذشت

دیدها بر هم نمی آید ز حیرانی هنوز

چیست چندین التفات آشکارا با رقیب؟

جانب ما یک نظر نا کرده پنهانی هنوز

در صف طاعت نشستم، روی دل سوی بتان

کافری صد بار بهتر زین مسلمانی هنوز

پیش ازین، روزی، هلالی ترک خوبان کرده بود

میکند خود را ملامت از پشیمانی هنوز


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,098
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هـ*ـوس

گوشه ابرو نمودی، ماه ما اینست و بس

هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هـ*ـوس

عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس

میروی خندان و میگویی: مبارک باد عید!

همچو عید ما مبارک نیست عید هیچ کس

در غمت، گر جان بدشواری دهم، معذور دار

زانکه دل تنگست و آسان بر نمی آید نفس

یار رفت، ای دل، چه سود از ناله شبگیر تو؟

صاحب محمل فراغت دارد از بانگ جرس

ناله میکردم، سگ کویش بفریادم رسید

من سگ کویی کز آنجا آید این فریاد رس

پیش رخسار تو دل در سـ*ـینه دارد اضطراب

همچو آن مرغی، که باشد موسم گل در قفس

گر دل و جان هلالی ز آتش غم سوخت سوخت

بر سر کوی تو گو: هرگز مباش این خار و خس


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا