خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: دم_نیک_پی

  1. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...می دارید، از او دور باشید و بدانید او نیز چون شما و نه کمتر، از این رویداد گزند دیده است. سپس بانو سر خم کرد و رفت. و او ماند و آتشی در سینِه که هایِ من، پروردگار گردون! او باید به تنهایی و چشمانی در پی زیبای الن از بهر بی گُناهی خود بجنگد! *** گِرده کرد: محاصره کرد دوش: دیشب #تیرالین #دم_نیک_پی
  2. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...بر بادی، هری کلاری؟! نگفتیم روزگار را از این آشفته تر مکن؟! هری که با خم کردن سر از زخم آن کتیب جان به در برده است، باری دیگر سر بر می آورد و می گوید: - خواهش می کنم آرام باشید! نمی توانید مرا باور کنید، بانو؟ پس چگونه بود که شما مرا برای مهمانسرای بهار برگزیدید؟ *** حقه: جعبه #تیرالین...
  3. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...با نگرانی و ناخشنودی به بانو می نگرد و هنگامی که بانویش سر از فنجان بلند می دارد، با بردباری لَبریز شده به سخن می آید و می گوید: - بانو! این چه روزگاری است، که می نگارید؟ چرا فرمان دادید خوراک ها را باز گردانند؟ شما نیازمند تنی درست هستید، سرورم! *** دست: گروه برناتر: سالم تر #تیرالین #دم_نیک_پی
  4. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...با ما نکو باشی، لیدیایی! با خشمی فزون به آزر پایر می نگرد. - ما برای بازرسی، از دربارتان فرمان گرفته ایم و مُهر پادشاهتان بر آن است. اکنون برای کوته کردن زبان پَستی چون تو، باید بگویم، که دربارتان کاغذی پر از نام و نشان و سرگذشت برایمان فرستاده، هری ماری؟ *** روز مجاز از روزگار #تیرالین...
  5. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و هری با زخم* پای راست، درب را می گشاید. و در آن سوی درب و پشت میز چهارگوشه، بازرس هیلدا همان گونه که سراپا ایستاده و با اندکی آسودگی از این روز پرهیاهو، چای می نوشد و گواه درون آمدن این چهار تن است؛ زندانی آزر پایر، بازرس آرام هیلدا و هری کلاری و مهراز هیلدا. *** زخم: ضربه #تیرالین #دم_نیک_پی
  6. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...حقه هایی از زر و سیم به همراه بانو کریست نزدتان آمده اند. اگر در مهمانسرای بهار از آنان بهره گیرید و در میان بازی و داد و ستد آنان به نام من جایی دریابید؛ پاداشتان خواهم داد. و اگر نه، در پیشه ای که این زر و سیم را به کار می برید، سیاهه ای نزدم فرستید. بدرود! ) **** گران: سنگین #تیرالین...
  7. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...می دوند؛ سویی بازرگانان در سایه ی دکانی دنج، گرد هم آمده اند و درباره ی باز پس گیری پیشکارانشان از مهمانسرای بهار، به آرامی و پروا گفتگو می کنند. *** هان: آگاه باشید تغییر یافته ی این شعر مولوی: اگر از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد خونگرش: خنجر بر او #تیرالین #دم_نیک_پی
  8. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...بر کاغذ های فرو افتاده، با همه ی توان بر درب تکیه وار است؛ با گویشی آرام می گوید: - سرورم! نیک بیندیشید! اکنون سودای دلباختگی روا نیست. پیش از آنکه آن هیلدا زاده را " شبگرد" بنامید، بیندیشید و سخنش را گوش دارید. *** پندار پروری: خیال پردازی آشفته به سامان: بسیار بسیار آشفته #تیرالین #دم_نیک_پی
  9. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...چشمان تهی تیرانا، مهراز هیلدا است؛ با زلف زر آراسته و اندکی پریشان بر پیشانی، ابروان بهم پیوسته، چشمان خیره بر او و روزگارش، لَبان بر هم گذارده، جامه ی سپید و زر، که به پاس دَم های ژرفش به بالا و پایین تکان می خورد و دست چپی، تکیه بر دیوار کنار درب. *** گسسته: پاره نبشته: نوشته #تیرالین...
  10. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...باشد. پس سری فرود می آورد و بی درنگ، اتاق را بدرود می گوید. و بازرس سام با دیدار این رویداد، با افسوس بر صندلی تکیه می دارد و خیره بر درب بسته شده می گوید: - ای پروردگار! مرا هم بگویید، که پس از آمدن لیدیان به الن بر سر و اندیشه تان چه آمده! *** مزیح: شوخی، مزاح دو صد: دویست #تیرالین #دم_نیک_پی
  11. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...ی لیدیان خواهیم ماند. تیرانا به آرامی شاهزاده را از خود دور می کند و پادشاه به بازرسان هیلدا می نگرند. - درست آن بود، که بازرسان شاهنشاهی الن را فرا بخوانیم. ولی این پرونده به انجمن بازرسی ویانا سپرده می شود. *** فراز: بالا دوش: دیشب آهنگ آداب دری نداشتم: قصد بی ادبی نداشتم #تیرالین #دم_نیک_پی
  12. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...با چشمانی دُژَم و به کلافگی دستانش را پایین می آورد و سخنش می درد: - شاهزاده ی لیدیان! تا چه هنگام می خواهید، پشت نقاب فرشته خویی پنهان بمانید؟ شب پیش را به یاد آرید، که در تاریکی این کاخ با من در آویختید. + بی گمان، نوشیدنی ناگواری به شما نوشانده اند... *** آرمانی(اینجا): کامل #تیرالین...
  13. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...از جای بر می خیزند. کسانی چون هری کلاری، که سویی نگاه به شاه نشینان، آنجا که تیرانا بی یاری پیشکاران از پلکان بالا می رود و سویی دیگر، نگاه به مهراز دارد. آری، مهراز! همان مهراز خوش پندار، که اکنون با چشمانی گنگ و تن بی جان سرپا ایستاده است و نگاه سوی تیرانا و شاهزاده دارد. *** #تیرالین...
  14. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...نامه ی خسرو وار* نزد من فرستاد، چگونه با بانوی الن پیمان می بندد. *** درفشان: درخشان نماز کردن: تعظیم کردن منبع: شاهنامه ی فردوسی نامه ی خسرو وار: تلمیح به داستان خسرو، شیرین و فرهاد. یعنی شاهزاده ی لیدیان مهراز را چون فرهاد عاشق تیرانا پنداشته و چنین نامه ای برایش فرستاده است. #تیرالین...
  15. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و هری با ناباوری، اندکی چشم می گشاید و مهراز زیر لَب می گوید: - بر پا بایست، تا بر صندلی ای بنشانمت. هری که اینک بر پاست، رو به او می گوید: - کاغذ را بردار‌؛ من بر جایی خواهم نشست. سپس دستان مهراز را به آرامی از خود دور می کند و به سوی راست تالار می رود. *** پیش (اینجا): جلو #تیرالین #دم_نیک_پی
  16. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و می گوید: - درود، دستور هیلدا! مهرداد هیلدا سری تکان می دهد و اندیشه ی خود را بر زبان می راند: - می دانی، پسر! دیدارت در چنین روزی و در کاخ مایه ی شادی است. مهراز با شنیدن این سخن، نخست همگام با پدر بر جای می نشیند و می گوید: - می دانید، پدر! مرا به این جشن خوانده اند. *** #تیرالین #دم_نیک_پی
  17. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...لَبخندی ژرف و دندان نما بر چهره اش نگارین می شود؛ سر بر می آورد و از پلکان پیوسته و موزون بالا می رود. امروز سپیده دم، چندی پس از رفتن شاهزاده سامیار، هنگامی که با آسودگی در میان سرای و کنار آن میز گرد ایستاده بود و چای می نوشید... *** گاه: زمان، وقت باد پَست: باد سبک، باد الکی #تیرالین...
  18. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...هق نرسد، رو به شاهزاده می گوید: - به راستی، ما از شما سپاسگزاریم، سرورم؛ که زنده هستید. بازرس سام: - نگران نباشید! پزشک با ما پیمان بست، که سخن نزد کاخ نشینان نبرد و همچنین افزود، شما باید در آرامش باشید. *** از در افسر: لایق تاج و مقام (منبع: شاهنامه ی فردوسی) دُژَم: خشمگین #تیرالین #دم_نیک_پی
  19. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...بی تابی از جای بر می خیزد، به سوی درب می رود و آن را می گشاید. سپس پیش چشمان او و سام هیلدا، شاهزاده سامیار با چهره ی خونین و این جامه های نگهبانی خونین تر چشمانش بسته می شوند و دَمی دیگر تن رنجور این شاه تبار، میان این اتاق و راهرو می افتد. *** خَدیو: خدا خداوند(اینجا): صاحب #تیرالین #دم_نیک_پی
  20. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...چای را پیش روی او می گذارد. - روز جشن واپسین و بی هیچ پرونده ای در انجمن. بازرس نوپا چشم به زیر لَبخندی ریز نگار می زند و می گوید: - شما بسیار راست سخن هستید، بازرس! ولی... سام هیلدا با چشمانی گشاده تر و چشم به راه دنباله ی سخن به او می نگرد و می گوید: - ولی چه؟ *** دوش: دیشب #تیرالین #دم_نیک_پی
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا