- عضویت
- 3/8/24
- ارسال ها
- 77
- امتیاز واکنش
- 462
- امتیاز
- 113
- سن
- 21
- زمان حضور
- 10 روز 10 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اشتباه کردی. تو که میدونی خواب شون سنگینه. حالا دستتو بده بهم ببینم وضع اون چطوره.
مروا اگر میگفت بخاطر این توجهی دامون دلش هری نریخت پایین، دروغ گفته بود.
مروا سرش را چرخواند تا به ساعت داخل پذیرایی نگاه کند. ساعت چهار صبح را نشان میداد و این از هوای گرگ و میشی که از پنجره مشخص میشد، معلوم بود.
دامون تنها به زدن چند چسب زخم به...
مروا اگر میگفت بخاطر این توجهی دامون دلش هری نریخت پایین، دروغ گفته بود.
مروا سرش را چرخواند تا به ساعت داخل پذیرایی نگاه کند. ساعت چهار صبح را نشان میداد و این از هوای گرگ و میشی که از پنجره مشخص میشد، معلوم بود.
دامون تنها به زدن چند چسب زخم به...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com