خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق

از فراق او بفریادیم، فریاد از فراق!

یار با اغیار و ما محروم، کی باشد روا؟

دشمنان شاد از وصال و دوست ناشاد از فراق

در فراقت حالم از هر مشکلی مشکل ترست

هیچ کس را این چنین مشکل نیفتاد از فراق

آنکه روزم را سیه کرد از فراقت، همچو شب

روز او چون روزگار من سیه باد از فراق!

در بهار از نکهت گل بوی وصلت یافتم

وه! که می آید خزان و می دهد یاد از فراق

داد و فریاد هلالی گفته ای: از دست کیست؟

این تغافل چیست؟ فریاد از تو و داد از فراق!


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نیست غم، گر شد گریبان من از غم چاک چاک

سـ*ـینه ام چاکست، از چاک گریبان خود چه باک؟

می کشی بر غیر تیغ و می کشی از غیرتم

از هلاک دیگران بگذر، که خواهم شد هلاک

نیست جان را با تن پاک تو اصلا نسبتی

این تن پاک تو صد ره پاک تر از جان پاک

خاک آدم را، از آن گل کرد، استاد ازل

تا چنین نازک نهالی بر دمد ز آن آب و خاک

ای که از ما فارغی، گویا نمی دانی که ما

دردمندانیم و آه ما بغایت دردناک

می پرستان را ز می هر دم حیاتی دیگرست

آب حیوان ریخت، گویا، باغبان در جوی تاک

گر هلالی چند روزی در لباس زهد بود

باز در کوی خراباتست سرخوش و جامه چاک


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
ای تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال

جلوه حسن و جمالت همه در حد کمال

با چنین حسن ترا ماه فلک چون گویم؟

آفتابی، بتو، یارب، نرسد هیچ زوال!

کاتبان قلم صنع، که مشکین رقمند

صفحه روی تو آراسته اند از خط و خال

با تو خواهم که: صبا حال مرا عرضه دهد

لیکن آنجا که تویی باد صبا را چه مجال؟

بی تو هر شب منم و گوشه تنهایی خویش

پای در دامن غم، سر بگریبان ملال

وه! چه فرخنده شبی باشد و خرم روزی!

که فراق تو مبدل شده باشد بوصال

روی در روی تو آرم، همه وقت، از همه سو

چشم بر چشم تو باشم، همه جا، در همه حال

با تو از هر طرفی صد سخن آرم بمیان

هر جوابی که دهی، باز در آیم بسؤال

گفتگو چند؟ هلالی، دگر افسانه مخوان

تو کجا؟ وصل کجا؟ این چه خیالیست محال


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل

با مردم بی غم نتوان گفت غم دل

جا کن به دل و دیده، که غیر از تو نشاید

سلطان سراپرده چشم و حرم دل

ای صبر، کجایی؟ که ز حد میگذرد باز

بر دل ستم آن مه و بر من ستم دل

پای دلم افگار شد از خار ره عشق

ای کاش! درین ره نرسیدی قدم دل

در عشق تو رسوای جهانست هلالی

گاه از غم بسیار و گه از صبر کم دل


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل

نه طبیبی، که کند چاره بیماری دل

دل بیمار مرا، هر که گرفتار تو خواست

یارب، آزاد نگردد ز گرفتاری دل!

طاقت زاری دل نیست دگر، بهر خدا

گوش کن گفت مرا، گوش مکن زاری دل

چند خوانی دگران را بشراب و بکباب؟

حال خون خوردن من بین و جگر خواری دل

جان بکوی تو شد و ناله کنان باز آمد

که در آن کوی نگنجید ز بسیاری دل

دل براه غمت افتاد، خدا را، مددی

که درین راه ثوابست مددگاری دل

در وفای تو چنانم، که اگر خاک شوم

آید از تربت من بوی وفاداری دل

بر دل زار هلالی نکند غیر جفا

آه! تا چند توان کرد جفاگاری دل؟


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل

آن به که می کشم دو سه روزی به روی گل

گل دیدم، آرزوی کسی در دلم فتاد

کز دیدنش کسی نکند آرزوی گل

این دم که بوی دلکش گل می دهد نسیم

بس دلکش است گشت گلستان به بوی گل

خوش آن که یار باشد و من در حریم باغ

من سوی او نظر فکنم، او به سوی گل

دید آن دو رخ هلالی و آسوده دل نشست

از جست و جوی لاله و از گفت و گوی گل


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
ای در دلم ز آتش عشق تو صد الم

هر یک الم نشانه چندین هزار غم

وصل تو زود رفت و فراق تو دیر ماند

فریاد ازین عقوبت بسیار و عمر کم!

دانی کدام روز عدم شد وجود ما؟

روزی که عاشقی بوجود آمد از عدم

گویند: درد عشق بدرمان نمیرسد

من چون زیم؟ که عاشقم و دردمندهم

ماییم و نیم جانی و هر دم هزار آه

اینک بباد میرود آن نیز دم بدم

چون آب زندگیست قدم تا بفرق سر

خواهم درون جان کنمت فرق تا قدم

ای پادشاه حسن، هلالی گدای تست

خواهم که سوی او گذری از ره کرم


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نیست حد آن که گویم: بنده روی توام

دیگری گر بنده باشد، من سگ کوی توام

چشم شوخت ناوک اندازست و ابرویت کمان

کشته چشم تو و قربان ابروی توام

بر امید آنکه یک دشنام روزی بشنوم

سالها شد، جان من، کز جان دعاگوی توام

گر چه، ای بد خوی من، خوی تو عاشق کشتنست

ترک خوی خود مکن، من کشته خوی توام

گر دل من سدره و طوبی نجوید دور نیست

زانکه من در آرزوی سرو دلجوی توام

چند گویی: پای در دامن کش و این سو میا

پا کشیدن چون توان؟ چون دل کشد سوی توام

رنجه کردی ساعد و خون هلالی ریختی

تا قیامت شرمسار دست و بازوی توام


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
عجب شکسته‌دل و زار و ناتوان شده‌ام!

چنان که هجر تو می‌خواست، آنچنان شده‌ام

تو آفتابی و من ذره، ترک مهر مکن

که در هوای توام، گر بر آسمان شده‌ام

به گفت‌وگوی تو افسانه گشته‌ام همه‌جا

به جست‌وجوی تو آواره جهان شده‌ام

خدای را، دگر، ای باد، سوی من مگذر

که من به کوی کسی خاک آستان شده‌ام

چه گویم از تن بیمار و کنج محنت خویش؟

به تنگنای لحد مشت استخوان شده‌ام

دلم ز شادی عالم گرفته است ولی

غمی که از تو رسیده است شادمان شده‌ام

از آن شده است، هلالی، دلم شکاف‌شکاف

که ناوک غم و اندوه را نشان شده‌ام


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
روزی که در فراق جمال تو بوده‌ام

گریان در اشتیاق وصال تو بوده‌ام

هرسو که رفته‌ام به هوای تو رفته‌ام

هرجا که بوده‌ام به خیال تو بوده‌ام

هرگه شکرلبی به کسی کرد گفت‌وگو

در حسرت جواب و سؤال تو بوده‌ام

جایی که داغ بر ورق لاله دیده‌ام

آنجا به یاد عارض و خال تو بوده‌ام

چون کرده‌ام نظاره قد بلند سرو

در آرزوی تازه‌نهال تو بوده‌ام

القصه، رخ نما، که هلالی‌صفت بسی

مشتاق آفتاب جمال تو بوده‌ام


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا