رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...دستش را به سمت بطری آب برد و چند قلپ از آن نوشید.
- عاشق شدی؟
چکامه با شنیدن حرف آتوسا آب در گلویش گیر کرد و شروع به سرفه کرد. هول زده بهش میگفتم «نفس عمیق بکش».
آتوسا به صندلی تکیه زده بود و با لبخند به چکامه نگاه میکرد؛ که سعی داشت نگاهش را بدزدد.
- پس عاشق شدی!
#ترومایتلخ
#ریحانهرادفر
...و کنار دیوار کز کرده بود. این دختر خیلی ظریف بود.
به او هم اشارهکردم تا سمت ما بیاید. از کنار آن مرد رد شدیم و او هم به سمت ماشینش رفت.
ناخودآگاه نگاهم بهسمت امیربنیامین کشیده شد که ابروانش را در هم گره زده بود. دستی به ته ریشاش کشید و رویش را بهسمت رهام بازگرداند.
#ترومایتلخ...
عنوان: باران در خیابان یک طرفه!
نویسنده: ریحانه رادفر >هرلین< کاربر انجمن رمان 98
×خلاصه داستانک:
آدمهای زیادی توی این کاروانسرا میان و میرن؛ اون هم رفت؛ در حالی که زمزمه مردم شهر به گوش میرسید:
«باد آورده را باد می برد!...»
#باران_در_خیابان_یک_طرفه
#ریحانهرادفر