خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
خوبرویان، چون بشوخی قصد مرغ دل کنند
اولش سازند صید و آخرش بسمل کنند





یارب، این سنگین دلان را شیوه رحمی بده
تا مراد عاشق بیچاره را حاصل کنند





چون تو سروی برنخیزد، گر چه در باغ بهشت
خاک آدم را بآب زندگانی گل کنند





پیش ما بر روی جانان پرده می دارد رقیب
کاشکی آن پرده را بر روی او حایل کنند





فتنه است آن چشم و او را خواب سرخوشی لایقست
مردم بد سرخوش را آن به که لایعقل کنند





گر بعمری گوید از من با رقیبان یک سخن
صد سخن گویند و از یاد منش غافل کنند





آن مه، از روی کرم، سوی هلالی مایلست
آه! اگر اغیار سوی دیگرش مایل کنند


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
چو لاله سـ*ـینه من کاش پاره پاره کنند!
بداغهای درون یک بیک نظاره کنند





بپیش یار دلم را، چو غنچه، بشکافند
باو جراحت پنهانم آشکاره کنند





ز سیل دیده خرابم، ز سوز سـ*ـینه کباب
میان آتش و آبم، ز من کناره کنند





ز اشک و چهره زردم اگر نیند آگاه
شبی تفحص آن از مه و ستاره کنند





بر آستان وفا سر نهاده ام عمری
که در حساب سگانش مرا شماره کنند





ز تیغ طعنه بیک بار نیم کشته شدم
نعوذ بالله! اگر طعن من دوباره کنند





دل حزین هلالی ز درد هجران سوخت
برای درد دل او بلطف چاره کنند


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
جای آنست که شاهان ز تو شرمنده شوند

سلطنت را بگذارند و ترا بنده شوند

گر بخاک قدمت سجده میسر گرد

سر فرازان جهان جمله سر افگنده شوند

بر سر خاک شهیدان اگر افتد گذرت

کشته و مرده، همه از قدمت زنده شوند

جمع خوبان همه چون کوکب و خورشید تویی

تو برون آی، که این جمله پراگنده شوند

هیچ ذوقی به ازین نیست که: از غایت شوق

چشم من گرید و لبهای تو در خنده شوند

گر تو آن طلعت فرخ بنمایی روزی

تیره روزان همه با طالع فرخنده شوند

اگر اینست، هلالی، شرف پایه عشق

همه کس طالب این دولت پاینده شوند


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
دودی، که دوش بر سر کویت بلند بود

غافل مشو، که آه من دردمند بود

از ما شمار خیل شهیدان خود مپرس

آن خیل بی شمار که داند که چند بود؟

بستم بطره تو دل و رستم از غمت

آری، علاج عاشق بیچاره بند بود

یک ذره مانده بود ز من در شب فراق

آن ذره هم بر آتش هجران سپند بود

جان با سگان دوست، هلالی، سپرد و رفت

این شیوه گر پسند و گر ناپسند بود


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
شیرین دهنا، این همه شیرین نتوان بود

شیری که تو خوردی مگر از ریشه جان بود؟

این حسن چه حسنست که از پرده عیان ساخت؟

نقشی که پس پرده تقدیر نهان بود

تنها نه من از واقعه عشق خرابم

مجنون هم ازین واقعه رسوای جهان بود

امروز نشد نام و نشان دل من گم

تا بود دل گم شده، بی نام و نشان بود

دی بود گمان کز غمت امروز بمیرم

امروز یقینست مرا هر چه گمان بود

هر تیر جفایی، که دو ابروی تو افگند

بس کارگر آمد، که بزور دو کمان بود

خود را خس و خاشاک درت گفت، هلالی

تحقیق نمودیم بسی کمتر ازان بود


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
با من اول آن همه رسم وفاداری چه بود؟

بعد ازان بی موجبی چندین جفاگاری چه بود؟

مرحمت بگذاشتی، تیغ جفا برداشتی

آن محبت ها کجا شد؟ این ستمگاری چه بود؟

مردم چشمم ز آزارت بخون آغشته شد

نور چشم من، بگو: کین مردم آزاری چه بود؟

من نمی گویم که: چندین دشمنی آخر چراست؟

لیک می پرسم که: اول آن همه یاری چه بود؟

زان دو گیسو، گر خدا قید گرفتاران نخواست

این همه ترتیب اسباب گرفتاری چه بود؟

گر نبود، ای شوخ، آهنگ دلازاری ترا

بی جهت با عاشقان آهنگ بیزاری چه بود؟

سوی خود خواندی هلالی را و راندی عاقبت

عزت او را بدل کردن باین خواری چه بود؟


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
کاکل ز چه بگذاشته ای تا کمر خود؟

مگذار بلاهای چنین را بسر خود

رفتار ترا، گر ملک از عرش ببیند

آید بزمین فرش کند بال و پر خود

چشم تو نهان یک نظر از لطف بینداخت

ما را ز چه انداخته ای از نظر خود؟

دیروز ز حال همه عالم خبرم بود

امروز چنانم که: ندارم خبر خود

در عشق تو از من اثری بیش نماندست

نزدیک شد آن دم که نیابم اثر خود

من کشته شوم به که جدا افتم از آن در

زارم بکش و دور میفگن ز در خود

دور از تو چه گویم: بچه حالست هلالی؟

درمانده بدرد دل خونین جگر خود


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
یار اگر مرهم داغ دل محزون نشود
با چنین داغ دلم خون نشود چون نشود؟





جز دل سخت تو خون شد همه دلها ز غمم
دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود





این که با ما ستمت کم نشود باکی نیست
کوشش ما همه اینست که: افزون نشود





گر بسر منزل لیلی گذری، جلوه کنان
نیست ممکن که: ترا بیند و مجنون نشود





بسکه در ناله ام از گردش گردون همه شب
هیچ شب نیست دو صد ناله بگردون نشود





گفته ای: خون تو ریزم، چه سعادت به ازین؟
نیت خیر تو، یارب، که دگرگون نشود





واعظا، ترک هلالی کن و افسانه مخوان
کشته عشق بتان زنده بافسون نشود


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
هر گه آن قصاب خنجر بر گلوی من نهد
مینهم سر بر زمین تا پا بروی من نهد





آنکه هر سو کشته ای سر مینهد بر پای او
کشته آنم که روزی پا بسوی من نهد





خوی او تندست با من، گو: رقیب سنگدل
تا برآرد تیغ و پیش تند خوی من نهد





رازها در سـ*ـینه دارم، گوشه ای خواهم که: یار
ساعتی گوش رضا بر گفتگوی من نهد





دفع سودای سر زلف تو نتواند حکیم
گر دو صد زنجیر بر هر تار موی من نهد





گرد غم را گر بآب دیده بنشانم دمی
باز برخیزد، قدم در جستجوی من نهد





بوی مشک آید ز اوراق هلالی سالها
گر دمی پیش غزال مشکبوی من نهد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید
در سر ماهی شب و روزی باین خوبی که دید؟





سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید
غیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟





آن زنخدان را، که پر کردند ز آب زندگی
بر کفم نه، کز کمال نازکی خواهد چکید





چون در آ*غو*شت گرفتم قالب من جان گرفت
غالبا جان آفرین جسم تو از جان آفرید





چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت
دست ازو گر باز داری، همچنان خواهد تپید





چونکه بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت
عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید





میکشم بار غم از هجران و این کوه بلاست
من ندانم کین بلا را تا یکی خواهم کشید؟





وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشکبوی
ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا