نویسنده این موضوع
با صدای مائده از جا پریدم:
- به چی فکر میکنی پرنسس؟
لبخندی برای دلخوشی مائده زدم و زمزمه کردم:
- به همهچی و هیچچی.
چشمهاش رو روی صورتم گردوند و گفت:
- بازم رضا نه؟
لبخندم جمع شد. مائده اونقدرها هم که فکر میکردم ساده نبود.
- منظورت...
- به چی فکر میکنی پرنسس؟
لبخندی برای دلخوشی مائده زدم و زمزمه کردم:
- به همهچی و هیچچی.
چشمهاش رو روی صورتم گردوند و گفت:
- بازم رضا نه؟
لبخندم جمع شد. مائده اونقدرها هم که فکر میکردم ساده نبود.
- منظورت...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: