خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ز بهر قوت دین با ولایت پرویز

هزار بار بتن رنجکش تر از فرهاد

ز بسکه رنج سفر بر تن شریف نهاد

همی ندانم کان تن تنست یا پولاد

برابر یکی از معجزات موسی بود

در آب دریا لشکر کشیدن شه راد

شه عجم را چون معجزه کرامتهاست

پدید گشت که آن از چه روی و از چه نهاد

من از کرامت او یک حدیث یاد کنم

چنانکه بر دل تو دیرها بماند یاد

به سومنات شد امسال و سومنات بکند

در این مراد بپیمود منزلی هشتاد

بره ز دریا بگذشت و آب دریا را

چو آب جیحون بیقدر کرد و جسر گشاد

در آن زمان که ز دریای بیکران بگذشت

بسی میان بیابان بیکرانه فتاد

نه منزلی بود آنجا بمنزلی معروف

نه رهبری بود آنجا برهبری استاد

بماند خیره و اندیشه کرد و با خود گفت

کزین ره آید فردا بدین سپه بیداد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
چنان نمود ملکرا که ره زدست چپست

برفت سوی چپ و گفت هر چه بادا باد

در این تفکر مقدار یک دو میل براند

ز رفته باز پشیمان شد و فرو استاد

ز دست راست یکی روشنی پدید آمد

چنانکه هر کس از آن روشنی نشانی داد

همه بیابان زان روشنایی آگه شد

چو جان آذر خرداد ز آذر خرداد

برفت بردم آن روشنی و از پی آن

بجستجوی سواران جلد بفرستاد

بجهد و حیله در آن روشنی همی برسید

سوار جلد بر اسب جوان تازی زاد

ملک همی شدو آن روشنائی اندر پیش

که روز نو شد و درهای روشنی بگشاد

سرای پرده و جای سپه پدید آمد

دل سپاه شد از رنج تشنگی آزاد

کرامتی نبود بیش ازین و سلطان را

چنین کرامت باشد نه هفت، خود هفتاد

همه کرامت از ایزد همی رسید بوی

بدان زمانکه کم از بیست ساله بود بزاد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
مگو مگوی که چون کیقباد یا چو جم است

حدیث او دگرست از حدیث جم و قباد

چو زو حدیث کنی از شهان حدیث مکن

خطا بود که تخلص کنی همای به خاد

همیشه تا نبود نسترن چون سیسنبر

چنانکه تا نبود شنبلید چون شمشاد

همیشه تا که گل آبگون ز لاله لعل

پدید باشد و خیری ز سوسن آزاد

یمین دولت محمود شهریار جهان

بشهر یاری و رادی و خسروی بزیاد

سپهر با او پیوسته تازه روی و مطیع

چنانکه مادر دختر پرست با داماد

بهار تازه برو فر خجسته باد و بی او

زمانه را و جهانرا بهار تازه مباد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
چندانکه جهانست ملک شاه جهان باد

با دولت پاینده و با بخت جوان باد

تا بود ملک شهر ده و شهرستان بود

همواره چنان شهر ده و شهرستان باد

چونانکه ازو عالمی از بد به امانند

جان و تن او از همه بدها به امان باد

شاهان جهان را ز نهیبش تن و جان نیست

جان و تن شاهانش فدای تن و جان باد

آن کز تن او هرگز کم خواهد مویی

در حسرت و اندیشه چنان ایلک و خان باد

تا خواسته با قارون در خاک نهانست

بدخواه و بد اندیشش در خاک نهان باد

آنرا که بکین جستن او تیرو کمان خواست

بیرون شدش از گیتی با تیرو کمان باد

در کینه او کینه گزاران جهان را

آنجا که همه سود بجویند زیان باد

وانکس که نباشد بجهانداری او شاد

مقهور و نگونسار و نژند دو جهان باد

دستش برسانیدن ارزاق ضمان شد

بختش بهمه خوبی و نیکیش ضمان باد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر کار که کرده ست ستوده ست چو نامش

هر کار کزین پس بکند نیز چنان باد

آنجا که نهد روی به غزوه و به جز از غزو

با دولت و با لشکر انبوه و گران باد

از دولت او هر چه گمان بود یقین شد

از دولت خصم آنچه یقین بود گمان باد

وانکس که زبان کرد ببدگفتن او تیز

در دست اجل خشک لـ*ـب و خشک زبان باد

اندر سیر شاه چه بد تاند گفتن

بدگوی بد اندیش که خاکش بدهان باد

دلشاد مباد آنکه بدو شاد نباشد

وانکس که بدو شاد بود شادروان باد

در خانه بدخواه بنفرینش نو نو

هر روز دگر محنت و دیگر حدثان باد

وانکس که هزیمت شد ازین خسرو و جان برد

چون از غم جان رسته شد، اندر غم نان باد

تا در تن و بازوی کسی زور و توانست

اندر تن و بازوی ملک زور و توان باد

چونانکه کران نیست شمار هنرش را

شاهیش بی اندازه و بیحد و کران باد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر شاه که یکروز میان بسته بشاهی

در خدمت فرخنده او بسته میان باد

امروز جهاندار و خداوند جهان اوست

همواره جهاندار و خداوند جهان باد

از مشرق تا مغرب رایش بهمه جای

گه شاه برانگیز و گهی شاه نشان باد

هر ماه بشهری علم شاهی شاهان

زیر سم اسبانش نگون باد و ستان باد

تا پادشهان صدر گه آرایند او را

برگاه شهی مسکن و در صدر مکان باد

از هیبت او روز بد اندیش چو شب شد

نوروز مخالف هم ازینگونه خزان باد

آن تیغ و سنانرا که بدو حرب کند شاه

چرخ و فلک و دولت منصور فسان باد

هر ساعتی اندر دل و در خانه کفار

درد و فزع و ناله و فریاد و فغان باد

آراستن دین همه زان تیغ و سنانست

برداشتن کفر بدان تیغ و سنان باد

وانرا که نخواهد که در این خانه بود ملک

اندر همه ملک نه خان باد و نه مان باد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
جنگش همه با کافر و با دشمن دینست

شغلش همه با رامش و آرامش جان باد

در دولت و در مرتبت و مملکت او را

چندانکه بخواهد ز خداوند زمان باد

هرساعت و هر وقت ز خشنودی ایزد

بر دولت آینده او تازه نشان باد

ماه رمضان بود بدو فرخ و میمون

شوال به از فرخ و میمون رمضان باد

او را همه آن باد که او خواهد دایم

وان چیز که بدخواهان خواهند جز آن باد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
خسرو می خواست هم از بامداد

خلق بمی خوردن اوگشت شاد

خرمی و شادی از می بود

خرمی و شادی را داد داد

ماه درخشنده قدح پیش برد

سرو خرامنده بپای ایستاد

با طرب و خرمی و فال نیک

شاه قدح بستد و برکف نهاد

شادی و می خوردن شه را سزد

شاد خور ای شه که میت نوش باد

از تو به می خوردن یابند زر

وز تو به هشیاری یابند داد

خلق بیکباره ز تو شاکرند

زان دل بخشنده وزان دست راد

شیر دلی و پسر شیر دل

خسروی و خسرو خسرو نژاد

هر شه کورا خلفی چون تو ماند

نام و نشانش بجهان ماند یاد

چون تو که باشد بجهان اندرون

چون تو ملکزاده زمادر نزاد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
سیر نگردد همی از تو دو چشم

خلق ندیدست ملک زین نهاد

روز مبارک شود آنرا که او

از تو ملک یاد کند بامداد

تا تو بشاهی ننشستی شها

خرمی از تو بجهان ایستاد

جز تو ملک بر ننشیند به ملک

جز تو ملک بودن با دست باد

دیدن تو در دل هر بنده ای

از طرب و شادی صد در گشاد

شاد زیادی زتن و جان خویش

وانکه بتو شاد، بشادی زیاد

بر در تو صد ملک و صد وزیر

به ز منوچهر و به از کیقباد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد

دل سلطان همه سال از خوی تو شادان باد

با علی خیزد هر کز تو بیاموزد علم

با عمر خیزد هر کز تو بیاموزد داد

زانکه استاد تو اندر همه کاری پدرست

چون پدر گشتی اندر همه کاری استاد

کیست کز نعمت زر تو و از بخشش تو

کار ویران شده خویش نکردست آباد

خوی نیکوی تو بر ما در اندوه ببست

در اندوه ببست و در شادی بگشاد

مر مرا باری از بخشش پیوسته تو

نشناسند همی خانه ز کرخ بغداد

لعبتان دارم شیرین سخن و رومی روی

مرکبان دارم ختلی گهر و تازی زاد

همه نیکویی دارم بکف از دو کف تو

بس نکویی که مرا بود از آن دو کف راد

روی آن جاه و بزرگی که ز تو یافته ام

زان قبا خواهم کردن که مرا خواهی داد

من قبای تو نه از بی ادبی خواسته ام

نه همی گویم چیزی کن کان خلق نکرد

نه همی گویم رسمی نه کان کس ننهاد

پدر تو ملک مشرق و سلطان جهان

دل و جانم را کرده ست بدینمعنی شاد

تو همان کن که پدر کرد که مداحانرا

آنچه داده ست مرآنرا ببزرگی بدهاد
وین سخن نیز نه از بی ادبی کردم یاد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا