رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...در دل زنانگی بیاندازد تا شیرهی رویاهایم توسط دشنامهای این اهالی مکیده نشود. شیدای اندرونی بودم کز تیمار بانوان سرشار کشته و منِ مَرد، باید تماشا میکردم؛ حتی بیچارگیشان را!
*لایتناهی: بدون پایان، بینهایت
*دشنام: ناسزا
*شیدا: آشفته، شیفته
*تیمار: پرستاری، مراقبت کردن
#خمود
#ریحانهرادفر
...و هنجارشان را به فواد متنفذ زنانهام، میکوبیدند.
مگر میتوانستند حق زندگی انسان را تودهای دیگر تعیین کند؟ پس تسکین خاطر این بندهی ستم دیده چه میشد؟!
رمیدگیام را در گلولهی داغ چشمانم جا میکردم و قصد نابودی قاعدهی درونیشان را داشتم؛ دریغ از این که حالم دگرگونتر میشد.
#خمود
#ریحانهرادفر
تلخندی از روی محبت ظاهریات به رویم میزنی. تازه میخواهم بر این حس شیرین تکیه بدهم و آرام شوم.
تا به خودم میآیم نه کسی در آ*غو*شم هست و نه عشقی برایم مانده که به کسی ابرازش کنم!
تلخ بود؛ ولی تو تلخترین اشتباه شیرین منی که هرگز فراموش نمیشوی!
#آماج_تژگاه
#ریحانهرادفر
آرزوی پیر شدن به پای تو را، در سرم پرورش میدهم. هزاران دوستت دارم از قلبم روانه چشمانم میگردد و رویای عاشق شدن هر بار عمیقتر از بار قبل، در قلبم زاد و ولد میکند و جنین مغزم را سقط میکند.
هنوز هم از رفتنت دلهرهای سخت به جانم میافتد. پیمانشکنی نکنی جان دلم؟!
#آماج_تژگاه
#ریحانهرادفر
افکار آشوبم اقدام بر ابتلاع خاطراتمان میکردند ولیکن مانع میشدم؛ ولی تا کِی من هر روز به عشقمان ابخلتر میشدم و او با دیگران در نبودم، اباطیل میگویَد؟!
کاسهی صبرم خرد شد و خون هجوم آورد و دیدگانم را سرخ کرد.
*ابتلاع: شیوع
*ابخل: بخیل
*اباطیل: بیهودهها، ناچیز
#آماج_تژگاه
#ریحانهرادفر
طناب کربی که زنخدانم را گرفته و هر دم محکمتر ز چندی پیش، فشار میآورد.
تعسرهای ادبار، هر روز در قلبم هلهلهای از حزن برپا میکنند؛ گویی قصد شاد زیستن را ندارند.
*کربی: در گویش گنابادی به معنای زیره
*زنخدان: چانه
*تعسر: دشواری
*ادبار: پشت کردن
*حزن: اندوه
#آماج_تژگاه
#ریحانهرادفر
...را!
نوای امیدواری سر بده و تن بیجانم را، در مقابل دیدگانت به دست زمان بسپار. نهایتش زجر میکشم، تهلف نصیبم میشود، پیر میشوم، جان میدهم، نهایتش گیتیام به ارتحال راه میابد و من خوشبختترین لاشهی عشقِ به ظاهر کمرشکنمان میگردم.
*تهلف: قبل، سابق، گذشته
*ارتحال: کوچ کردن
#آماج_تژگاه...
...ابتهال را به جان میخرد. گویی تو توان در آ*غو*ش کشیدن آوینمان را نیز نداری.
میتوانی کاری کنی که در محفل شبانگاهیِ مودتمان، تن به آسانیِ شیدایی نبازم؟!
قلبم به تکخوریِ شهد مرگ، عادت کرده است؛ پس تکانی بخور!
*ابتهال: زاری
*آوین: عشق در گویش کوردی
*محفل: مجلس، میهمانی
#آماج_تژگاه
#ریحانهرادفر
...آتشینم را، در قفسی حبس کرده و عشقمان را زجرکش میکنند. تو کجایی؟
حالا که باید بوی گندِ فلاکت را از میان ببری، به کدام کوچه پناه برده و کز کردهای؟!
مجنون که نبودی، فرهاد که نشدی، زال هم امانت نداد.
بیاعتنا به عشق توان سوزمان، خورک برآورده و فریادش میزنی؟ انصاف است؟
#آماج_تژگاه
#ریحانهرادفر
...این گوهر نهفته در زیر قوارهی سیه رنگ چادر و رستنم از این درپوشِ اجحاف فام، کشتهای شده است ز جنس ثانیههایی که تاکنون رقم نخوردهاند و هرگز هم رقم نخواهند خورد!
*ابتغاء: طلب، فساد (در دلنوشتهی ما به معنای طلبه)
*اجحاف: برکسی تنگ گرفتن، به کسی فشار آوردن
*فام: دین، برهان
#آماج_تژگاه...
از آن روزهای بناسازیِ این شهر چندی میگذرد؛ لیکن دست از سر منِ بیمیل برنداشتهاند.
گویی تیغهی سوداهای شفقتشان را در قلبم میکوبند و خون منطق مغزم را، بر روی ساکنین شهر میپاشند.
*شفقت: مجموعه اتفاقات خوشآیند و ناخوشآیند جامعه
#آماج_تژگاه
#ریحانهرادفر
...کرده و ثقلی ز جهدهای به سامان نرسیدهام را، آبیاری کردهاند.
صلابتهایی که به ادبار ختم گشت، استیصالی که در عدل این ابرنجکِ بیسرپناه، ریشه و تکاپوهایمان را به وصال حرمان پیوند زد!
*ثقلی: گرانی، سنگینی
*ادبار: پشت کردن
*حرمان: ناامیدی، یأس
*ابرنجک: رعد برق، برق، صاعقه
#آماج_تژگاه...
...و در پونا یک عمارت باشکوه برای افتخارات او ساخته شد. شانیوار وادا!
***
*گانِش یا گانشا، یکی از شناختهشدهترین و مورد احترامترین خدایان در مذهب هندوئیسم است.
او اولین فرزند شیوا و پارواتی است. نام او را میتوان ترکیبی از دو کلمه گا- به معنی هوش و نهَ- به مفهوم عقل دانست.
#دژاگر
#ریحانهرادفر
...که ریشهی اون در دهلیه، و اون تیر برای امپراطوری ماراتا. به ریشه ضربه بزنی درختای بزرگ هم میافتن!
شاهو دستش را بالا میبرد و میگوید:
- طرز فکرت فوق العادهست پیشوا!
همه از جای خود بر میخیزند و «شیواجی زند باد» سر میدهند.
رائو تعظیم میکند و شاهو دستور جشنی بزرگ را میدهد.
#دژاگر
#ریحانهرادفر
...چشم شاهین و شمشیر باجیرائو شک نمیکنند. ممکنه هر لحظه فریبت بدن!
همهمه و تشویق فضای دربار را در بر میگیرد و شاهو با تحسین باجیرائو را نظاره میکند.
- من باجیرائو بالاد پسر بالاجی ویشوانات، خودم رو شایستهی مقام پیشوا میدونم و برای اون حاضرم هر آزمایشی رو پشت سر بزارم.
#دژاگر
#ریحانهرادفر
مقدمه:
من آن نرگس مستانم
که ایستادم در این راهی
که نه پایان خوش دارد
و نه پایان بیجانی
گر از احزان برگشتم
بدیدم روی ماهش را
به فال نیک میگیرم
به پایان میرسانم
صفحهی دل را
#ساغر_هاشمی_مقدم
#دژاگر
#ریحانهرادفر
...اما ندارمت...
***
*دژاگر به معنای آتش قلعه*
{اختصاصی انجمن رمان98}
«هرگونه کپی از آن طبقه ماده 5 حمایت از ناشرین، پیگرد قانونی دارد.
حق نشر این رمان فقط با اینجانب یعنی نویسنده و انجمن رمان98 میباشد.»
برای مطلع شدن از پارتها و پستهای جدید تاپیک را اشتراک کنید.
#دژاگر
#ریحانهرادفر
...عمو یاسر و عمه مهین دوخت و ادامه داد:
- داداش، شما حرفی نداری؟ یاسر؟ مهین؟ چرا هیچی نمیگید؟
- چون شرمندهاند!
نگاهها بهسمت در آشپزخانه چرخید، صدف با چشمان بیآرایش و سردش به عمه نگاه میکرد. تا به حال اینگونه او را ندیده بودم! از سرمای لحن و چشمانش به خود لرزیدم.
#شکلاتداغ
#ریحانهرادفر
...با غم سرم را تکان دادم و گفتم:
- درستش میکنم، میبرمش پیش مشاور، باهاش حرف میزنم خیالت راحت باشه!
چشمانش را با آرامش بست، از جایم بلند شدم و از اتاق بیرون آمدم که با بهرنگ روبهرو شدم. نفسهای عصبیام را کنترل کردم و بیتوجه تصمیم به رد شدن گرفتم که مچ دستم را گرفت.
#شکلاتداغ
#ریحانهرادفر
...تکیه دادم و سر خوردم و روی زمین نشستم. صورتم را با دستام پوشش دادم و آهنگهای مختلفی را در ذهنم پلی میکردم تا صدای مغزم را نشنونم.
دیوانه شده بودم و این از رفتارم معلوم بود! خود نمیدانستم با چه راه و روشی زمان را به عقب بازگردانم؛ فقط میدانستم از خدا همین را میخواهم!
#شکلاتداغ...