در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

crying_lollipop · 17/7/24

آب بینی‌ام را آرام بالا کشیدم و ادامه متن را با بغضی که در گلویم بالا و پایین می‌شد خواندم:
- « بابایی می‌دونم اونی که می‌خواستی نبودم و نیستم؛ اما من هیچ‌وقت سمت گنـ*ـاه نرفتم. خودت بهتر من رو می‌شناسی. دختری بودم که اصلا به نامحرم نگاه نمی‌کردم،...

crying_lollipop · 18/7/24

لبخند محوی زده و نوشتم:
- خدا نکنه عزیزم. من فقط همه‌اش می‌گم کاش می‌شد راه دیگه‌ای برای به هم رسیدن‌مون باشه. این‌طوری دل‌شون می‌شکنه.
- زیاد بهش فکر نکن عشقم. همه چیز درست...

crying_lollipop · 20/7/24

موبایلم را برداشته و آنلاین شدم. سیاوش ساعت پنج و ده دقیقه صبح پیامک داده بود که راه افتاده است. بهش پیامک زدم:
- سلام عزیزم، صبحت بخیر. من تازه بیدار شدم. زود میام دم پارک منتظرت می‌مونم....

crying_lollipop · 22/7/24

تماس را قطع نموده و هنزفری‌ام را درآوردم و روی گوش‌هایم گذاشتم. صدای موزیک را تا آخر زیاد نموده و راه افتادم.
به انتهای پارک رسیدم؛ اما هنوز خبری از سیاوش نبود. روی آخرین نیمکت نشستم و پاهایم را درون شکم جمع کرده و سرم را روی زانو‌هایم گذاشتم.
نمی‌دانم...

crying_lollipop · 24/7/24

شناسنامه و کارت ملی‌اش را برداشت و به سمتم برگشت:
- می‌ریم دادگاه.
- قراره عقد کنیم؟
- آره، خوشحال...

crying_lollipop · 25/7/24

سرم را تکان دادم:
- آره اونا رو نوشتم. فقط سر توضیحات نمی‌دونم چی بنویسم‌.
بهم خیره نگاه کرد:
- خب ببین، این‌جا...

crying_lollipop · 28/7/24

تا مشاور بخواهد چیزی بگوید، دستم را کشیده و از اتاق خارج شدیم. نگاهم کرد:
- چرا زودتر نیومدی بیرون؟
- نمیدونم.
و...

crying_lollipop · 30/7/24

با لبخند محوی نگاهم کرد و آرام مرا در بر گرفت. نفس بریده‌ای کشیده و قطره اشکی از چشم‌هایم جاری شد. کنار گوشم زمزمه کرد و داغی نفسش باعث شد پوست تنم مورمور شود:
- تا وقتی من کنارتم از هیچ‌ چیز نترس. هیچ‌کس نمی‌تونه تو رو از من...

crying_lollipop · 31/7/24

مرد به من اشاره‌ای کرد:
- گواهی این‌که ایشون دختر نیستند و باکرگی‌اش رو توسط شما از دست داده. فقط در این صورته که می‌تونم عقد رو جاری کنم.
صورتم از شدت شرم سرخ شده بود و نمی‌دانستم...

crying_lollipop · 1/8/24

مرا به سمت اتاق معاینه راهنمایی کرد. به سیاوش نگاهی انداختم. تا خواست او هم داخل بی‌آید، خانم دکتر نگذاشت:
- شما بیرون باش.
سیاوش به ناچار بیرون...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین