خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
صاحب سید وزیر خسرو لشکر شکن

آنکه سهمش بر عدو هر ساعتی لشکر شود

جود لاغر گشته از دستش همی فربه شود

بخل فربه گشته از جودش همی لاغر شود

بر امید آنکه صاحب بر نهد روزی بسر

زر سرخ اندر دل خارا همی افسر شود

از پی آن تا ببرد حلق بدخواهان او

آهن اندر کان، بی آهنگر همی خنجر شود

ز آرزوی خاطب او ،ناتراشیده درخت

هر زمان اندر میان بـ*ـو*ستان منبر شود

تا قیامت هر کجا نامش برند اندر جهان

نام شاهان از بزرگی نام او چاکر شود

مهتران هفت کشور کهتران صاحبند

هر کسی کو کهتر صاحب بود مهتر شود

کشوری خالی نخواهد بود از عمال او

ور همیدون هفت کشور هفتصد کشور شود

مهتر دینست، وز دین گشتنش در عهد نیست

هر کسی از دین بگشت اندر جهان کافر شود

نام آن لشکر بگیتی گم شود کز بهر جنگ

چاکری از چاکرانش پیش آن لشکر شود


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
گر برادی وهنر پیغمبری یابد کسی

صاحب سید سزا باید که پیغمبر شود

ور شمار فضل او را دفتری سازد کسی

هر چه قانون شمارست اندر آن دفتر شود

دست رادش را بدریا کی توان مانند کرد

که همی دریا بپیش دست او فرغر شود

دست او ابرست و دریا را مدد باشد ز ابر

نیز از دستش جهان دریای پهناور شود

آنکه اندر ژرف دریا راه برد روز وشب

بر امید سود ازین معبر بدان معبر شود

گر زمانی خدمت صاحب کند، بی بیم غرق

گوهر اندر زیر گنجوران او بسـ*ـتر شود

تا وزارت را بدو شاه زمانه باز خواند

زو وزارت با نبوت هر زمان همبرشود

ای خجسته پی وزیر از فر تو ایوان ملک

بس نماند تا بخاور خسرو خاور شود

روم و چین صافی کند، یاران او در روم و چین

نایبی فغفور گردد حاجبی قیصر شود


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
قوی کننده دین محمد مختار

یمین دولت محمود قاهر کفار

چو بازگشت به پیروزی از در قنوج

مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار

هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین

هنوز خنجرش از خون تازه چون گلنار

هنوز ماه ز آوای کوس او مدهوش

ز عکس تیغش خیره ستاره سیار

ز بهر ریختن خون دشمنان خدای

ز بهر قوت دین محمد مختار

رهی بپیش خود اندر گرفت و گرم براند

بزیر رایت منصور لشکر جرار

رهی چگونه رهی، چون شب فراق دراز

چو عیش مردم درویش ناخوش و دشوار

نشیبهاش چو چنگالهای شیر درشت

فرازهاش چو پشت نهنگ ناهموار

بشب سرشته و آغشته خاک او از نم

بروز تیره و تاری هوای او ز بخار

چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ

چو شاخ رنگ درختان او تهی از بار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
میان بیشه او گم شدی علامت پیل

گیاه منزل او بستدی سلیح سوار

برفت گرم و بدستور گفت کز پی من

تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار

چو من بجنگ سوی آن سپه سپاه کشم

تو آن سپه را همچون سپاه شاه انگار

ببرد پنج یک از لشکر و بلشکر گفت

که نیست آن سپه بیکرانه را مقدار

نماز شام ز بهر طلایه پیش برفت

محمد عربی با جماعت احرار

هنوز میر خراسان براه بودکه بود

طلایه دار بر آورده زان سپاه دمار

کشان کشان همی آورد هر کسی سوی او

مبارزان و عزیزان آن سپه را خوار

ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود

بدان زمان که بسیج نهار کرد نهار

درین کرانه فرود آمد و کرانه نکرد

ز مکر کردن نندای ریمن مکار

شب اندر آمدونند اسپاهرا برداشت

برفت و پیش چنین شه، شدن نباشد عار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
همی شدند وهمی ریخت آن سپاه سلیح

چنانکه وقت خزان برگ ریزداز اشجار

شب سیاه مر او را تمام یاری داد

خنک کسی که مر او را تمام باشد یار

چو راست روی شب تیره برگفت وبرفت

ز دست روز درخشنده رایت شب تار

بجای لشکر ایشان نگاه کرد ملک

ندید زیشان جز خیمه بر زمین آثار

برفت بردمشان یک دو منزل و همه را

بکشت و دشمن دینرا بکشت باید زار

خیارگان صفت پیل آن سپه بگرفت

نفایگانرا پی کرد و خسته کرد و نزار

فرو گرفت ز بالای بار پیلانشان

به درج گوهر سرخ و به تنگ زر عیار

تبارک الله از آن خسروی که در هنرش

زبان خلق همی بازماند از گفتار

بغزو کوشد و شاهان همه بجستن کام

بجنگ یاز دو شاهان همه بجام عقار

چو روز روی بدو کرد، روی کرد بغزو

چه کینه دارد با عالم همه اشرار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ایا شجاعت را نوک نیزه تو پناه

ایا شریعت را تیغ تیز تو معیار

بسا بتا که تو برداشتی ز بتکده ها

چنان بتان که ز لاهور برگرفتی پار

ز بهر آنکه بتان را همی پرستیدند

مخالفان هدی اندر آن بلاد و دیار

بتان زرین بشکستی و بپالودی

بنام ایزد از آن زرها زدی دینار

کلیدهای شهادت نهادی اندر گنج

زهی ذخایر گنج تو طاعت جبار

بهر کلیدی از آن جبرئیل باز کند

در بهشت برین پیش تو بروز شمار

خدایگانا مدح تو چون توانم گفت

که برترست ز گفتار من ترا کردار

شنیده ام که فرامرز رستم اندر سند

بکشت مارو بدان فخر کرد پیش تبار

از آن سپس که گه کشتن از کمان بلند

هزار تیر برو بیش برده بود بکار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو پادشاه یکی کرگ کشتی اندر هند

چنین دلیری نیکو ترست از آن صدبار

همیشه تا چو درمهای خسروانی گرد

ستاره تا بد هر شب ز گنبد دوار

نماز شام پدید آید آفتاب از دور

چو زرگون سپری گشته گرد از پرگار

عزیز باش و بزرگی بدانکه خواهی ده

امیر باش و جهانرا چنانکه خواهی دار

کشیده فخر وشرف پیش رایت تو سپاه

گرفته فتح و ظفر گرد موکب تو مدار

دو چیز دار برای دو تن نهاده مقیم

ز بهر ناصح تـ*ـخت وز بهر حاسد دار

بفال نیک تراماه روزه روی نمود

تو دیر باش و چنین روزه صد هزار بدار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو پادشاه یکی کرگ کشتی اندر هند

چنین دلیری نیکو ترست از آن صدبار

همیشه تا چو درمهای خسروانی گرد

ستاره تا بد هر شب ز گنبد دوار

نماز شام پدید آید آفتاب از دور

چو زرگون سپری گشته گرد از پرگار

عزیز باش و بزرگی بدانکه خواهی ده

امیر باش و جهانرا چنانکه خواهی دار

کشیده فخر وشرف پیش رایت تو سپاه

گرفته فتح و ظفر گرد موکب تو مدار

دو چیز دار برای دو تن نهاده مقیم

ز بهر ناصح تـ*ـخت وز بهر حاسد دار

بفال نیک تراماه روزه روی نمود

تو دیر باش و چنین روزه صد هزار بدار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بفرخنده فال و بفرخنده اختر

به نو باغ بنشست شاه مظفر

بروز مبارک، ببخت همایون

به عزم موافق، به رای منور

بباغی خرامید خسرو که او را

بهار و بهشتست مولا و چاکر

بباغی کزو ملک رازیب و زینت

بباغی کزو بلخ را عز و مفخر

بباغی درختان او عود و صندل

بباغی ریاحین او بسدتر

بباغی چو پیوستن مهر خرم

بباغی چو رخساره ودست دلبر

بباغی که دل گوید: ای تن درین چم

بباغی که تن گوید: ای دل درین چر

بباغی درو سایه شاخ طوبی

بباغی درو چشمه آب کوثر

بباغی کز آب و گلش بازیابی

نسیم گلاب و دم مشک اذفر

بهشت اندر و بازیابی به آبان

بهار اندرو باز بینی به آذر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ز سرو بریده چو زلف بریده

ز شکل مدور چو چرخ مدور

بهشتست این باغ سلطان اعظم

دلیل آنکه رضوانش بنشسته بر در

دری را ازو مهر خوانده ست مشرق

دری را از و ماه خوانده ست خاور

درو مسکن ماهرویان مجلس

درو خانه شیرگیران لشکر

درو صید را چند جای ستوده

درو بزم را چند جای مشهر

کجا جای بزمست گلهای بیحد

کجا جای صیدست مرغان بیمر

روان گرد بر گرد اسپر غمی را

تذروان آموخته ماده و نر

ز خر گاه چون بر گشاده جنانی

دری باز کرده بپایانش اندر

همه باغ پرسندس و پر صناعت

چو لفظ مطابق چو شعر مکرر

یکی کاخ شاهانه اندر میانش

سر کنگره بر کران دو پیکر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا