خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر روز مرا عشق نگاری بسر آید

در باز کند ناگه و گستاخ در آید

ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم

ره جوید و چون مورچه از خاک برآید

ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم

او شب کند ازخانه بجای دگر آید

جورم ز دل خویشست از عشق چه نالم

عشق ار چه درازست هم آخر بسر آید

دل عاشق آنست که بی عشق نباشد

ای وای دلی کو ز پی عشق برآید

گر عاشق عشقست و غم عشق مر او راست

آخر نه غم عشق مر او را بسر آید

دل چون سپری گردد اندوه ندارم

گر کوه احد برفتد و بر جگر آید

نی نی غلطست این ز همه چیزی دل به

گر دل بسر آید چه خلل در بصر آید

دل خواهد و دل داند و دل شاد بپاید

گر ز آمدن شاه بر ما خبر آید

شاه ملکان میر محمد که مر او را

هر ساعتی از فضل درختی ببر آید


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
نشگفت هنر زان گهر ویژه که او راست

چونین هنر و فضل ز چونین گهر آید

گر سایه دستش بحجر برفتد از دور

چون جانوران جنبش اندر حجر آید

با طالع او دولت وفیروزی یارست

از دولت و فیروزی فتح و ظفر آید

بیداد نباشد سزد ار سر بفرازد

هر شاه که او را چو محمد پسر آید

این لفظ که من گفتم و من خواهم گفتن

بر جان و دل دشمن او کارگر آید

ناید ز شهان صد یک از آن کاید از آن شاه

ناید ز سها صد یک از آن کز قمر آید

ای وای سپاهی که بجنگ ملک آید

ای وای درختی که بزیر تبر آید

آن همت و آن دولت و آن رای که او راست

او را که خلاف آرد و با او که برآید

با یوز رود کس بطلب کردن آهو

آنجای که غریدن شیران نر آید

گویی نشنیدست و نداند که حذر چیست

او را و پدر را همه ننگ از حذر آید


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
جاوید زیند این ملکان تا بر ایشان

هر روز بخدمت ملکی نامور آید

جاه و خطرست ایدر و مرد خردومند

صد حیله کند تا بر جاه و خطر آید

درگاه ملک جای شهانست و شهانرا

زان در، شرف افزاید و زان در بطر آید

دولت چو بزرگان جهان از پی خدمت

هر روزه به دو وقت مرا ورا بدر آید

دولت که بود کو بدر شاه نیاید

هر کس بدو پای آید، دولت بسر آید

از زائر و از سائل و خدمتگر و مداح

هر روز بدان درگه چندین نفر آید

مادح بر او بوید زیرا که ز مدحش

الفاظ نکت گردد و معنی غرر آید

من مدحت او چونکه همی مختصر آرم

آری چو سخن نیک بود مختصر آید

تا ماه شب عید گرامی بود و دوست

چون رفته عزیزی که همی از سفر آید

با تاج و کمر باد و چنان باد که هر شاه

هر روز بخدمت بر او با کمر آید

زین جشن خزان خرمی وشادی بیند

چندانکه در ایام بهاری مطر آید


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر که بود از یمین دولت شاد

دل بمهر جمال ملت داد

هر که او حق نعمتش بشناخت

میر مارا نوید خدمت داد

طاعت آن ملک بجا آورد

هرکه او دل برین امیر نهاد

وقت رفتن ملک بمیر سپرد

لشکر خویش و بنده و آزاد

گفت بر تـ*ـخت مملکت بنشین

تا بتو نام من بماند یاد

هر چه ویران شد ازتغافل من

جهد کن تا مگر کنی آباد

اینت نیکو وصیت و فرمان

ایزد آن شاه را بیامرزاد

اگر آن شاه جاودانه نزیست

این خداوند جاودانه زیاد

گل بخندد زیاد این بر سنگ

آب گردد ز درد آن پولاد

انده او دل گشاده ببست

رامش میر بسته ها بگشاد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمع داریم و شمع پیش نهیم

گر بکشت آن چراغ ما را باد

گر برفت آن ملک بما بگذاشت

پادشاهی کریم و پاک نژاد

سخت خوب آید این دو بیت مرا

که شنیدم ز شاعری استاد :

« پادشاهی گذشت پاک نژاد

پادشاهی نشست فرخ زاد»

بر گذشته همه جهان غمگین

وز نشسته همه جهان دلشاد

گر چراغی زما گرفت جهان

باز شمعی بپیش ما بنهاد

ای خداوند خسروان جهان

ای جهانرا بجای جم و قباد

ملک با رای تو قرار گرفت

بخت در پیش تو بپا استاد

کارهای جهان بکام تو گشت

گفتگوی تو در جهان افتاد

نه شگفت ار ز فر دولت تو

روید از شوره پیش تو شمشاد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا بشاهی نشستی از پی تو

هفت کشور همی شود هفتاد

خلق را قبله گشت خانه تو

همچو زین پیش خانه نوشاد

پدر پیش بین تو بتو شاه

بس قوی کرد ملک را بنیاد

ملک چو کشت گشت و تو باران

این جهان چون عروس و تو داماد

چاکرانند بر در تو کنون

برتر از طوس و نوذر و کشواد

از پی تهنیت خلیفه بتو

بفرستد کس، ار بنفرستاد

ای امیری که در زمانه تو

نیست شد نام زفتی و بیداد

کف برادی گشاده چشم به مهر

دست دادت خدای با کف راد

زائر از تو بخرمی و طرب

درم از تو بناله و فریاد

تـ*ـخت شاهی و پادشاهی و ملک

برتو و بر زمانه فرخ باد

چون پدر کامکار باش که تو

پدر دیگری برسم و نهاد

ماه خرداد بر تو فرخ باد

آفرین باد بر مه خرداد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای دل من ترا بشارت داد

که ترا من بدوست خواهم داد

تو بدو شادمانه ای بجهان

شاد باد آنکه توبدویی شاد

تا نگویی که مرمرا مفرست

که کسی دل بدوست نفرستاد

دوست از من ترا همی طلبد

رو بر دوست هر چه بادا باد

دست و پایش ببوس و مسکن کن

زیر آن زلفکان چون شمشاد

تا ز بیداد چشم او برهی

از لـ*ـب لعل او بیابی داد

زلف او حاجب لبست و لـ*ـبش

نپسندد بهیچکس بیداد

خاصه بر تو که تو فزون ز عدد

آفرین های خواجه داری یاد

خواجه سید ستوده هنر

خواجه پاک طبع پاک نژاد

عبد رزاق احمد حسن آنک

هیچ مادر چو او کریم نزاد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
آنکه کافی تر و سخی تر ازو

بر بساط زمین قدم ننهاد

خوی او خوب و روی چون خو خوب

دل او را و دست چون دل راد

کافیان جهان همی خوانند

از دل پاک خواجه را استاد

بسته هایی گشاده گشت بدو

که ندانست روزگار گشاد

از وزیران چو او یکی ننشست

بر بساط جم و بساط قباد

فیلسوفی بسر نداند برد

سخنی را که او نهد بنیاد

بسخن گفتن آن ستوده سخن

نرم گرداند آهن و پولاد

راد مردان بدو روند همی

کو رسد راد مرد را فریاد

زو تواند بپایگاه رسید

هر که از پایگاه خویش افتاد

بس کسا کو بفر دولت او

کار ویران خویش کرد آباد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانه او بهشت شد که درو

غمگنان را ز غم کنند آزاد

نزد آن خواجه خادمانش را

هست پاداش خدمتی هفتاد

هیچ شه را چنین وزیر نبود

هیچ مادر چنو کریم نزاد

جمع شد نزد او هزار هنر

که بشادی هزار سال زیاد

پدر و مادر سخاوت وجود

هر دو خوانند خواجه را داماد

پیش دو دست او سجود کنند

چون مغان پیش آذر خرداد

هر که او معدن کریمی جست

بدر کاخ او فرو استاد

آفتاب کرام خواهد کرد

لقب او ،خلیفه بغداد

تا به مرداد گرم گردد آب

تا به دی ماه سرد گردد باد

تا بوقت خزان چودشت شود

باغهای چو بتکده نوشاد

بادل شاد باد چون شیرین

دشمنش مستمند چون فرهاد

روزگارش خجسته باد وبراو

مهر گان فرخ و همایون باد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
عاشقان را خدای صبر دهاد

هیچکس را بلای عشق مباد

با همه بیدلان برابر گشت

هر که اندر بلای عشق افتاد

هر که را عشق نیست اندُه نیست

دل به عشق از چه روی باید داد

عشق بر من دَرِ نشاط ببست

عشق بر من دَرِ بلا بگشاد

وای عشقا چه آفتی که ز تو

هیچ عاشق همی نیابد داد

با بلاهای تو و با غم تو

تن ز کُه باید و دل از پولاد

دل من بستدی چه دانم کرد

هم به خواجه برم زدست تو داد

از قدم تا به سر همی تن من

دل شود چون ز خواجه آرم یاد

مهتر پاک خوی پاک سیر

خواجه سید عمیدا، زیاد

خواجه بوبکر کز نوازش او

کار ویران من شده‌ست آباد


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا