خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ریحانه صادق نژاد

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
385
امتیاز
103
سن
21
زمان حضور
8 روز 12 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
- بیا دیدین گفتم اون حمید ابرو شکسته نیست؛ اون ادبش کجا بود آخه. اون بتونه تنبون خودشو نگه داره کار کرده. حالا شیتیل ها رو بریزین وسط، که باختین بدم باختین.
پس هنوز آن پست فطرت نیامده بود.دامون دستش را از جیبش بیرون آورد و کلافه کل صورتش را دست کشید. حوصله‌ی معطل ماندن نداشت و هیچ چیز امشب طبق خواسته‌‌اش پیش نمی‌رفت.
با حرفی که زد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH- و ~MobinA~

ریحانه صادق نژاد

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
385
امتیاز
103
سن
21
زمان حضور
8 روز 12 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
پسر پشت خط برای اولین بار بود که صدایی جز صدای محکم، سرد و خشک از دامون می‌شنید. صدایش می‌لرزید و باعث گرد شدن چشمان‌ پسر پشت خط شده بود.
این پسر عاشق بود یا عاشق، او بود؟!
- مروا.... الان کجاست؟...حالش....حالش چطوره؟
نگذاشت ثانیه‌ی دیگری دامون در این بی خبری دست و پا بزند به‌ همین دلیل به سرعت جواب داد:
- قربان داشتم‌می‌گفتم خانم راد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~MobinA~

ریحانه صادق نژاد

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
385
امتیاز
103
سن
21
زمان حضور
8 روز 12 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
دامون سرش را به نشانه‌ی تائید تکان داد و دستش را به طرف شانه‌ی افسر برد و فشرد. به طرف ون پارک شده رفت. برای تک تک سرباز ها سرش را تکان داد و در تک صندلی کنار در نشست.
همه دامون را می‌شناختند، درحالی که هیچ شناختی از او نداشتند. نمی‌دانستند چطور و برای چه خودش را در خطر می‌اندازد، درحالی‌که اسمی ازش برده نمی‌شود؛ ولی می‌دانستند برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~MobinA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا