نام رمان: کافه آرزوها
نویسنده: elaheh.1991
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
ناظر: The unborn
خلاصه: بعضی اوقات فکر میکنم که خدا جانان را برای ما فرستاد. برای نجات زندگی از دست رفته ما، برای سر و سامان دادن به این قلب و روح خسته ما.
جانان پایههای متزلزل زندگی ما را محکم کرد و در خاکش بذر محبت کاشت تا ما رنگی دیگر از این زندگی را ببینیم.
ترکهای قلب سنگی ما را مرهم گذاشت و قلبی لبریز از احساس تقدیممان کرد.
عجب معبودی، خلق کرده این محبوب دل را.
بعضی اوقات فکر میکنم که خدا جانان را برای ما فرستاد. برای نجات زندگی از دست رفته ما، برای سر و سامان دادن به این قلب و روح خسته ما. جانان پایههای متزلزل زندگی ما را محکم کرد و در خاکش بذر محبت کاشت تا ما رنگی دیگر از این زندگی را ببینیم. ترکهای قلب سنگی ما را مرهم گذاشت و قلبی لبریز از احساس...
forum.roman98.com