نویسنده این موضوع
- شهناز!
با صدای رضا سریع از دیوار فاصله گرفتم و به سمتش رفتم. با تعجب گفت:
- این وقت ظهر اینجا چیکار میکنی؟
هول شده بودم. چی میگفتم؟ کمی این پا و اون پا کردم و گفتم:
- اومـ.... اومده بودم... خب...
کلمه ها رو قاطی کرده بودم. نمیدونستم جوابش رو چی...
با صدای رضا سریع از دیوار فاصله گرفتم و به سمتش رفتم. با تعجب گفت:
- این وقت ظهر اینجا چیکار میکنی؟
هول شده بودم. چی میگفتم؟ کمی این پا و اون پا کردم و گفتم:
- اومـ.... اومده بودم... خب...
کلمه ها رو قاطی کرده بودم. نمیدونستم جوابش رو چی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: