خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
گل شکفت و شوق آن گل چهره از سر تازه شد
وای جان من! که بر دل داغ دیگر تازه شد





گرد آن رخسار گل گون خط ز نگاری دمید
همچو اطراف چمن، کز سبزه تر تازه شد





آمد از کویت نسیمی، غنچه دلها شکفت
گلشن جان زان نسیم روح پرور تازه شد





تا گذشتی همچو آب خضر بر طرف چمن
هر خس و خاشاک چون سرو و صنوبر تازه شد





توسنت بار دگر پا بر رخ زردم نهاد
دولت من بین! که بازم سکه زر تازه شد





زخمهای تیر مژگان سر بسر آورده بود
چون نمک پاشیدی از لبها، سراسر تازه شد





تازه شد جان هلالی، تا بخون عاشقان
رسم خونریزی از آن شوخ ستمگر تازه شد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
غم بتان مخور، ای دل، که زار خواهی شد
اگر عزیز جهانی، تو خوار خواهی شد





اگر چو من هـ*ـوس زلف یار خواهی کرد
ز عاشقان سیه روزگار خواهی شد





تو از طریقه یاری همیشه فارغ و من
نشسته ام بامیدی که یار خواهی شد





چو در وفای توام، بر دلم جفا مپسند
که پیش اهل وفا شرمسار خواهی شد





کنون بحسن تو کس نیست از هزار یکی
تو خود هنوز یکی از هزار خواهی شد





ز فکر کار جهان بار غم بسینه منه
وگرنه در سر این کار و بار خواهی شد





هلالی، از پی آن شهسوار تند مرو
که نارسیده بگردش غبار خواهی شد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نیست عرق، که در رهت از حرکات می‌چکد
هر قدمی، که می‌نهی، آب حیات می‌چکد





چند به هر سیه دلی باده ناب می‌کشی؟
حیف! که آب زندگی در ظلمات می‌چکد





بس که لـ*ـب تو چاشنی ریخته در مذاق جان
گریه تلخ گر کنم آب نبات می‌چکد





اشک هلالی از مژه، گرد حریم آن حرم
همچو سرشک عارفان، در عرفات می‌چکد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
آه و صد آه! که آن مه ز سفر دیر آمد
شمع خورشید جمالش بنظر دیر آمد





گفت: سوی تو بقاصد بفرستم خبری
وه! که قاصد نفرستاد و خبر دیر آمد





تو مدد گار شو، ای خضر، که آن آب حیات
سوی این سوخته تشنه جگر دیر آمد





نوبهار چمن عیش بدل شد بخزان
زانکه آن شاخ گل تازه و تر دیر آمد





مردم از شوق هم آ*غو*شی آن سرو، دریغ!
کان نهال چمن حسن ببر دیر آمد





ای فلک، پرتو خورشید جهانتاب کجاست؟
کامشب از غصه بمردیم و سحر دیر آمد





یار تا رفت، هلالی، من ازین غم مردم
که: چرا عمر من خسته بسر دیر آمد؟


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
روز هجران تو، یارب! ز کجا پیش آمد؟
این چه روزیست که پیش من درویش آمد؟





آن بلایی که ز اندیشه آن میمردم
عاقبت پیش من عاقبت اندیش آمد





با قد همچو خدنگ از دل من بیرون آی
که مرا تیر بلا بر جگر ریش آمد





چشم بر هم مزن و هر طرف از ناز مبین
که بریش دلم از هر مژه صد نیش آمد





حال خود را چو بحال دگران سنجیدم
کمترین درد من از درد همه بیش آمد





روز بگذشت، هلالی، شب هجران برسید
وه! چه روز سیهست این که مرا پیش آمد!


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
دلم، پیش لـ*ـبت، با جان شیرین در فغان آمد

خدا را، چاره دل کن، که این مسکین بجان آمد

بیا، ای سرو، گلزار جوانی را غنیمت دان

که خواهد نوبهار حسن را روزی خزان آمد

ببزم دیگران، دامن کشان، تا کی توان رفتن؟

بسوی عاشقان هم گاه گاهی میتوان آمد

حیاتی یافتم از وعده قتلش، بحمد الله!

که ما را هر چه در دل بود او را بر زبان آمد

سر زلفت ز بالا بر زمین افتاد و خوشحالم

که بهر خاکساران آیتی از آسمان آمد

ملولم از غم دوران، سبک دوشی کن، ای سـ*ـاقی

ببر این کوه محنت را، که بر دلها گران آمد

کمند زلف لیلی میکشد از ذوق مجنون را

که از شهر عدم بیخود بصحرای جهان آمد

بامیدی که در پای سگانت جان برافشاند

هلالی، نقد جان در آستین، بر آستان آمد


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند

این چه نخلیست که دارد برگ جان پیوند؟

آه! از آن چشم، که چون سوی من افگند نگاه

چاکها در دلم از خنجر مژگان افگند

گر دهم جان بوفایش نپسندد هرگز

آه! از آن شوخ جفا پیشه دشوار پسند!

گر نگیرد ز سر لطف و کرم دست مرا

دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند

منم از چشم تو قانع بنگاهی گاهی

وز تمنای میانت بخیالی خرسند

صد رهم بینی و نادیده کنی، آه ز تو!

حال من دیدن و این گونه تغافل تا چند؟

مهر رخسار تو، چون ذره، پریشانم ساخت

شوق خال تو مرا سوخت بر آتش چو سپند

شب هجر تو، هلالی، ز خراش دل خویش

چاک زد سـ*ـینه، بنوعی که دل از خود بر کند


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
یارب! غم ما را که بعرض تو رساند؟

کانجا که تویی باد رسیدن نتواند

خاکم چو برد باد، پریشان شوم از غم

کز من بتو ناگاه غباری برساند

مشکل غم و دردیست که درد و غم ما را

بی غم نکند باور و بی درد نداند

خونین جگری، کز غم هجران تو گرید

از دیده بهر چشم زدن خون بچکاند

عالم همه غم دان و غم او مخور، ای دل

می خور، که ترا از غم عالم برهاند

مردم لـ*ـب جو سرو نشانند و دل ما

خواهد که: ترا بیند و در دیده نشاند

من بنده ام، از بهر چه میرانی ازین در؟

کس بنده خود را ز در خویش نراند

خواهد که شد کشته بتیغ تو هلالی

نیکو هوسی دارد، اگر زنده بماند


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
عارضت هست بهشتی، که عیان ساخته اند

قامتت آب حیاتی، که روان ساخته اند

این چه گلزار جمالست، که بر قامت تو

از سمن عارض و از غنچه دهان ساخته اند؟

لـ*ـبت، آیا چه شکر ریخت که گفتار ترا

همه شیرین سخنان ورد زبان ساخته اند؟

بر گل روی تو آن سبزه تر دانی چیست؟

فتنه هایی که نهان بود عیان ساخته اند

برگمانی دهنت ساخته اند اهل یقین

چون یقین نیست، ضرورت، بگمان ساخته اند

مکن، ای دل، هـ*ـوس گوشه آن چشم، بترس

زان بلاها که در آن گوشه نهان ساخته اند

گر مرا نام و نشان نیست، هلالی، چه عجب؟

عاشقان را همه بی نام و نشان ساخته اند


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
جان من، بهر تو از جان بدنی ساخته‌اند
بر وی از رشته جان پیرهنی ساخته‌اند





بر گلت سبزه عنبرشکنی ساخته‌اند
از گل و سبزه عجایب چمنی ساخته‌اند





تن سیمین تو نازک، دل سنگین تو سخت
بوالعجب سنگدل و سیم‌تنی ساخته‌اند





الله! الله! چه توان گفت رخ و زلف ترا؟
گوییا از گل و سنبل چمنی ساخته‌اند





خوش بخند، ای گل بستان لطافت، که ترا
بر گل از غنچه خندان دهنی ساخته‌اند





من که باشم که تو گویی سخن همچو منی؟
مردم از بهر دل من سخنی ساخته‌اند





می‌کنم کوه غم از حسرت شیرین‌دهنان
از من، این سنگدلان، کوهکنی ساخته‌اند





بعد ازین راز هلالی نتوان داشت نهان
که بهر خلوت از آن انجمنی ساخته‌اند


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا