خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
- شهناز!
با صدای رضا سریع از دیوار فاصله گرفتم و به سمتش رفتم. با تعجب گفت:
- این وقت ظهر اینجا چیکار می‌کنی؟
هول شده بودم. چی می‌گفتم؟ کمی این پا و اون پا کردم و گفتم:
- اومـ.... اومده بودم... خب...
کلمه ها رو قاطی کرده بودم. نمی‌دونستم جوابش رو چی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، فروغ ارکانی، The unborn و یک کاربر دیگر

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
جلوش واستادم. با چشمای لرزون به چشم هاش نگاه کردم. نفسم رو فوت کردم و با لحنی که سعی می‌کردم بدون بغض باشه گفتم:
- کی برمی گردی؟
لبخندی آروم گوشه لـ*ـبش جاخوش کرد. نگاهی به صورتم که پر شده بود از نگرانی انداخت.
- زود برمی‌گردم، نگران نباش.
همیشه همین رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، فروغ ارکانی، The unborn و یک کاربر دیگر

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
- شهناز! به خدا اینقدر ضایع بازی در میاری مامان بابا می‌فهمن.
اشکام رو پاک کردم و سعی کردم بغضم رو قورت بدم. دستش رو، روی شونم گذاشت و زمزمه کرد:
- عزیزدلم! من که می‌دونم تو چقدر دل تنگشی. اما گلم، به خدا با این کارات همه ده می‌فهمن که تو و رضا باهم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، فروغ ارکانی و The unborn

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
با نگاهی خسته و پر از غم به فرنوش چشم دوختم. زمزمه کردم:
- فرنوش! خواهش می‌کنم بگو چرا نمیاد؟
فرنوش با اخم جواب داد:
- شهناز! عزیزم، رضا شهره. کار داره.
فرنوش هم نمی‌فهمید! نمی‌فهمید که دل بستن درد داره. بغض کرده بودم اما مجبور بودم توی خودم بریزم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، فروغ ارکانی و The unborn

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
دست به سـ*ـینه به رضا نگاه کردم. با چشم های مات بهم خیره شد. دهن کجی کردم:
- برو دیگه نبینمت.
خندید و گفت:
- من شرمندم! به خدا مجبور بودم.
قدمی به سمتش برداشتم و با حرص گفتم:
- شرمندگیت به چه دردم می‌خوره آخه؟
سرش رو پایین انداخت و زیر لـ*ـب زمزمه کرد:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، فروغ ارکانی و The unborn

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
علفا رو جلوی گوسفند ریختم و موهام رو کنار زدم. پشه هایی که توی طویله می‌چرخیدن خیلی اذیتم می‌کرد.ظرف سیاه رنگ رو کنار در فلزی گذاشتم و بیرون اومدم. به سمت خونه حرکت کردم. فقط چند قدم فاصله داشت تا برسم به پله ها و بالا برم. خوبی خونه این بود که طویله توی حیاط پشتی بود و برای رسیدگی به گوسفندها و مرغ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، فروغ ارکانی و The unborn

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
مائده دستش رو، روی صورتش کشید تا اشک هاش رو پاک کنه. با بغض گفت:
- ای کاش زبونم لال می‌شد و نمی گفتم بری پیشش.
زار زدم، هق زدم، گریه کردم. اما فایده ای نداشت! مامان وارد اتاق شد و با دیدن چشم های پر از اشکم و صورت ناراحت مائده زیر لـ*ـب گفت :
- چی شده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، فروغ ارکانی و The unborn

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
مائده سفره رو پهن کرد و فرامرز طبق عادت دیرینه اش، سفره رو جلوی خودش کشید. محبوبه با چشم و ابرو ازم خواست تا بلند شم و وسایل رو بیارم. مائده با چشم غره ای به محبوبه، نشست. مامان قابلمه رو کنار سفره گذاشت.
- خوب بسم الله. شروع کنید.
دلم هیچی نمی‌خواست،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، فروغ ارکانی و The unborn

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
صدای داد فرامرز چهار ستون خونه رو لرزوند. از ترس توی خودم جمع شدم.می ترسیدم ستون های خونه بریزه.
- این همه پول بنزین بده، بیا برو تا مود، براش لباس بگیر، کفش بگیر، همه چی بگیر اونوقت مردود شده خانم! شهناز!
بیشتر توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، فروغ ارکانی و The unborn

DENIRA

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
21/7/19
ارسال ها
615
امتیاز واکنش
4,656
امتیاز
198
محل سکونت
تهران
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
فرامرز چشم‌غره‌‌ای بهم رفت و مائده با چشم و ابرو ازم پرسید که چی شده. لبخند زوری زدم و به خواستگارا که به پشتی تکیه داده بودن، نگاهی انداختم. زیر لـ*ـب زمزمه کردم:
- گندت بزنن فرامرز!
دلم یه جیغ بلند می‌خواست؛ از اونایی که خواستگارا با شنیدنش دمشون رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان آن شب سیاه | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و The unborn
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا