خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
هردم از چشم تو دل را نظری می‌باید

صد نظر دید و هنوزش دگری می‌باید

آن قدر سرکشی و ناز، که باید، داری

شیوه مهر و وفا هم قدری می‌باید

هرچه در عالم خوبی‌ست از آن خوب‌تری

نتوان گفت کزان خوب‌تری می‌باید

به امید نظری در گذرت خاک شدیم

از تو بر ما نظری و گذری می‌باید

گفتی: از وصل خبر یافته‌ای، خوش دل باش

خبری هست ولیکن اثری می‌باید

به قدم طی نشود راه بیابان فراق

قطع این مرحله را بال و پری می‌باید

در ره عشق، هلالی، خبر از خویش مپرس

که درین راه ز خود بی‌خبری می‌باید


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
آخر از غیب دری بر رخ ما بگشاید

دیگران گر نگشایند، خدا بگشاید

دلبران، کار من از جور شما مشکل شد

مگر این کار هم از لطف شما بگشاید

بر دل از هیچ طرف باد نشاطی نوزید

یارب! این غنچه پژمرده کجا بگشاید؟

نگشاید دل ما، تا نگشایی خم زلف

زلف خود را بگشا، تا دل ما بگشاید

باشد آسایش آن سیم تن آسایش جان

جان بیاساید، اگر بند قبا بگشاید

میکشم آه که: بگشا رخ گلگون، لیکن

این گلی نیست که از باد صبا بگشاید

تا بدشنام هلالی بگشایی لـ*ـب خویش

هر سحر، گریه کنان، دست دعا بگشاید


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ای کسانی که بخاک قدمش جا دارید

گاه گاه از من محروم شده یاد آرید

تا کی از حسرت او خیزم و بر خاک افتم؟

وقت آنست که از خاک مرا بردارید

گر ز نزدیک نخواهد که ببینم رویش

باری، از دور بنظاره او بگذارید

بی شمارند صف جمع غلامان در پیش

بنده را در صف آن جمع یکی بشمارید

گرد آن کوی سگانند بسی، بهر خدا

که مرا نیز در آن کوی سگی پندارید

بعد مردن سر من در سر کویش فگنید

ور توانید بخاک قدمش بسپارید

تا کی، ای سنگدلان، مرگ هلالی طلبید؟

مرد بیچاره، شما نیز همین انگارید


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
آن کمر بستن و خنجر زدنش را نگرید
طرف دامن بمیان بر زدنش را نگرید





خلعت حسن و کمر ترکش نازش بینید
عقد دستار بسر بر زدنش را نگرید





جانب گریه من چون نگرد از سر ناز
خنده بر جانب دیگر زدنش را نگرید





شوخ من سرخوش شد و ساغر می زد بسرم
شوخی و سرخوشی و ساغر زدنش را نگرید





ناگه آن شوخ درون آمد و سر زد همه را
سرخوش در مجلس ما سر زدنش را نگرید





چون بدان قامت رعنا کند آهنگ چمن
طعنه بر سرو و صنوبر زدنش را نگرید





منکر آه جهان سوز هلالی مشوید
هر دم آتش بجهان در زدنش را نگرید


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
دل بدرد آمد و این درد بدرمان نرسید
سر درین کار شد و کار بسامان نرسید





آن جفا پیشه، که بر ناله من رحم نکرد
کافری بود، بفریاد مسلمان نرسید





کس بر آن شه خوبان غم من عرض نکرد
وه! که درد دل درویش بسلطان نرسید





وه! که تا گشت سرم بر سر میدان تو خاک
بعد از آن پای تو یک روز بمیدان نرسید





تو چه دانی که: چه حالست مرا در ره عشق؟
چون ترا گردی ازین راه بدامان نرسید





عاقبت دست بدامان رقیب تو زدم
چه کنم؟ دست من او را بگریبان نرسید





عمرها خواست، هلالی، که بخوبان برسد
مرد بیچاره و یک روز بدیشان نرسید


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
بهر درد دل ما از تو دوایی نرسید

سعی بسیار نمودیم، بجایی نرسید

ما اسیران بتو هرگز ننمودیم وفا

که همان لحظه بما از تو جفایی نرسید

قامتم چنگ شد و لطف تو ننواخت مرا

بی نوایی ز تو هرگز بنوایی نرسید

با چنین قامت و بالا نرسیدی بکسی

کز تو بر سـ*ـینه او تیر بلایی نرسید

دیده، گو: آن بده گلشن امید مرا

کز گل این چمنم بوی وفایی نرسید

حالتی نیست در آنکس، که بجان و دل او

فتنه جلوگر عشوه نمایی نرسید

گر هلالی بوصالت نرسد نیست عجب

هیچ گه منصب شاهی بگدایی نرسید


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
گر دلم زین گونه آه دم بدم خواهد کشید

آتش پنهان من آخر علم خواهد کشید

زیر کوه غم تن فرسوده کاهی بیش نیست

برگ کاهی چند، یارب! کوه غم خواهد کشید؟

تنگ شد بر عاشق بی خانمان شهر وجود

بعد ازین خود را بصحرای عدم خواهد کشید

نم کشد از آب چشمم خاک هر سر منزلی

اشک اگر اینست بام چرخ نم خواهد کشید

حرف بیدادی، که بیرون آید از کلک قضا

دور چرخ آنرا بنام من رقم خواهد کشید

جرعه نوش بزم رندان را بشارت ده که: او

سالها آب حیات از جام جم خواهد کشید

چون هلالی خاک گشتم بر امید مقدمش

وه! چه دانستم که از خاکم قدم خواهد کشید


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
وه! که سودای تو آخر سر بشیدایی کشید

قصه عشق نهان ما برسوایی کشید

آخر، ای جان، روزی از حال دل زارم بپرس

تا بگویم: آنچه در شبهای تنهایی کشید

میکشند از داغ سودایت خردمندان شهر

آنچه مجنون بیابان گرد صحرایی کشید

حال ما و فتنه چشم تو میداند که چیست؟

هر که روزی غارت ترکان یغمایی کشید

بنده آن سرو آزادم، که بر رخسار گل

خال رعنایی نهاد و خط زیبایی کشید

طاقت هجران ندارد ناز پرورد وصال

داغ و درد عشق را نتوان برعنایی کشید

صبر فرمودن هلالی را مفرما، ای طبیب

زانکه نتوان بیش ازین رنج شکیبایی کشید


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ای بتان سنگدل، تا چند استغنا کنید؟

ما خود از فکر شما مردیم، فکر ما کنید

جان محزون در تنم امروز و فردا بیش نیست

فکر امروز من و اندیشه فردا کنید

مردم از این غصه، میخواهم که یار آگه شود

ای رقیبان، بر سر تابوت من غوغا کنید

چند با اغیار پردازید، ای سیمین بران

گاه گاهی هم بحال عاشقان پروا کنید

میکند سودای زلفش روز مسکینان سیاه

ای سیه روزان مسکین، ترک این سودا کنید

بسکه مخمورم، گرانی میکند دستار من

می فروشان، از سر من این بلا را وا کنید

عاشقیهای هلالی سر بشیدایی کشید

دوستان، فکری بحال عاشق شیدا کنید


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
من نمیخواهم که : در کویش مرا بسمل کنید

حیف باشد کان چنان خاکی بخونم گل کنید

چون نخواهم زیست دور از روی او، بهر خدا

تیغ بردارید و پیش او مرا بسمل کنید

بهر قتلم رنجه میدارید دست ناز کش

هم بدست خود مرا قربان آن قاتل کنید

چون بعزم خاک بردارید تابوت مرا

هر قدم، صد جا، بگرد کوی او منزل کنید

تا رخش من بینم و جز من نبیند دیگری

پیش رویش پرده چشم مرا حایل کنید

دل در آن کویست و من بیدل، خدا را، بعد ازین

بگذرید از فکر دل، فکر من بیدل کنید

ای حریفانی، که جا در بزم آن مه کرده اید

تا هلالی هم درآید، رخصتی حاصل کنید


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا